تاریخ انتشار :دوشنبه ۳ دلو ۱۳۹۰ ساعت ۰۹:۳۲
کد مطلب : 35426
رفاقت را از رفقای شهید مصباح بیاموزیم
رفقای شهید مصباح که هرکدام درحزب وحدت آن زمان مسؤلیت هایی داشتند، یکی پس ازدیگری به بهانه های مختلف، شهر مزار شریف را ترک می گویند و آن دیگری در تلاش می شود که اوضاع را در نظر آن شهید، عادی جلوه دهد
در آستانه هجدهمین سالروز شهادت شهید مصباح مزاری قرارداریم. هرساله به این مناسبت مطالبی تهیه گردیده و به دست نشر سپرده شده است و اگرچه نگارنده، سخنانی در چندین محفل و مجلس به این مناسبت ایراد نموده اما تاکنون مقاله ای پیرامون این شهید والامقام به رشته تحریر درنیاورده است. 

این درحالی است که قلم نیز اظهار عجز می کند از اینکه پیرامون شخصیتی بنویسد که به اندازه یک دنیا بزرگ بود و شاخصه های بی شماری را درخود داشت و به طور قطع دراین مجال نیزامکان آن وجود ندارد تا به همه ابعاد زندگی و شخصیتی آن شهید پرداخته شود. شخصیتی که سرمشق مناسبی برای همه مجاهدان سرزمین قهرمان پرورافغانستان بود. اما با این وصف، نگارش این نوشتار، لا اقل تلاشی است در زمینه تا یادبودی باشد از یک اسطوره تاریخی.

موضوع مطلب همانی است که درصدرآن ملاحظه می شود، اما قبل از آن لازم میدانم در مورد شخصیت شهید مصباح نکاتی مطرح کنم:

شهید مصباح از ویژه گی های بسیار بارز وبرجسته ای برخورداربود که فقط تعداد کمی از رهبران جهادی، بخشی از آن برجستگی هارا در خود داشته اند.
مهمترین شاخصه این شهید مسلمان بودن او به معنی واقعی کلمه ، نه فقط درشعار بلکه درعمل بود. از میان همه خصوصیات اسلامی، آن چه که به شهید مصباح مزاری برجستگی ویژه و منحصر به فردی می داد، پیروی او از اندیشه ولایت فقیه به خصوص حضرت امام خمینی"ره" بود. 

البته نمی توان گفت که در زمان شهید مصباح، مدعیان پیروی از ولایت فقیه کم بودند، اما شهید مصباح به واقعیت امر، پیرو بود و تلاش زیادی داشت که با استفاده ازاین اندیشه به اسلام خدمت کند وبه جهاد مدد رسانده و مجاهدین را به سمت قله های فتح و ظفر و فلاح ورستگاری رهنمون باشد.
 
آن شهید هیچگاه از ولایت فقیه به عنوان چماق وحربه استفاده ننمود و هرگز دیگرانی را که ازاین نظر با ایشان تفاوت داشت، ضد ولایت فقیه و آمریکایی و فلان و بهمان نخواند. او همت می گمارد تا حتی المقدور میان شخصیتهای جهادی و عموم مجاهدین فاصله ها را کم کند وهماهنگی وهمسویی به باربیاورد.
 
مهمتر آن که پیروی آن شهید از ولی فقیه زمان، همان اندازه بود که در زمان شهادتش نیز به نظر می رسید؛ به این معنا که آن استاد فرزانه از جمله کسانی نبود که نان به نرخ روز بخورد و هر لحظه اندیشه و تفکرش را عوض نماید؛ اگر به سودش بود شعارولایت رحمان سر دهد و روز دیگر، زیر بیرق شیطان سیر نماید.

شهید مصباح از سال 1353 شمسی وارد کارزار مبارزه گردید اما، درسال 1357 شمسی، عزم را جزم نمود که کشور در معرض خطر سقوط و اشغال را دریابد و علیه رژیم کودتایی، مبارزه را سازمان یافته ترنماید. به همین منظور، در اولین گام، اقدام به سازماندهی دانش آموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینی نمود. آن هایی که شور مبارزه داشتند و عشق مقابله با دشمنان دین خدا، آنانی که قبل از این هم به گونه ای با آن شهید هم خط و ربط بودند و دسته ای هم که تازه به کاروان جهادیان پیوسته بودند، را دور خود جمع نمود. در این میان، فرصت مغتنم بود تا آن دسته طلابی که پس از دستگیری اساتید خود، شهید آیت الله بحر وشهید شیخ سلطان ترکستانی پراگنده شده بودند را فراخوان دهد. یکی را از کنج مدرسه بیرون کرد ودیگری را از پشت گاوهای درحال شخم زدن زمین، و آن یکی را از بازار دست فروشان و فروشندگان دوره گرد و برخی دیگر را هم از کنج خانه هایی که ازترس دستگیری وزندان پنهان شده بودند.
 
آن شهید علاوه براینکه نیروهای تحت امر خود را فراهم می کرد تا شبکه های مبارزاتی درون شهری را سازمان ببخشد، درحقیقت مایه حیات و نجات عده ای از جوانان دانش آموز ودانشگاهی شد و حتی بانی فراهم سازی زمینه های رشد وترقی عده ای از طلاب هم درس و هم مدرسه ای خود گردید، به گونه ای که امروزه، بسیاری از شخصیت های دانشگاهی وحوزه ای جهادی وابسته به جبهه متحد انقلاب اسلامی آن زمان، از شاگردان دست آموز آن شهید بزرگ به حساب می آیند.

شهید مصباح، با همین رویکرد، سازمان فداییان اسلام راتاسیس نمود.
اگرچه دیده شده است که در این اواخر، شاگردان دست چندم شهید مصباح ادعا کرده اند که مؤسس سازمان فداییان اسلام هستند، اما همه مجاهدان نزدیک شهید مصباح شاهدند و نیز تاریخ گواه است که تاسیس سازمانی مثل فداییان اسلام آن هم در آن دوران اختناق، فقط و فقط از عهده فردی شجاع، خلاق و پرتلاشی مثل مصباح برمی آمد وبس.

خصوصیت دیگر شهید مصباح این بود که ابتکار وقدرت اقدام فوق العاده ای داشت وهمین ویژه گی باعث گردیده بود که ایشان اولین آغازگر جهاد مسلحانه در شمال افغانستان باشد.
او بود که در اولین گام، صفحات شمال و به ویژه ولایت بلخ را درنوردید و تلاش در گشودن جبهات مخفی وعلنی علیه دشمن در گوشه گوشه این ولایت نمود.
شهید مصباح، نه تنها درعرصه نظامی، خود، طراح بود که فرمانده نیز بود ودرعین اینکه قدرتمندترین نظامیان خلقی وپرچمی وحتی روسی به پای کارایشان نمی رسید، یک چریک واقعی بود و هیچگاه برای انجام یک کار نمی نشست تا باراصلی را یک مجاهد دیگر به دوش بگیرد. هرزمان که لازم می دانست وارد عمل می شد وسخت ترین ضربات را بر دشمن کودتایی و اربابان آن وارد می نمود.

شهید مصباح قبل از اینکه یک شخصیت نظامی خشک، باشد یک نیروی فوق العاده فعال فرهنگی بود. به همین منظور او در روزهای آغازین مبارزات خود، کتابفروشی ای در شهرمزارشریف افتتاح نموده و با استفاده از آن به عنوان مرکز پخش کتابهای مختلف دینی وسیاسی به نیروهای دانش آموز، دانشجو و طلاب علوم دینی ولایت بلخ، اقدام به تنویر افکار عمومی، جذب و آموزش نیروی فکری می کرد. در طول مبارزه نیز توجه بسیارجدی به کارفرهنگی به ویژه رسانه ای داشت و به خصوص درراستای تربیت نیروهای فرهنگی وسیاسی تمرکز خاصی داشت و هیچگاه نشد که حرکت ماحول شهید مصباح بدون دوره آموزشی دررشته های مختلف بوده باشد.

وی، قلم بسیار روانی داشت وتحلیل های بسیار عمیق سیاسی و فکری ارایه می کرد و با راحت ترین شیوه، نظرات و دیدگاه های کارشناسانه ای در قالب سخنرانی ها، جلسات تبادل نظر و مناقشات فکری، میزگردها و مصاحبه های مطبوعانی، ارایه می نمود که نه تنها در آن زمان کارگشابود که پیش بینی های واقع گرایانه ای داشت که برای زمان بعدازخودش نیز راهنما بود.

شهید مصباح، سخت معتقد به کار تشکیلاتی بود و به همین لحاظ تا زمانی که شخص آن سفرکرده، در صحنه حضورداشت، نیروهای کارآمد سیاسی، فرهنگی و نظامی جذب گردیدند و آموزش دیدند و در حلقات کوچک و بزرگ فعالیت های مبارزاتی را پیش می بردند که امروزه نیز، برخی از همان نیروها در عرصه سیاسی و مبارزاتی، فعال و پرتلاش، حضوردارند.

شهید مصباح، بانی اولیه و واقعی وحدت گروه های شیعه بود. اگر چه تا آن زمان که درداخل افغانستان بود، جهت قدرتمند ساختن جبهات جهادی سعی بر یکی نمودن همه جبهات اعم ازشیعه وسنی می نمود و از همین رو شهید مصباح از محبوبیت خاصی در میان رزمندگان اهل سنت ولایت بلخ برخوردار بود، چون او، معتقد به وحدت شیعه وسنی به معنای واقعی کلمه بود، به همین لحاظ برای او جبهه جهادی پیروان اهل سنت در تنگی مارمل تحت قومانده شهید ذبیح الله با یک پایگاه و یا پایگاه های شیعی درچارکنت، شولگر، البرز ودولت آباد و امثال آن هیچ تفاوتی نداشت. یک چریک و مجاهد واقعی و دلسوز شیعه همان موقعیت را درنزد شهید مصباح داشت که یک فعال جهادی واقعی و دلسوز سنی داشت. به همین لحاظ تلاش آن شهید این بود که حداقل درصفحات شمال، هماهنگی و وحدت رویه میان مجاهدان شیعه و سنی ایجاد نماید. آغازگر تعامل نیک و حرکت به سمت یکی شدن میان شیعه وسنی، شهیدمصباح بود و تلاشش نیز این بود که این روش حسنه، الگوی مناسبی شود برای مجاهدان سایر ولایات و مناطق افغانستان. 

اما آن گاه که درک نمود که با کارهای پراگنده ومقطعی نمی توان به اهداف بزرگ دست یافت، پس از مسافرت به جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 شمسی، اقدام به دعوت از سران گروه های شیعی مستقر در تهران و به ویژه رهبران حرکت اسلامی و سازمان نصر آن زمان نمود. اما متاسفانه وی، به دلیل وجود تنش های عمیق میان آن ها، موفق نشد رهبران این جریانها را قانع بسازد تا دشمنی و کدورت را ازمیان بردارند و به جبهه وسیع شیعی بپیوندند، چون سران این دوتشکیلات، اعتقاد به حق بودن خود و باطل بودن طرف مقابل خویش داشتند، اما شهید مصباح می گفت: در این شرایط مسئله حق و باطل درکارنیست، بلکه 40درصد و60 درصد مطرح است، یعنی یک طرف 40درصد مقصراست وطرف دیگر اختلاف ومخاصمه 60 درصد و تعیین این میزان هم به این راحتی ممکن نیست که کدامیکی 40 درصد و آن دیگری 60 درصد مقصراست.
 
پس از عدم قناعت سران این دوتشکیلات شیعی و در عین حال قدرتمند، جهت پذیرفتن طرح صلح و ایجادهماهنگی و وحدت، و بعد از رایزنی گسترده آن شهید با شخصیت های طراز اول سایر گروه های شیعی، اکثر سازمان ها واحزاب شیعی را دورهم جمع نمود و در سال 1362جبهه متحد انقلاب اسلامی را تاسیس کرد.
استاد شهید در اواخرسال 68 به پاکستان عزیمت کرد و رایزنی با گروه های شیعی مستقر در پاکستان را شروع کرد و در نتیجه همراه با آیت الله محسنی رهبرحرکت اسلامی، آیت الله تقدسی رئیس یک بخش از پاسداران جهاد اسلامی و حجت الاسلام والمسلمین شیخ نادرعلی مهدوی از شخصیت های برجسته شورای اتفاق اسلامی، شورای ایتلاف چهارگانه راتاسیس نمود(1).
 
اگرچه به نظر شهید مصباح، حضور دردیگرکشورهایی که بشود درراستای تامین منافع جهاد کاری کرد، یک حرکت استراتیژیک بود که حضور درکشورپاکستان بخشی از استراتیژی ایشان احساس می شد اما نفس تشکیل ایتلاف با حضور وتلاش شهید مصباح، قبل از این که برگرفته از افکار و اندیشه ولایی اش باشد، ناشی از حرکت عکس العملی در برابرحزب وحدت اسلامی بود که آن زمان به تازگی ازسوی عده ای در بامیان تاسیس شده بود و هیئات عالی رتبه ای به سرپرستی شهید مزاری جهت عملی ساختن و فراگیرنمودن آن، وارد تهران گردیده بود.
 
شهید مصباح در ابتدا مخالف حزب وحدت بود و شیوه به وجود آمدن آن را معقول و منطقی و نیز طبیعی نمی دانست. او می گفت: این شیوه کار، زمینه های وحدت شیعیان را فراهم نمی کند بلکه شرایطی ایجاد خواهد کرد که اختلافات، بیشتر وعمیقتر گردد، به گونه ای که آنگاه هیچ قدرت وتوانی توفیق به جمع کردن شیعیان پیداننماید که متاسفانه همانطور نیز شد و از سال 1373 که انشعاب در حزب وحدت اسلامی ایجادشد، تاحالا، این حزب در قالب چند شعبه تبارز یافت و میان دوشعبه اولیه آن، مخاصمات خونینی نیز رخ داد و تا هنوز که هنوز است، هیچ روزنه ای جهت توحید صفوف شیعیان قابل مشاهده نمی باشد.

شهید مصباح علاوه بر حضور مستقیم و غیر مستقیم در جبهات جهادی شمال و غرب، در میان ایران و پاکستان رفت و آمد داشت و علاقمندی وافری بروز میداد تا بلکه بتواند کارهای بزرگتری درسطح احزاب شیعه وسنی انجام دهد.
اما همین شخص با همین اندیشه فراگیر وروح بزرگ و زحمت وتلاش شبانه روزی، در آخرین لحظات تنها می ماند. ماه دلو سال 1373، رنگ وبوی دیگری دارد. رفقای شهید مصباح که هرکدام درحزب وحدت آن زمان مسؤلیت هایی داشتند، یکی پس ازدیگری به بهانه های مختلف، شهر مزار شریف را ترک می گویند و آن دیگری در تلاش می شود که اوضاع را در نظر آن شهید، عادی جلوه دهد و به گونه ای خاطر جمعش نماید که گویی هیچ حرف وحدیثی نیست تا حتی به فکر امنیت ابتدایی خودهم نباشد.
 
تنها جوانان شیفته اندیشه و افکار شهید مصباح دورش جمع بودند وعاشق کار و تلاش، اما با دست خالی، چون امکانات پولی، لوژیستیکی و تدارکات در اختیار دیگر دوستان بود، اما در آن روزها جایشان خالی و این مطلب، سخت دوستداران شهید مصباح را دلتنگ نموده بود. این بود که غروب روز نهم دلو فرا می رسد و شهید مصباح و 7 تن از بهترین مجاهدان روزگار هدف شلیک کفر و نفاق قرار می گیرند.
 
شاید برخی از آن دوستانی که قبل از شهادت شهید مصباح، مزار را ترک گفته بودند و یا در اثر گرفتاری های متعدد در آن شهر حضورنداشتند، ازخواندن این سطور کمی ناراحت شوند و خود را بی گناه و بی ارتباط با این حوادث جلوه دهند، اما این سوال حتما ذهن افراد مطلع را خلجان می دهد که اگر آن زمان هیچ اطلاعی نداشتید و باور کنیم که کاملا بی گناه و بی تقصیر بودید، پس ازشهادت آن شهید چکارکردید؟

مهمترین شاهد مثال نشانگر میزان صدق وصفای شاگردان شهید مصباح و مراتب دلبستگی و ارتباط آنان با آن شهید، وجود قبر محقرانه و مظلومانه آن شهید در قبرستان منطقه یولمرب شهر مزارشریف است.
اگر کسی شهید مصباح را دقیق نشناسد و این قبر را ببیند، یقین خواهد کرد که این قبر مربوط به فقیر ترین، بی نام ترین و بی نشان ترین اهالی شهرمزارشریف است. 

اینک هفده سال ازاین وضع می گذرد، آیا این رفقا هنوز هم درک نکرده اند که اشتباه می کنند؟ آیا نمیدانند که حتی به خاطر مردم و وجهه اجتماعی شان هم که شده باید برای بیرون نمودن قبر شهید مصباح از این مهجوریت تلاش می کردند؟ اینان چگونه توان کار اجتماعی یا سیاسی دارند و چطور به افراد تازه جذب شده، از وفا و صداقت و رفاقت حرف بزنند و چگونه زمینه های همراهی اقشار اجتماعی را فراهم کنند و آیا گمان نمی کنند که مردم هیچ توجیهی جز کوتاهی و بی وفایی آنان، حداقل در باب رفاقت و دوستی با یک همرزم و همسنگر خود را، ازیاران وبلکه شاگردان آن شهید بزرگ نخواهندپذیرفت؟!!!
روحش شاد ویادش گرامی باد.

پاورقی
.........................
(1) درتشکیل ایتلاف نگارنده به عنوان عضو علی البدل شهید مصباح در شورا حضورداشت وپس از اعلام موجودیت آن، شهید مصباح عازم ایران شد وفقط نگارنده در شورای ایتلاف، همگام با آیت الله محسنی، مرحوم آیت الله تقدسی"ره" و حجت الاسلام والمسلمین شیخ نادرعلی مهدوی، فعال بود. اگرچه امکانات مادی به ویژه پولی وتسلیحاتی خوبی دراختیار ایتلاف قرارداشت که حتی دراختیارحزب وحدت مستقردرایران نبود اما نگارنده شرایط فکری را درپاکستان اصلا مناسب تشخیص نداده وادامه کار آن هم با داشتن روحیه وتفکر ولایت فقیه و پیروی از اندیشه حضرت امام خمینی"ره" و سپس حضرت امام خامنه ای را، درپاکستان، به صلاح ندانسته و به ویژه پس از آن که نگارنده دیداری با آقای حکمتیار در یکی از پایگاه های حزب اسلامی درخاک افغانستان، درمنطقه تری منگل، درهمسایگی با پاراچنار پاکستان، داشت، در بازگشت به پیشاور تصمیم گرفت تا از شر این ایتلاف رهایی یابد. موضوع فقط با حجت الاسلام والمسلمین عباس فاضل عضو علی البدل آیت الله تقدسی درشورای ایتلاف مطرح شد و ایشان هم از اعلام انحلال ایتلاف استقبال نمود.

لذا در برج 10 سال 1369، شورای ایتلاف با خروج نگارنده و آقای فاضل از ایتلاف انحلال آن ازطریق رسانه ها اعلام گردید. از آن به بعد اگرچه عده ای تلاش کردند ایتلاف را به حال اولش برگردانند اما قادرنشدند.

نویسنده: سید عیسی حسینی مزاری
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- کابل
https://avapress.net/vdcjmxet.uqei8zsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما