غزنی تنها قلمرو حکمرانی پادشاهان بزرگی که بر سراسر امپراتوری اسلامی در جهان حکم می راندند و اینک در آغوش این شهر خاک آلود، آرام گرفته اند نیست؛ بلکه اینجا به تبع آنکه پادشاهان روزگاران قدیم یا خود اهل فضل و ادب و شعر و هنر بوده اند و یا با اهالی این عرصه ها، دوست و همسو بوده اند، زیست بوم شاعران نام آور فارسی نیز بوده است.
مسعود سعد سلمان یکی از این شاعران است؛ شاعری که نام او با زندان قلعه نای در دوران سلطان ابراهیم غزنوی، گرهی ناگسستنی خورده و سوگ سرودهای غریبانه و استخوان سوز وی در آن زندان برای بسیاری از اهالی شعر و ادب و فرهنگ آشناست.
مسعود سعد سلمان، شاعر دوره غزنوی است که در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری می زیسته است. مسعود سعد سلمان در سال ۴۳۸ هجری در لاهور از توابع هندوستان آن زمان به دنیا آمد. نام پدرش سعد و جدش سلمان بوده است. حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهدِ شش پادشاه غزنوی بوده است. کودکی او در عهد پادشاه فرّخزاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز می شود. بخشی از حیات ۸۰ ساله او در زندان های دهک، نای، سو و مرنج گذشته است. شغل رسمی او کتابدار سلطنتی بوده است.
او در دوران های سلطان ابراهیم غزنوی و سلطان مسعود دوم، ۷ سال را در زندان دهک و سی و سه سال را در زندان قلعه نای که اکنون در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی قرار دارد سپری کرده است.
خود در این زمینه می سراید:
هفت سالم بکوفت سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعه نای
گفته شده او به دلیل استعداد سرشار و ذوق سیالی که داشت در زندان با منجمی آشنا شد و در همانجا از او علم نجوم را فراگرفت.
به باور برخی مورخان، او به جرم همراهی شهزاده محمود سیف الدوله که از معارضان دربار غزنوی بود به زندان افتاد و دو بیت، جهت استخلاص خود سرود و فردی معروف به علی خاص که از نزدیکان دربار سلطان ابراهیم بود آن دو بیت را به سلطان رساند.
او از زندان رها شد؛ اما به دنبال سلطنت سلطان مسعود دوم بار دیگر برای ۷ سال به زندان فرستاده شد و پس از رهایی در حالی که دیگر پیر گشته بود، گوشه نشینی پیشه کرد.
گفته می شود مسعود سعد سلمان بیشترین اشعارش را در زندان سرود و قصاید به جا مانده از او خود گویای این حقیقت تلخ است.
از مسعود سعد سلمان همواره به دلیل تحمل سال های پرمشقت زندان های طولانی در دوره های مختلف شاهان سلسله غزنوی، به عنوان شاعری مبارز یاد می شود؛ شاعری که لحن و زبان و احساس و تصاویر و خیال به کار رفته در اشعار وی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر فضای زندان، ناامیدی حاکم بر آن و شکوه های سلمان از وضعیت اسفبار زندگی فضلا و اهالی علم و دانش و خرد قرار داشته است.
عبدالعلی فکوری؛ از فعالان فرهنگی غزنی می گوید که مسعود سعد سلمان با آنکه سال های سال در زندان های سلاطین غزنوی به سر برد؛ اما پس از رهایی به دلیل مشقت هایی که در زندان تحمل کرده بود و هراس از اینکه مبادا بار دیگر زندانی گردد، به مدح سلاطین غزنوی روی آورد و مقبول دربار پادشاهان واقع شد؛ اما این دوره از زندگی وی، درخشش چشمگیری در زندگی او نداشته است؛ بلکه آنچه او را به عنوان شاعری ممتاز در حافظه تاریخ غزنی و افغانستان و کلیت قلمرو تمدنی زبان فارسی ماندگار کرده است، سال هایی است که او در زندان به سر برده و در آنجا قصاید تلخ و گزنده ای را در شکایت از زمانه و روزگار و وضعیت اندوهبار زندگی فرهنگیان و فرزانگان آن دوران سروده است.
حسرت، ناامیدی، اندوه، اشک و آه، شکواییه های استخوان شکن و طاقت سوز و بدگویی از زمانه و روزگار در اشعار مسعود سعد سلمان موج می زند. اشعاری که از او چهره ای تلخ اندیش و مبارز نشان می دهد.
این رباعی بازمانده از مسعود سعد سلمان، به خوبی گویای احوال او در آن روزگار بوده است:
هر یکچندی به قلعهای آرندم
اندر سمجی کنند و بسپارندم
شیرم که به دشت و بیشه نگذارندم
پیلم که به زنجیر گران دارندم
او سرانجام در سال ۵۱۸ هجری در سن ۸۰ سالگی چشم از جهان فروبست.
مسعود سعد سلمان یکی از این شاعران است؛ شاعری که نام او با زندان قلعه نای در دوران سلطان ابراهیم غزنوی، گرهی ناگسستنی خورده و سوگ سرودهای غریبانه و استخوان سوز وی در آن زندان برای بسیاری از اهالی شعر و ادب و فرهنگ آشناست.
مسعود سعد سلمان، شاعر دوره غزنوی است که در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری می زیسته است. مسعود سعد سلمان در سال ۴۳۸ هجری در لاهور از توابع هندوستان آن زمان به دنیا آمد. نام پدرش سعد و جدش سلمان بوده است. حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهدِ شش پادشاه غزنوی بوده است. کودکی او در عهد پادشاه فرّخزاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز می شود. بخشی از حیات ۸۰ ساله او در زندان های دهک، نای، سو و مرنج گذشته است. شغل رسمی او کتابدار سلطنتی بوده است.
او در دوران های سلطان ابراهیم غزنوی و سلطان مسعود دوم، ۷ سال را در زندان دهک و سی و سه سال را در زندان قلعه نای که اکنون در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی قرار دارد سپری کرده است.
خود در این زمینه می سراید:
هفت سالم بکوفت سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعه نای
گفته شده او به دلیل استعداد سرشار و ذوق سیالی که داشت در زندان با منجمی آشنا شد و در همانجا از او علم نجوم را فراگرفت.
به باور برخی مورخان، او به جرم همراهی شهزاده محمود سیف الدوله که از معارضان دربار غزنوی بود به زندان افتاد و دو بیت، جهت استخلاص خود سرود و فردی معروف به علی خاص که از نزدیکان دربار سلطان ابراهیم بود آن دو بیت را به سلطان رساند.
او از زندان رها شد؛ اما به دنبال سلطنت سلطان مسعود دوم بار دیگر برای ۷ سال به زندان فرستاده شد و پس از رهایی در حالی که دیگر پیر گشته بود، گوشه نشینی پیشه کرد.
گفته می شود مسعود سعد سلمان بیشترین اشعارش را در زندان سرود و قصاید به جا مانده از او خود گویای این حقیقت تلخ است.
از مسعود سعد سلمان همواره به دلیل تحمل سال های پرمشقت زندان های طولانی در دوره های مختلف شاهان سلسله غزنوی، به عنوان شاعری مبارز یاد می شود؛ شاعری که لحن و زبان و احساس و تصاویر و خیال به کار رفته در اشعار وی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر فضای زندان، ناامیدی حاکم بر آن و شکوه های سلمان از وضعیت اسفبار زندگی فضلا و اهالی علم و دانش و خرد قرار داشته است.
عبدالعلی فکوری؛ از فعالان فرهنگی غزنی می گوید که مسعود سعد سلمان با آنکه سال های سال در زندان های سلاطین غزنوی به سر برد؛ اما پس از رهایی به دلیل مشقت هایی که در زندان تحمل کرده بود و هراس از اینکه مبادا بار دیگر زندانی گردد، به مدح سلاطین غزنوی روی آورد و مقبول دربار پادشاهان واقع شد؛ اما این دوره از زندگی وی، درخشش چشمگیری در زندگی او نداشته است؛ بلکه آنچه او را به عنوان شاعری ممتاز در حافظه تاریخ غزنی و افغانستان و کلیت قلمرو تمدنی زبان فارسی ماندگار کرده است، سال هایی است که او در زندان به سر برده و در آنجا قصاید تلخ و گزنده ای را در شکایت از زمانه و روزگار و وضعیت اندوهبار زندگی فرهنگیان و فرزانگان آن دوران سروده است.
حسرت، ناامیدی، اندوه، اشک و آه، شکواییه های استخوان شکن و طاقت سوز و بدگویی از زمانه و روزگار در اشعار مسعود سعد سلمان موج می زند. اشعاری که از او چهره ای تلخ اندیش و مبارز نشان می دهد.
این رباعی بازمانده از مسعود سعد سلمان، به خوبی گویای احوال او در آن روزگار بوده است:
هر یکچندی به قلعهای آرندم
اندر سمجی کنند و بسپارندم
شیرم که به دشت و بیشه نگذارندم
پیلم که به زنجیر گران دارندم
او سرانجام در سال ۵۱۸ هجری در سن ۸۰ سالگی چشم از جهان فروبست.