در این میان، تیم اشرف غنی با ایجاد تغییراتی در تیم انتخاباتی خود، مجددا سودای ریاست جمهوری را برای بار دوم در سر میپروراند و ظاهرا برای نیل به این هدف برنامههای مختلفی را بدون توجه به قانونی و غیرقانونی بودن آن روی دست گرفته و به بیان دیگر خیزهای بلند و به ظاهر مطمئنی را برای رسیدن به هدف خود که همان پوشیدن ردای ریاست جمهوری برای دومین بار است بر میدارد. در ادامه به چند نمونه به صورت مختصر و گذرا اشاره میشود:
1 – تدویر و برگزاری جرگه صلح در کابل؛ در بحبوحه گفتگوهای مستقیم صلح آمریکاییها با طالبان بدون در نظر گرفتن کوچکترین نقشی برای دولت قانونی افغانستان و به انزوا کشاندن حکومت وحدت ملی در این برنامه، تیم پنجاه درصدی اشرفغنی علیرغم مخالفت نیمه دیگر حکومت، دست به ابتکاری زد که بتواند در واقع با یک تیر دو نشان را هدف بگیرد.
الف – تدویر لویه جرگه صلح و دعوت بیش از 3200 نفر از افراد صاحب نفوذ طبقه میانی جامعه نشان داد میتواند حداقل در حد تبلیغات گرد و خاک کرده و خودی نشان دهد و توامندی خود را در جهت گردآوری افراد ذینفوذ از مناطق مختلف و حتی خارج از افغانستان به رخ بکشد.
ب – اما به اعتقاد نگارنده، هدف اصلی از تدویر لویه جرگه صلح ایجاد یک حلقه قوی انتخاباتی با استفاده از نمایندگان طبقه متوسط و متنفذین قوی در راستای برنامههای انتخاباتی تیم اشرفغنی میباشد که به نظر میرسد توانسته در این جهت موفق عمل کرده و زمینهچینی نماید.
2 – تغییر و تبدیلات گسترده در سطوح مختلف دولت و به کارگیری چهرههای جدید و بخصوص زنان جوان در پستهای حساس و گاها غیرمرتبط در نهادهای نظامی و تخصصی که در بسیاری از موارد سنخیتی با تحصیلات و توامندی آنها ندارد. به نظر میرسد هدفی جز استفاده از ظرفیتهای آنان به ویژه جذب آراء زنان جامعه وجود ندارد و با این شیوه احساسات آنها را در جهت حمایت قاطع در انتخابات پیش رو به درستی سازماندهی نموده و جهت خواهند داد.
3 – به رسمیت شناخته شدن قوم سادات به عنوان یکی از اقوام ساکن در افغانستان از سوی اشرف غنی، اگرچه در قالب دادن حق مسلم سادات تبلیغ شده است؛ اما زمان به رسمیت شناخته شدن آن، آنهم با دستور مستقیم ریاست جمهوری خود گواه این است که به طور یقین نیمنگاهی هم به مسایل انتخاباتی وجود داشته است.
4 – ایجاد شورای هماهنگی اقوام تشیع افغانستان با محوریت جناب آقای سیروس علاف مشاور محترم ریاست جمهوری در خیمه لویه جرگه و هماهنگیهای برگزاری آن به صورت چراغ خاموش که تقریبا همه را غافلگیر کرد. در واقع میتوان این شورای هماهنگی اقوام تشیع افغانستان را به شورای هماهنگی اقوام تشیع غیرهزاره افغانستان تعبیر کرد؛ چرا که غیبت نمایندگان بزرگترین قوم تشیع افغانستان در این شورا سوالبرانگیز بوده و باعث ایجاد شک و تردید در عنوان این جریانِ تاره به وجود میآید. به نظر میرسد بخشی از بدنه حکومت از راههای مختلف سعی در تضعیف و پارچه پارچه کردن ملت داشته و ضمن در اختیار گرفتن کنترل آنها از ظرفیتهای بالفعل و باالقوه آنان در زمانهای مناسب در جهت اهداف خویش استفاده نماید.
5 – تلاش بیوقفه برای راهیابی نمایندگان مورد قبول دولت به پارلمان فعلی و ایجاد تنش و درگیری بین نمایندگان که بتواند با وجود یک پارلمان ضعیف و درگیر به عملکردهای غیرقانونی و خارج از عرف خود در راستای انتخابات پیش رو ادامه داده و نماد قانوگذاری مثل مجلس نمایندگان عملا از وظیفه اصلی خود که همانا قانونگذاری و نظارت است غافل شود.
6 - یکی از کارهایی که از اوایل ریاست جمهوری آقای غنی روی دست گرفته شد به پایین کشیدن پرچم حکومتهای قدرتمند محلی بود. اگر چه ظاهر امر نشان از قانونمند کردن و یک دست کردن نظم در سراسر کشور میباشد. اما عملکرد آقای غنی در پارهای از موارد که دقیقا در تضاد این هدف میباشد، این شائبه را به وجود میآورد که ایشان به دنبال یک دست کردن نظام با یک طیف خاص، قوم خاص و گرایش خاصی است که باید در همه امور غالب باشد و دیگران در حد و اندازه مورد نظر اتاق فکر جناب غنی در عرصه حضور داشته باشند.
7 – آزادی زندانیان خطرناک طالبان زیر نام سفیران صلح؛ واقعا رئیسجمهور در این برهه حساس که حملات شدیدی از سوی مخالفین بخصوص طالبان بر علیه نیروهای نظامی و غیرنظامی انجام میشود و روزانه دهها هموطن عزیز توسط عناصر طالبان به خاک و خون کشیده میشوند با چه انگیزهای 900 نفر از عوامل کارکشته طالبان را رها میسازد؟ هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که در شرایط فعلی بخشی از بدنه دولت اقدام به رهایی سربازان زبده دشمن کند که به هیچ وجه سر سازگاری با ملت افغانستان ندارد. تنها انگیزه این مساله میتواند همان بحث انتخابات در مناطق زیرکنترل طالبان باشد که اکثرا در نواحی جنوبی کشور موقعیت داشته تا بتواند با تبانی قومی و حمایت طالبان صندوقهای رای در آن مناطق را به نفع تکت خویش پر نماید.
شاید هر یک از موارد گفته شدهی بالا و موارد از قلم افتاده به تنهایی رنگ و بوی اقدامات انتخاباتی را نداشته باشند. اما وقتی همه اینها به عنوان تکههای یک پازل در نظر گرفته شود و کنار هم قرار بگیرند؛ به وضوح این مطلب را میرساند که هدف اصلی از انجام این اقدامات -چه مستقیم از سوی خود رئیسجمهور غنی و چه از سوی وابستگان تیم وی- یارگیری و زمینهچینی ضمنی و غیرمستقیم برای بالا بردن شانس پیروزی و بدست گرفتن دوباره اریکه قدرت در افغانستان میباشد.
خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج
در حقیقت انتظار این است کسانی که برای اداره کشور مسئولیتی را میپذیرند باید خادمین ملت باشند و سعی کنند عملکردشان به گونهای باشد که الگوی فرد فرد جامعه قرار بگیرد. وقتی خود دستاندرکاران امور کشور به صورت سالم، شفاف، عادلانه و خیرخواهانه حرکت نمیکنند و ادعای زمامداری خوب را هم دارند، چگونه میشود به حرفها، اهداف و برنامه ای آنها و رشد و ترقی و آوردن صلح و ثبات باورمند شد و اعتماد کرد؟!
بهتر آن است که برای نیل به اهداف بلند و والا برای افغانستان، دارای افق دید بلند و والا و فراقومی باشیم و مردم را به سوی یکی شدن و همرنگ شدن سوق دهیم و این ممکن نمیشود مگر اینکه بزرگان و نخبگان جامعه خود در این راستا پیشتاز بوده و الگوی مناسب و قابل اعتمادی برای اقشار و طیفهای مختلف افغانستان باشیم و با دوری از اینگونه عملکرد صرفا سمتی، تکتی و گروهی، آیندهی روشنی را برای آنها نوید بدهیم.
نویسنده: سید وحیدالله حبیبی