سید احمدضیاء سجادی/ ۱۸ ذی الحجه سال ۱۰ هجری قمری، محمد بن عبدالله پیامبر گرامی اسلام در بازگشت از آخرین حج خود که به حجة الوداع معروف است در ۳-۴ کیلومتری جعفه خطبهای ایراد می کند. جعفه در ۶۴ کیلومتری کعبه قرار دارد، آنجا که راه اهالی مصر، شام، یمن، مدینه و عراق از هم جدا میشود. این خطبه در میان مسلمانان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
این رویداد بزرگ تاریخی کما بیش با گوش همه آشناست. غدیر به تواتر از شیعه و سنی نقل شده؛ اگر چه عدهای از اهل سنت در تواترش شک کردند ولی حق آن است که این از بدیهیات مذهب شیعه است. لازم به ذکر است که تواتر، در علم حدیث به این معنی نیست که راوی حدیث واحد است یا بیشتر بلکه به خبری متواتر میگویند که مفید قطع باشد -اگر چه راوی او بیشتر از یک نفر نباشد-
در میان صحابهی پیامبر گرامی اسلام (ص) تنها صحابی نامی ایشان که با جاهلیت پیوندی ندارد علی (ع) است؛ نسلی است که با اسلام آغاز شده و روحش در انقلاب محمد شکل گرفته است. مرد شمشیر، سخن و سیاست؛ احساسی به رقت یک عارف و اندیشهای به استحکام یک حکیم دارد. در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران تحملناپذیر ساخته است. علی همواره درخشیده است؛ همواره در آغوش خطرها زیسته است و یکبار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است.
بهگفتهی شریعتی؛ آنچه در علی سخت ارجمند است، روح چندبُعدی او است، روحی که در همه ابعاد گوناگون حتی ناهمانند، قهرمان است؛ قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم، مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستیهایی که انسانیت همواره از آن رنج میبرد، مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل میپرورد.
قراین بسیاری است که پیامبر علی را به چشم خاصی مینگریست. به گفتهی ایلیاپا ولیج، مورخ و خاورشناس روسی: علی پرورده محمد و عمیقا به وی و امر اسلام وفادار بود. علی تا سرحد شور و عشق پایبند دین بود. صادق و راستکار زیست. و یا به گفتهی جبران خلیل جبران، نویسنده پرشور مسیحی: فرزند ابی طالب نخستین کسی بود از عرب که با روح کلی جهان ارتباط برقرار کرد و با آن همنشین شد. هر کس شیفته او گشت، شیفتگی او وابسته به فطرت است و هر که به دشمنی او پرداخت، از ابنای جاهلیت است. علی علیه السلام هنوز پیام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سرای جاوید شتافت.
میخاییل نعیمه، دانشمند مسیحی عرب، وقتی میخواهد درباره علی بنویسد میگوید: هیچ مورخ و نویسندهای هر اندازه هم از نبوغ و رادمردی ویژه برخوردار بوده باشد، نمیتواند قیافه کاملی از انسان بزرگی مانند علی را در مجموعهای که دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح بدهد.
نرسیسیان مسیحی وقتی تاریخ ابن اعجوبه را مطالعه میکند با تاسف مینویسد: اگر امروزه این خطیب بزرگ بر منبر کوفه پای مینهاد، میدیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از سران و بزرگان اروپا موج میزد. آنان میآمدند تا روحشان را از دریای بیانتهای دانش او سیراب سازند.
اما پیدا است که در اجتماعی که بیش از ده سال با جاهلیت فاصله ندارد، روحی اینچنین، تا کجا تنها است، غریب است و مجهول! به گفتهی شریعتی: این یک داستان غمانگیز تاریخ است و سرگذشت علی و یارانش غمانگیزترین آن. چرا که هرگز فاصله مردی با جامعهاش تا این همه نبوده است.
اینجاست که باید گفت بدور از مسئلهی تعبد و وحی، اگر پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین بعد از خود و بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، معرفی نکند در حقش ظلم کرده است. سکوت محمد دربارهی علی او را در تاریخ، بیدفاع میگذارد، در تاریخی که علی را نه تنها محروم خواهد ساخت، بلکه سیمای او را بدنام خواهد نمود. اینجاست که وقتی پیامبر ده میل از مکه دور میشود در غدیر تصمیمش را میگیرد که او را به عنوان جانشینش انتخاب کند. اینجا تنها عقل حاکم نیست بلکه خداوند با لحن شدیدِ "بلّغ ما انزل الیک" رسولش را به ابلاغ میخواند و پیامبر با گفتن "من کنت مولا فهذا علی مولا" به امر خدا جامع عمل میپوشاند.
مضمون آیه، اکمال دین، اتمام نعمت و یأس کفار است که هرکدام که شرحش رسالهی مستقلی میخواهد دال بر اهمیت هر چه بیشتر این قضیه میباشد، تا جایی که عدم ابلاغ این امر را خدا مساوی با عدم ابلاغ رسالت پیامبر میخواند. دیگر اینجا نیازی نیست تا برای نشان دادن اهمیت این واقعه به ازدحام جمعیت اشاره کنیم.
خطبهی پیامبر تمام میشود ولی شرایط سیاسی جامعه و ترکیب اجتماعی و طبقاتی و اشرافی آن و دستهبندی های مصلحتی چنان است که علی جوان نمیتواند رهبر ابابکر سالخورده باشد. و لذا همه در درونشان بغض کرده و از این میان بغض نعمان بن حارث فهری که تقریبا از بطول قریش به حساب میآمد میترکد، و زبان به اعتراض میگشاید که اگر این هم از طرف خداست؛ سنگی از آسمان بیاید مرا نابود کند... البته طولی نمیکشد که نظیر این واقعه رخ میدهد.
و در پایان، کلامم را با جمله ای از جرد جرداق مسیحی خاتمه میدهم که میفرماید: آه! ای دنیا! چه میشد اگر قوای خود را جمع میکردی و توانت را برای بار دیگر در یک جا متمرکز مینمودی و در هر عصر و زمان یک نفر مانند علی علیهالسلام را که در عقل و خرد و منطق و بیان و حماسه و شجاعت با او همپایه بود، برای بشریت به ارمغان میآوردی!
این رویداد بزرگ تاریخی کما بیش با گوش همه آشناست. غدیر به تواتر از شیعه و سنی نقل شده؛ اگر چه عدهای از اهل سنت در تواترش شک کردند ولی حق آن است که این از بدیهیات مذهب شیعه است. لازم به ذکر است که تواتر، در علم حدیث به این معنی نیست که راوی حدیث واحد است یا بیشتر بلکه به خبری متواتر میگویند که مفید قطع باشد -اگر چه راوی او بیشتر از یک نفر نباشد-
در میان صحابهی پیامبر گرامی اسلام (ص) تنها صحابی نامی ایشان که با جاهلیت پیوندی ندارد علی (ع) است؛ نسلی است که با اسلام آغاز شده و روحش در انقلاب محمد شکل گرفته است. مرد شمشیر، سخن و سیاست؛ احساسی به رقت یک عارف و اندیشهای به استحکام یک حکیم دارد. در تقوا و عدل چندان شدید است که او را در جمع یاران تحملناپذیر ساخته است. علی همواره درخشیده است؛ همواره در آغوش خطرها زیسته است و یکبار نلغزیده است؛ یک بار کمترین ضعفی از خود نشان نداده است.
بهگفتهی شریعتی؛ آنچه در علی سخت ارجمند است، روح چندبُعدی او است، روحی که در همه ابعاد گوناگون حتی ناهمانند، قهرمان است؛ قهرمان اندیشیدن و جنگیدن و عشق ورزیدن، مرد محراب و مردم، مرد تنهایی و سیاست، دشمن خطرناک همه پستیهایی که انسانیت همواره از آن رنج میبرد، مجسمه همه آرزوهایی که انسانیت همواره در دل میپرورد.
قراین بسیاری است که پیامبر علی را به چشم خاصی مینگریست. به گفتهی ایلیاپا ولیج، مورخ و خاورشناس روسی: علی پرورده محمد و عمیقا به وی و امر اسلام وفادار بود. علی تا سرحد شور و عشق پایبند دین بود. صادق و راستکار زیست. و یا به گفتهی جبران خلیل جبران، نویسنده پرشور مسیحی: فرزند ابی طالب نخستین کسی بود از عرب که با روح کلی جهان ارتباط برقرار کرد و با آن همنشین شد. هر کس شیفته او گشت، شیفتگی او وابسته به فطرت است و هر که به دشمنی او پرداخت، از ابنای جاهلیت است. علی علیه السلام هنوز پیام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سرای جاوید شتافت.
میخاییل نعیمه، دانشمند مسیحی عرب، وقتی میخواهد درباره علی بنویسد میگوید: هیچ مورخ و نویسندهای هر اندازه هم از نبوغ و رادمردی ویژه برخوردار بوده باشد، نمیتواند قیافه کاملی از انسان بزرگی مانند علی را در مجموعهای که دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح بدهد.
نرسیسیان مسیحی وقتی تاریخ ابن اعجوبه را مطالعه میکند با تاسف مینویسد: اگر امروزه این خطیب بزرگ بر منبر کوفه پای مینهاد، میدیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از سران و بزرگان اروپا موج میزد. آنان میآمدند تا روحشان را از دریای بیانتهای دانش او سیراب سازند.
اما پیدا است که در اجتماعی که بیش از ده سال با جاهلیت فاصله ندارد، روحی اینچنین، تا کجا تنها است، غریب است و مجهول! به گفتهی شریعتی: این یک داستان غمانگیز تاریخ است و سرگذشت علی و یارانش غمانگیزترین آن. چرا که هرگز فاصله مردی با جامعهاش تا این همه نبوده است.
اینجاست که باید گفت بدور از مسئلهی تعبد و وحی، اگر پیامبر (ص) حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین بعد از خود و بزرگترین شخصیتی که شایستگی رهبری امت را دارد، معرفی نکند در حقش ظلم کرده است. سکوت محمد دربارهی علی او را در تاریخ، بیدفاع میگذارد، در تاریخی که علی را نه تنها محروم خواهد ساخت، بلکه سیمای او را بدنام خواهد نمود. اینجاست که وقتی پیامبر ده میل از مکه دور میشود در غدیر تصمیمش را میگیرد که او را به عنوان جانشینش انتخاب کند. اینجا تنها عقل حاکم نیست بلکه خداوند با لحن شدیدِ "بلّغ ما انزل الیک" رسولش را به ابلاغ میخواند و پیامبر با گفتن "من کنت مولا فهذا علی مولا" به امر خدا جامع عمل میپوشاند.
مضمون آیه، اکمال دین، اتمام نعمت و یأس کفار است که هرکدام که شرحش رسالهی مستقلی میخواهد دال بر اهمیت هر چه بیشتر این قضیه میباشد، تا جایی که عدم ابلاغ این امر را خدا مساوی با عدم ابلاغ رسالت پیامبر میخواند. دیگر اینجا نیازی نیست تا برای نشان دادن اهمیت این واقعه به ازدحام جمعیت اشاره کنیم.
خطبهی پیامبر تمام میشود ولی شرایط سیاسی جامعه و ترکیب اجتماعی و طبقاتی و اشرافی آن و دستهبندی های مصلحتی چنان است که علی جوان نمیتواند رهبر ابابکر سالخورده باشد. و لذا همه در درونشان بغض کرده و از این میان بغض نعمان بن حارث فهری که تقریبا از بطول قریش به حساب میآمد میترکد، و زبان به اعتراض میگشاید که اگر این هم از طرف خداست؛ سنگی از آسمان بیاید مرا نابود کند... البته طولی نمیکشد که نظیر این واقعه رخ میدهد.
و در پایان، کلامم را با جمله ای از جرد جرداق مسیحی خاتمه میدهم که میفرماید: آه! ای دنیا! چه میشد اگر قوای خود را جمع میکردی و توانت را برای بار دیگر در یک جا متمرکز مینمودی و در هر عصر و زمان یک نفر مانند علی علیهالسلام را که در عقل و خرد و منطق و بیان و حماسه و شجاعت با او همپایه بود، برای بشریت به ارمغان میآوردی!