اندیشیدن به زیبایی ها، ذهن و روح اندیشه گر را زیبا می کند. بهار فصل شکوه و زیبایی است.
اساساً روح و فطرت انسان، به زیبایی مهر می ورزد. در سخن گران وزنی از پیام رسان گرامی اسلام(ص) آمده است: خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. صد البته که زیبایی، به ظاهر پدیده ها منحصر نمی شود و چه بسا در مواردی، زیبایی های درونی پدیده ها، بر زیبایی های بیرونی آنان بیفزاید و یا از زیبایی های بیرونی بکاهد؛ شبیه شخصی که ضمن دارا بودن ظاهر زیبا و آراسته، به ویژگی های اخلاقی و انسانی نیز آراسته است.
چنانچه در صورت عکس قضیه نیز چنین است؛ به این معنی که ممکن است یک پدیده و یا شخص، ظاهر نازیبا داشته باشد و در درون و باطن نیز سیرت نازیبایی داشته باشد. از طرفی نیز ممکن است همان پدیده و یا شخص زیبا، از باطن زشت و ناپسندی برخوردار بوده و همان پدیده و انسان نازیبا، روح و سیرت متعالی، زیبا و دوست داشتنی داشته باشد.
به هر حال، بحث درون و بیرون و ظاهر و باطن، مخصوص انسانها بوده و پدیده های دیگر فقط از یک جهت می توانند زشت یا زیبا باشند و آن جهت نیز بیرون و ظاهر آنان است. در میان پدیده های مختلف هستی، بهار یکی از بسیار زیبایی هایی است که آفریدگار هستی، باسر انگشتانِ اعجازآمیز و هنرآفرینش، به خلقت آن مبادرت ورزیده است.
زیبایی فصل بهار در حدی است که در طول زمانها و مکانها، هیچ ستایش گری نتوانسته از کنارش بی تفاوت عبور کند. قلم بدستان متفاوتی نسبت به بهار و زیبایی آن قلم فرسایی و هنر نمایی کرده اند؛ اما از میان همه آنان این شاعران و ادیبان عارف بوده اند که در بسیاری از موارد توانسته اند زیبایی ها و شگفتی های اعجاز آمیز و حیرت آور بهار را با شکوهی هر چه تمامتر بیان کنند.
در ادوار مختلف زندگی بشر، بهار توانسته است جایگاه خودش را به عنوان یکی از دلمشغولی های دوست داشتنی انسان حفظ کند. فرزانگان نکته سنج و ظریف، هرگز به زیبایی های سطحی و ظاهری بهار به تنهایی نپرداخته اند. آنان در کنار تحسین و تکریم بیرونی بهار، به پیام های معنوی و درونی این فصل نیز حتی بیشتر از زیبایی های ظاهری آن عمیق شده و درسهایی در جهت سازندگی انسان به او آموخته اند.
سعدی بزرگ در این باب بیتی عمیقی دارد:
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بستانیم
سعدی می خواهد دست انسان را بگیرد و ببرد تا سراپرده و اندرونی فصل بهار! سعدی از پشت عینک معرفت خودش به بهار نگاه می کند و به ما یاد می دهد که بازتر به بهار و یا هر پدیده دیگر نگاه کنیم.
در منطق سعدی نگاه کردن به زیبایی های ظاهری بهار، نگاه به همان میوه ای است که سهمِ تنگ چشمان است که باید از چنین نگاه سطحی پرهیز کرد.
سعدی از انسانها می خواهد کتیبه فرخنده بهار را با دقت مطالعه کنند و بسیاری از نادیدنی هایی را که با چشم سر نمی توان دید با چشم دل و در آیینه بهار ببینند!
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
بلی! دنیا همین تراکم درهای بسته نیست
باید سلام کرد به گسترده زیستن
و بقول سهراب سپهری، هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت؛ وچرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؛ چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!
بلی! نگاه آدمها به آفرینش و اطراف و اکناف آنان باید تغییر کند. تغییر را هم نویسندگان و شاعران الهی و عارف، با تعالیم برتر شان می توانند به انسانها بیاموزند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی نگاه متفاوت و بکرتری به بهار دارد. مولانا بهار را جلوه ای از جلوه های قیامت در زمین می داند که البته این تمثیل و قیاس را از کتاب وحی، قرآن کریم آموخته است.
کتاب آسمانی قرآن برای نزدیک کردن ذهن انسان به درک واقعیت قیامت و دوباره زنده شدن، به زنده شدن دوباره گیاهان در فصل بهار اشاره می کند و به انسان گوشزد می کند که این حقیقت، در همین زندگی این جهانی و در برابر چشمان او همواره تکرار می شود: "خداوند کسى است که امواج باد را مأموریت داد که ابرها را به حرکت درآورند، و به سوى سرزمین هاى مرده برانند، و به وسیله آن زمین مرده را زنده کنند، رستاخیز نیز چنین است."
آیاتی از این دست در قرآن مجید و احادیث و روایاتی به همین مفهوم در متون دینی ما به وفور به چشم می خورد که بدلیل اختصار به آیه 9 از سوره مبارکه فاطر بسنده می شود.
در میان شاعران بزرگ، کسانی هم بوده اند که با نگاه ذوقی به بهار و فصل آن نگریسته و پرداخته اند:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
حافظ با بیان سحرآمیزش به انسان تلنگر می زند که مبادا در فصل شکفتن و نو شدن ها، در پوسته بی خبری خویش بمانی و چیزی از پیام قیمتی بهار نفهمی! در بیت بالا خواجه شیراز به هردو جهت زیبایی درونی و بیرونی بهار توجه دارد.
بیدل دهلوی شاعر خارق العاده و عارف هند نیز از قافله ستایشگران بهار عقب نمانده و ناب ترین غزلها را در غزالستان خیال انگیز بهار به زمزمه نشسته است که به رسم حسن ختام به رباعی ای از او بسنده می شود:
ما را نه زریست نی نثار سیمی
جز تحفه عجز بندگی تقدیمی
چون شاخ گلی که خم شود پیش نسیم
از دوست سلامی و زما تسلیمی
در پایان سخن، ضمن عرض تبریک و تهنیت سال نو و بهار دیگر، آرزوی سالی خوش و سرشار از شادمانی ها و موفقیت برای ملت شریف و نجیب افغانستان داریم؛ سالی که در آن خبری از نابسامانی و ناامنی نباشد.
مقاله منتشر شده در شماره 303 روزنامه انصاف چاپ کابل
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل