تاریخ انتشار :چهارشنبه ۱۷ حوت ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۴
کد مطلب : 37534
من زنم، حق من 8 مارچ نيست!
گله از اينان است كه چرا من، اين زن افغان را تهي از تفكر و انديشه ديني‏اش مي‏خواهند و با تجليل از هشت مارچ و هشت مارچ‏ها، رفته رفته تصوير زنان برتري را كه هر كدام يك نمونه مثالي و تيپ ايده‏آل براي زندگي‏هاي فردي و اجتماعي همه اعصار تاريخ‏اند، از جان ذهنم بزدايند!

من يك زن افغانم، زني از جنس صبر، از جنس دردهاي بي‏شمار و آشناي زخم‏هاي كهنه!
زن افغان! همان دردكشيده‏اي كه قصه زندگي‏ام را جهان ندانسته، مي‏خواهد تصويرش كند! همان كه سرم سودايي اسلام بوده و فرزندم را كفن‏پوش كردم تا جان و جواني خويش را قرباني عزت وطن و دينش كند!

همان كه خواستم براي حفظ مقام انساني‏ام كه اسلام ضامن آن است و براي بيرون راندن افكار و عقايد خرافي و موهومات ضد ديني و ضد ارزشي از زندگي خود و همه زنان سرزمينم، نه تفنگ و تانك بلكه بيل و كلنگ به دست پسرانم دادم تا رنگ كمونيزم از تصوير زندگي‏مان بزدايند! تا آن‏جا كه كشته شدند و بال گشودند و روح از اسارت تن گسستند!

من همان زنم كه پشت كمونيزم و استعمار غرب و شرق از دستان من كه مربي تربيت فرزندانم ، می لرزد و مي‏دانست كه زن مسلمان يعني انساني انقلابي كه هيچ چيز را با عزت و عفت خويش معاوضه نخواهد كرد!
من همانم! همان زن كه دوشادوش برادرانم رزميده و ابليس كمونيزم را رجم كرديم و نام افغانستان را واهمه ساختيم بر جان استعمار و استثمار و استحمار!
آري! من همان زنم! همان كه به خويشتن بابت وفاداري به آرمان‏هاي بلند انساني‏ام كه از "فاطمه" به ارث بردم، افتخار مي‏كردم...اما...

اينك اما در اين برهه از زمان كه "حقوق زن" را فرياد مي‏كنند، در پي فهم اين‏كه حقوق واقعي‏ام چيست و سهم راستينم از دنياي مدرن امروز كدام است، سرگردان "مكاتب بشري" ام!
مكاتبي كه زن بودنم را انكار كرده و به من تلقين مي‏كنند كه دشمن پسران و برادرانم باشم، تا "فمنيست" شوم و به حقوق(!) خويش دست يابم! اما خود نه فمنيست بلكه "منيست" شده‏اند! مكاتبي كه افغانستان را براي آزمايش افكار خود مناسب ديده‏اند و در اين آزمايش‏گاه مناسب، مرا تست مي‏كنند كه آيا عيار با قالبي كه برايم ساخته‏اند هستم يا نه؟!
مكاتبي كه سنت حسنه پيامبرم را كه آرامش و سكون مي‏آفريند را پيوستن به صف دشمن مي‏انگارند و آن را فقط ارضاي نفس مردان جامعه‏ام مي‏شمارند! مكاتبي كه زنانه‏گي را در قالب مردانه‏گي مي‏خواهند و زن را تكه‏اي جدا افتاده از فطرت و ذاتش مي‏جويند!
مكاتبي كه نه "خديجه" دارند، تا تمام هستي خود را فداي آرمان‏هاي رهبر خويش كه برگزيده خداوند است نمايند و "كبري" يعني والا و بزرگ لقب گيرد و نه "فاطمه" دارند كه خيري كثير باشد و در ميان جهل و اوهام و زن‏ستيزي و در برهه‏اي كه زن بودن جرم دختران است و مجوزي براي اعدام از سوي پدرانَ نامهربان‏شان، پدرش بر دستان او بوسه زند! نه از آن جهت كه تنها دختر اوست، بلكه "كوثر" است و محياي نسل مرده‏اي كه اجازه حيات و مماتشان در دستان پدران و خداوندان سنگي و چوبي‏شان است! دختراني كه انسان بودن‏شان فراموش و از نفس كشيدن در هواي سرزمين پدران‏شان محروم بودند!
مكاتبي كه خديجه و فاطمه ندارند تا "زن بودن" و "مادر بودن" را كه مطابق با فطرت عاطفي زن است بفهمند و لذت طبق فطرت زيستن را بچشند آن هنگام كه شيره جان خويش در كام طفلكان خود مي‏ريزند! تا بهشت را كه عظيم‏ترين پاداش چگونه بودن انسان است، از خويشتن تنزيل داده و به فرموده خداوند، زير پاي خويش ببينند!

آري!
آري من زنم، زن افغاني كه روزگاري اين زنان بزرگ را سرمشق قرار دادم و توانستم از اسماعيل‏هاي دلبند خويش بند تعلق گسسته و آنان را براي احياي انسانيت، آزادي و استقلال ذبح كنم، سرافرازانه!
اما امروز اين عملم ارجي ندارد! امروز مني كه مادر شهيدم روزي به نام خود ندارم و "هشت مارچ" را به نام روز من در سرزمينم تجليل مي‏كنند!
روزي كه هيچ آشنايي با آن ندارم! روزي كه متعلق به آن نيستم چون من افغانم و مسلمان! و براي تجليل از مقام انساني و مادري‏ام، غير از آن زن امريكايي كه امروز را به پاس‏داشت وي روز زن نام گذارده‏اند، صدها الگوي برتر انساني دارم! و حتي خود برتر از اويم! من مادر شهيدم و وارث قهرماني كه خود او را از شيره جانم پروردم و با دست خود او را براي حفاظت از ناموس و عزتش به قربان‏گاه فرستادم، تا نسل‏هاي بعدي تاريخ كشورم را از زير يوغ ستم نجات دهم!

حال من قهرمانم يا او؟ من زنم و براي زن بودن و زن ماندن خويش تلاش كرده‏ام يا مدافعان هشت مارچ؟!
من شايسته عنوان مقدس مادري‏ام و شايسته تجليل يا زناني كه از انسان بودن فقط "جنسيت" زن را مي‏فهمند و تمام هم و غم‏شان اين است كه بجنگند براي هيچ؟!
آري!
من زنم، همان كه مي‏دانم زن يعني "مريم‏ها"، "آسيه‏ها"، "سميه‏ها" و "ام وهب‏هايي" كه وقتي پسرشان را دشمنان آزادي و انسانيت سر مي‏برند، سر بريده‏شان را به سوي دشمن مي‏افكنند تا بگويند: "چيزي كه در راه خدا و آزادي خلق خدا قرباني شد، پس گرفته نمي‏شود"!

اينك اما در اين سرزميني كه هنوز "چادر" فاطمه به سر مي‏كنند و "خروش" سميه سر مي‏دهند، ما را از آنچه بدان معتقديم تهي ساخته‏اند!
ما را با آنچه برايش "اسماعيل‏هاي‏مان" را ذبح كرديم، بيگانه ساخته‏اند و با آن‏چه كه افتخار ما محسوب مي‏شد و ضامن آزادي و شرافت ماست، غريب نموده‏اند!
اينك در سرزمين آزاد ما كه خود آزادي‏اش را با فدا ساختن عزيزان‏مان حاصل كرديم، "آزادي" را طور ديگري معنا مي‏كنند و "ترقي" را در جامه رنگين ريا به ما عرضه مي‏دارند!
به ما مي‏گويند كه چون به كشور شما "كمك" مي‏كنيم، بايد هشت مارچ را به جاي ايام شريف و مناسبت‏هاي خود بنشانيد و تجليل از كساني كنيد كه ما فرمان مي‏دهيم!
و اينك ده سال است كه چنين نيز مي‏شود!
هشت مارچ را به جاي خديجه نشاندند و بر فاطمه ترجيحش دادند! از آنان كه گله‏اي نيست، چه اينكه آنان به داشته‏هاي ارزشمند ما همواره چشم طمع دوخته و هستي ما را همواره هدف غارت قرار داده‏اند!
تعجب و شكايت از كساني دارم كه "خودي‏اند" نه بيگانه! كه "مسلمان‏اند" و وارث زنان بزرگ اسلام نه پيرو فمنيسم و تفكرات پوچ آنان، كه "افغان‏اند" نه شرقي و غربي!

گله از اينان است كه چرا من، اين زن افغان را تهي از تفكر و انديشه ديني‏اش مي‏خواهند و با تجليل از هشت مارچ و هشت مارچ‏ها، رفته رفته تصوير زنان برتري را كه هر كدام يك نمونه مثالي و تيپ ايده‏آل براي زندگي‏هاي فردي و اجتماعي همه اعصار تاريخ‏اند، از جان ذهنم بزدايند!

شكايت از كساني است كه از الفباي تجليل از مقام زن، فقط برگزاري محافل نمادين، آن هم در مناسبت‏هاي بي‏شمار اسلامي و فرهنگي خودمان،نه، بلكه در هشت مارچ را خوب مي‏دانند و ديگر هيچ!
آري!
من زنم! زن مسلمان! زن افغان! و اينك به پشتوانه انديشه‏اي ژرف و ناب و انساني، اعلام مي‏دارم كه براي تجليل از مقام و منزلت مادري‏ام، هشت مارچ سهم من نيست!
چه اين‏كه هشت مارچ توهين به من است! پشت كردن به انديشه خودم و تبعيت از تفكري غريب و شكست‏خورده است! پوزخند به داشته‏هاي گرانبهاي خودم و احترام به داشته‏هاي پوچ بيگانه است! دشمني با خويشتن و دوستي با دشمن است! و در نهايت هشت مارچ، تجليل از زن نيست، از هشت مارچ، آن روز بيگانه با فرهنگ، تفكر، انديشه، زندگي و فطرت من است!
... و اينك من!
من، اين زن مسلمان افغان، هشت مارچ را تجليل نمي‏كنم!
كاش روزي ديگر كه در بر دارنده انديشه اسلامي من است، به عنوان روز زن تجليل مي‏شد!


نویسنده: مرضیه جعفری
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل
https://avapress.net/vdcbasbf.rhbzfpiuur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما