تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۲ سرطان ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۲۳
کد مطلب : 214357
علامه شهید بلخی؛ مردی به بلندای آسمان و روشنایی ستارگان
تاریخ بشریت در شرایط سخت و دشوار و هرگاه کتله‌های عظیمی از انسان‌ها در شرف سقوط قرار گرفته‌اند، شاهد ظهور مردان بزرگ و اصلاح‌گرانی از تبار صبر و مقاومت، چون امام روح‌الله خمینی، سید جمال‌الدین افغانی، رشید رضا، عبده، علامه شهید سید اسماعیل بلخی و امثال این بزرگان بوده است.

بدون شک جوهر انسانی در وجود هرکسی به تبارز نمی‌رسد و ویژگی "لقد کرمنا بنی آدم" در هر قالبی معنا پیدا نمی‌کند، روی این ملحوظ تعداد افرادی که به انسانیت و کرامت می‌اندیشند و دغدغه‌شان همواره نجات انسان از بندگی انسان‌ها و هدایت بسوی رستگاری می‌باشد، بسیار اندک و انگشت‌شمار است.

در ادامه‌ی خط انبیای الهی پس از امامان معصوم (ع) مردان بزرگی به روشنی آفتاب و سختی و صلابت کوه‌ها یکی پی دیگری در شرایط مختلف ظهور کرده‌اند و در برابر طوفان‌های برخاسته از جهالت، خود خواهی‌ها و خود کامگی‌های بشر ایستادگی کرده و حتی گاهی در دفاع از انسانیت و زندگی شرافت‌مندانه، از جان خود مایه گذاشته‌اند.

با این مقدمه کوتاه می‌پردازیم به نقش اصلاحی و بیدارگری مردِ صبر و استقامت، بنیان‌گذار انقلاب اسلامی در افغانستان، شهید سید اسماعیل بلخی (ره) که عمر پر بار خود را وقف وحدت‌طلبی، عدالت‌خواهی، رفع تبعیض، مبارزه با افراطیت و ظلم‌ستیزی کرد.

ویژگی های فردی
علامه بلخی آنگونه که در زندگی نامه‌شان هم آمده است از سن جوانی و نوجوانی انسانی بزرگ، باوقار، خوش برخورد، صبور، متحرک، پای‌بند به ارزش‌ها، روشن‌فکر، دوراندیش و دارای هدف بود.

بلخی را همه دوست داشتند و به او عشق می‌ورزیدند، همان‌گونه که او خار چشم زمامداران مستبد و حاکمان دنیازده بود، محبوب قلب‌های مومنین نیز بود، دلیلش هم آیه قرآن کریم است که خداوند متعال می‌فرماید" ان الذین آمنو و عملوا الصاحات سیجعل لهم الرحمان ودا" اعمال و رفتار خود بلخی او را محبوب دلها ساخته بود. اکنون این زهد و تقوی و عرفان و ایمان بلخی است که هوادارانش هرگاه اشعاری از وی زمزمه می‌شود، به یاد و خاطره‌اش اشک می‌ریزند و با آرمان و هدفش تجدید پیمان می‌کنند.

در زهد علامه شهید بلخی همین بس که پیرمردی از مردم سرچشمه ولایت میدان وردک یکی از خاطره هایش را با نگارنده چنین بیان می کند؛ "در خانه یکی از حاجی های ثروتمند کابل همرایی علامه شهید بلخی مهمان بودیم، بعد از صرف غذا، حاجی مبلغ صد هزار افغانی که در آن زمان پول کمی نبود به دست علامه شهید داد و گفت این مبلغ را در مواردش صرف کنید، بلخی آن پول را در جیب خود نکرد، بلکه در زیر فرش گذاشت، گویا منتظر کسی بود، در همین حال مرد فقیری داخل شد و از روزگار خود به خصوص قرضداری شکایت کرد که ظاهراً مرد آشنا بود، شهید علامه بلخی تمام آن صد هزار را به او داد، حاجی با تعجب گفت آقا این صد هزار افغانی است، علامه گفت درست است، اما این پول باید به مستحقش برسد یا نه؟ حاجی گفت درست است آقا هرچه شما مصلحت می‌دانید."

مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی
ایستادگی در برابر استعمار خارجی و تجاوز جهانخواران بر کشورهای فقیر و عقب‌مانده و همچنین استبداد داخلی و انحصارگرایی که در طول تاریخ، زندگی یک عده را به جهنم تبدیل کرده است، از شیوه های معمول اصلاح‌گران و بیدارگران جهان است.

علامه بلخی از زمانی که در مشهد مقدس مشغول تحصیل علوم دینی بود، لحظه ای از این دو آفت جهانی (استعمار خارجی و استبداد داخلی) غافل نبود، او از یکسو از مداخله استکبار جهانی و به خصوص پیر استعمار (انگلیس) در دنیای اسلام سخت رنج می برد و از طرف دیگر از حکومت های مستبد و مزدور، در بسیاری از کشورهای اسلامی اندوهگین بود.

علامه بلخی درعالم مهاجرت بیشتر به افغانستان فکر می کرد، زیرا مردمش بیش از سه قرن تحت فشار نظام استبدادی شاهی قرار داشتند و ظلم و استبداد تبعیض و بی عدالتی در حق اقلیت های قومی و مذهبی بیداد می کرد.

بلخی وضعیت موجود در بسیاری از کشورهای اسلامی به ویژه افغانستان را که استبداد در آن حاکم بود، در قالب شعر اینگونه بیان می کند .... دیر است و مستبد رای با شیخ اتحادیست ..... یارب میان دزدان این اتحاد تاکی؛ از این شعر پیداست که بلخی از زمامداران مستبد و شیخ‌های درباری که دین را به دنیا فروختند از هردو شکایت دارد و خواهان تغییر وضعیت است. سرانجام علامه شهید بلخی، پس از هشت سال تحصیل و اقامت در جوار بارگاه با صفای ثامن الحجج حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) به وطن برگشت تا وظیفه انسانی و اسلامی خود را در قبال مردم رنج دیده این سرزمین انجام دهد.

علامه بلخی مبارزه با استبداد را از ولایت هرات آغاز می کند، اما برای بررسی وضعیت مردم، به مزارشریف، قندهار و برخی از ولایت دیگر سفر می کند و دوباره به هرات بر می گردد و اولین هسته مقاومت، به نام مجتمع اسلامی را ایجاد و با خطابه ها و اعلامیه های بیدارکننده، قلب حکومت انحصارگرایانه کابل را هدف قرار می دهد.

علامه بلخی در سال 1327 به کابل آمد و با خطابه های آتشین و کلام نافذ خود پایتخت نشینان را منقلب و بیدار ساخت، تا انتقام ظلم 3 صد ساله را از خاندان سلطنتی گرفته و تبعیض، ناروایی و خود کامگی ها را ریشه‌کن کرده و فصل نوین آزادی و مساوات را در جامعه حاکم بسازد.

هرچند مرکز مبارزه علامه شهید بلخی افغانستان بود، اما از ویژگی های دیگر بیدارگران جهان این است که فعالیت های شان منحصر به زمان و مکان خاص نیستند، از این جهت او با سفر به کشورهای مختلف جهان مانند عراق، سوریه، مصر، عربستان، ایران، فلسطین و ... با مردم ارتباط برقرار می کرد و در جستجوی فراهم کردن مقدمه یک تحول جهانی بود.

جالب تر از همه اینکه در داخل افغانستان نیز سر و کار علامه بلخی بیشتر با طبقه فقیر و مستضعف جامعه بود، با اینکه او تاج سر مردم به خصوص نسل جوان تحصیل کرده آنروز بود، اما همیشه با دستفروشان و کارگران عادی نشست و برخاست داشت، تا عملاً به حکومت وقت نشان دهد که این طیف از جامعه نیز حق زندگی بهتر، رفاه و آسایش را دارند.

ایجاد تشکل های سیاسی و اجتماعی برای مبارزه علنی
علامه بلخی برای ادامه کار سازمان یافته و منسجم، نیاز به تشکل سیاسی و اجتماعی داشت از این جهت در سال 1326 حزب ارشاد را تاسیس کرد و در ضمن با جریان های دیگری چون حزب وطن و سازمان جوانان اسلام و... نیز همکاری داشت.
علامه بلخی اصلاح‌گری کم نذیری بود که پیشرفت و ترقی افغانستان و تمام کشورهای اسلامی را وحدت میان اقوام و پیروان مذاهب مختلف، رفع تبعیض، عدالت محوری و شایسته سالاری می‌دانست و از گماریدن افراد بی سواد و غیر مسلکی بر اساس روابط، در پست های مهم دولتی سخت رنج می برد؛ چناچه این باور در یکی شعرهای این مرد بزرگ به خوبی انعکاس یافته است که گفت: تا رتبه انتصابی‌ست مشکل بود توازن .... فرمان روای مطلق هر بی سواد تاکی.

طعم شرین زندان
علامه بلخی که در مبارزه علیه استبداد هرگز قرار و آرام نداشت و همواره خار چشم حکومت های خودکامه و مستبد شاهی بود، سرانجام در سال 1329 به زندان افتاد که بیش از چهارده سال را در سیاه چال سپری کرد و کاملاً از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محروم شد.

اما زندان نیز برای مردان الهی از یک نگاه کاملاً آزادی است، زیرا از دید آنها تمام دنیا نسبت به عالم آخرت زندانی بیش نیست، او در طی چهارده سال بیشترین بهره را از زندان برد، به گفته خودش 1700 بار قرآن را تکمیل خواند و هر بار تفسیر جدیدی از کلام زنده الهی به دست آورد و همچنین 75 هزار شعر حماسی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و عرفانی را در زندان نوشت که امروز چراغ راه عارفان و دلباختگان مسیر حق و حقیقت است.

شهادت مظلومانه
علامه بلخی در سال 1343 از زندان رها شد و برای اولین بار در تکیه خانه عمومی چنداول در جمع کثیری از مومنین به ایراد سخن پرداخت، در حالی که شارب هایش دهانش را پوشانده بود، بعد از حمد و ثنای الهی و درود به پیامبر و آل‌اش، خطاب به مردم گفت: در مدت چهارده سال که در زندان بودم یک تیغ در اختیار نداشتم تا شارب خود را کوتاه کنم و این سخن برای حاضرین سخت دردناک بود و همه گریستند.

پس از آن علامه بلخی دوباره به فعالیت های اصلاحی و بیدارگری خود همچنان ادامه داد، او سفرهایی به ایران عراق، سوریه و ... داشت که با استقبال گرم مردم آن سامان به ویژه علمای دین روبرو شد، پس از برگشت به افغانستان، سفرهای ولایتی خود را با هدف بررسی وضعیت عمومی مردم آغاز کرد، اما در همین سفرها بود که مریض شد و به کابل برگشت و در شفاخانه علی آباد کابل بستری شد که متاسفانه به صورت مرموز از سوی عمال رژیم وقت مسموم و به شهادت رسید. بلخی غم رسیده را رنج و ستم کشیده را .... بزم وصال می‌ رسد دیده شود چه می‌شود. ای مرد بزرگ روحت شاد و راهت پر رهرو باد.

نویسنده: سیدهاشم علوی
 
https://avapress.com/vdcjixe8auqevtz.fsfu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما