امسال در حالي امريكا شاهد يازدهمين سالگرد وقوع حملات 11 سپتامبر است كه رهبران اين كشور همچون هميشه در اين روز نسبت به تداوم حضور تروريسم در جهان هشدار ميدهند و مجددا بر تضعيف القاعده به عنوان متهم اصلي اين حملات به منظور پيروز نشان دادن خود در جنگي كه تحت عنوان "جنگ با تروريسم" آغاز شد، تاكيد ميكنند اما اين پرسش مطرح است كه امريكا پس از اين حملات با چه معياري ميتواند خود را پيروز يا مغلوب بداند؟
واقعه يازدهم سپتامبر سال 2001 نقشه ژئوپلتيك جهاني را مجددا ترسيم كرد. حملات انجام شده در اين تاريخ در نيويورك تغيير بنيادين ذهنيت غربيها را به همراه داشت. پس از اين حادثه سياست جنگ عليه تروريسم، القاعده و "محور شرارت" كه جورج دبليو بوش به افغانستان، ايران، عراق و كره شمالي نسبت داده بود، به اجرا درآمد.
از طرف ديگر كشورهاي اروپايي متعددي نيز اعلام آمادگي كردند تا با امريكا به عنوان متحد اصلي خود به منظور تعقيب تروريستها همكاري كنند. وقايع 11 سپتامبر آشكارا امريكا را به فكر حفظ هژموني خود در جهان انداخته بود و احساسات غربگرايانه و تعلق به غرب را نزد مردم اين كشورها دو چندان كرده بود. كشورهاي اروپايي نيز كه خود را بيش از هميشه متعلق به غرب ميپنداشتند به دنبال آن بودند تا در اين جنگ مشترك عليه تروريسم كه به طور ويژه توسط امريكا به پيش برده ميشد، نقش داشته باشند.
پس از حملات 11 سپتامبر تاكنون امريكا و اتحاديه اروپا تلاشهاي خود را به منظور پاسخ گفتن به آنچه تهديدات "تروريسم اسلامگرايانه" عليه خود تلقي كردهاند دو چندان ساختهاند. اينگونه بود كه جنگ عليه تروريسم در ژئوپلتيك جديد جهاني و در عرصه سياسي كشورهايي كه خود را كشورهاي دمكراتيك جهان ميدانستند محوري شد. هدف از آن مهار كردن تروريستها و حتي نابود كردن آنها بود.
دوره پس از 11 سپتامبر بدين گونه به دوراني تبديل شد كه در آن در صورتي كه كسي عرب و يا مسلمان بود نميبايست زندگي مناسبي داشته باشد و دليل آن پيوندي بود كه از نظر غربيها ميان اين دو خصيصه و تروريست بودن برقرار بود!
اما در اين ميان بايد پرسيد كه امريكا از پس از 11 سپتامبر تاكنون در مسيري كه به طور خود خواسته و يكجانبه طي كرده، به چه نقطهاي رسيده است؟
آيا براي امريكا با كشته شدن رهبر القاعده و مجازات عاملان 11 سپتامبر كه همچنان در زندان گوانتانامو به سر ميبرند، پيروزي در جنگ با تروريسم رقم خورده است؟ آيا حمله به عراق و افغانستان در نهايت چيزي نصيب امريكا و متحدانش كرده و آنها را به هدفي كه ميخواهند رسانده است؟
با نگاهي به وقايع رخ داده دو مساله را ميتوان تشخيص داد: نخستين مساله آن است كه مجموع تحولات رخ داده و شرايط به وجود آمده از 11 سال پيش تاكنون نه تنها نشان از پيروزي امريكا در جنگهاي خود و يا بهتر شدن وضعيت اين كشور و كشورهاي همپيمان آن ندارد، كه از سال 2001 تاكنون ابر قدرت بودن امريكا و وجهه اين كشور به عنوان يك قدرت بزرگ زير سئوال رفته است و اين كشور بيش از هر چيز نيازمند حمايت از خود است. امريكا و متحدانش با راهبرد صرف مبارزه با تروريسم بدون داشتن اهدافي مشخص جنگهاي افغانستان و عراق را آغاز كردند و اكنون تنها نتيجه اين جنگها بيش از يك تريليون دلار هزينه و هزاران كشته بوده، بدون آنكه اطميناني نسبت به همپيمان بودن اين كشورها با امريكا در آينده وجود داشته باشد.
مساله دوم اين است كه با پي بردن به اين حقيقت امريكا و همپيمانان غربي آن نه تنها ديگر متمايل به آغاز كردن جنگي جديد نيستند بلكه به دليل ضعفهاي اقتصادي و اعتراضات مردمي قدرت انجام آن را نيز در خود نميبينند. براي آنها اكنون حفظ قدرت خود و نهادهاي سرمايهداري در اولويت قرار گرفته و در اين راه تمامي مفاهيمي كه به گفته آنها تروريسم با آنها دشمن است، همچون دموكراسي، حقوق بشر، قوانين بينالمللي و حتي قوانين داخلي در كشورهاي خود را زير پا ميگذارند.
در سالهاي اخير امريكا با انجام حملات طیاره های بدون سرنشين در يمن و پاكستان نه تنها قوانين بينالمللي و حاكميت كشورها را نقض ميكند بلكه قوانين داخلي خود را نيز با ترور خودسرانه و بدون محاكمه شهروندان امريكايي زير پا ميگذارد.
از طرف ديگر امريكا پس از 11 سپتامبر به كشوري تبديل شد كه براي مقابله و كنترل عناصري كه قصد ايجاد ناامني در آن را دارند، حقوق بشر را نقض ميكند و زندان گوانتانامويش به رغم وعده اوباما براي بسته شدن آن همچنان باز است. اخيرا نيز ديدهبان حقوق بشر از كاربرد گسترده و سيستماتيك شكنجههايي نظير خفگي مصنوعي با آب توسط عوامل سازمان سيا عليه محكومان به تروريسم و ديگر شبه نظاميان توسط امريكاييها پرده برداشته است.
امريكا و كشورهاي اروپايي همپيمان آن امروز به اشتباه بزرگ خود در آغاز كردن دو جنگ پر هزينه و بينتيجه عليه عراق و افغانستان پي بردهاند و به خوبي ميدانند اين جنگها سهم بزرگي در بروز ركود اقتصادي در سال 2008 و بحران مالي و كسري بودجه گستردهاي كه امروز گريبان آنها را گرفته، داشتهاند.
بسياري از کارشناسان بحران اقتصادي امريکا و به تبع آن اقتصاد جهان را نتيجه مستقيم جنگ عراق ميدانند و به عنوان مثال "جوزف استيگليتز"، اقتصاددان و برنده جايزه نوبل اقتصاد در امريکا، بحران اقتصادي در اين کشور را نتيجه مستقيم جنگ عراق و خيال پردازيهاي حکومت بوش و طرفداران نومحافظه کارش در اين زمينه ارزيابي کرده است.
البته كشورهاي غربي با پايان دادن به جنگ عراق و صرف همه تلاشهاي خود به منظور پايان دادن به جنگ افغانستان تنها در حال تغيير راهبرد خود از مبارزه با تروريسم در جنگهاي پرهزينه كلاسيك و مستقيم به مبارزه با آن از طريق جنگهاي هوشمند و غيرمستقيم هستند. افشاي جنگ گسترده سايبري امريكا عليه شبه نظاميان در افغانستان وهمچنين تاييد جنگ سايبري اين كشور با ايران از طريق ساخت ويروسهاي رايانهاي پيچيده و تاكيد هرچه بيشتر دولت امريكا بر ترور طیاره های بدون سرنشين همگي حاكي از اين راهبرد هستند. آنها در اين راستا حتي در حالي كه خود مدعي جنگ با القاعده در يمن و پاكستان و افغانستان هستند اما پاي آنها را در جاهايي كه به نفعشان باشد از جمله در توطئههاي خود عليه كشورهاي ديگر نظير سوريه باز ميكنند تا ضمن آسيب زدن به اين كشورها از تكرار اشتباه خود در دخالت نظامي مستقيم عليه يك كشور پرهيز كنند.
از طرف ديگر وقتي نگاهي به برخورد كشورهاي غربي با جنبشهاي مردمي ضد سرمايهداري و توسلشان به هر شيوه براي مقابله با آنها مياندازيم به اين حقيقت پي ميبريم كه "مبارزه با تروريسم" پس از 11 سپتامبر تنها هدفش محافظت از بانكها و شركتهاي سرمايهداري بوده است.
آنگونه كه مردم در سرکهاي اروپا و امريكا شعار ميدهند "بانكها نجات پيدا كردند ما فروخته شديم"، شركتها و بانكهاي سرمايهدار بيش از مردم و وضعيت آنها براي سردمداران غربي اهميت داشتهاند.
مقامات غربي با وجود آنكه ميدانند پس از 11 سپتامبر پولهاي آنها به بهانه مبارزه با تروريسم در چه جنگهايي و در كمك به چه كشورهايي از جيب مردم پرداخت شده و ميشود اما در نهايت باز هم حاضر به ادامه مبارزه با دشمن نامشخص "تروريسم" و صرف پولهاي خود در اين راه و متضرر كردن مردم به منظور حفظ قدرت خود و نظام سرمايهداري هستند.
طرحهاي رياضت اقتصادي و كاستن از بودجههاي عمومي و تاكيد مقامات بر طولاني بودن راه دشواريهاي اقتصادي همگي نشان ميدهند كه كشورهاي غربي همچنان به دنبال هزينه كردن براي مبارزه و جنگ حتي به قيمت تنگدستي مردمان خود هستند.
مطمئنا امسال هم سران اروپا و امريكا در سالگرد 11 سپتامبر به روال سالهاي گذشته با استناد به تضعيف شديد القاعده و كشته شدن رهبران آن در سه سال گذشته خود را در مسير پيروزي بر تروريسم خواهند دانست اما خود به خوبي ميدانند جنگ با دشمن نامشخص "تروريسم" به منظور حفظ نظام سرمايهداري كه با زير پا گذاشتن هنجارهاي بينالمللي و حاكميت كشورها همراه است، حتي اگر باهوشمندانهترين شيوهها نيز انجام شود شايد هيچ گاه به پيروزي نيانجامد.
منبع: ایسنا
واقعه يازدهم سپتامبر سال 2001 نقشه ژئوپلتيك جهاني را مجددا ترسيم كرد. حملات انجام شده در اين تاريخ در نيويورك تغيير بنيادين ذهنيت غربيها را به همراه داشت. پس از اين حادثه سياست جنگ عليه تروريسم، القاعده و "محور شرارت" كه جورج دبليو بوش به افغانستان، ايران، عراق و كره شمالي نسبت داده بود، به اجرا درآمد.
از طرف ديگر كشورهاي اروپايي متعددي نيز اعلام آمادگي كردند تا با امريكا به عنوان متحد اصلي خود به منظور تعقيب تروريستها همكاري كنند. وقايع 11 سپتامبر آشكارا امريكا را به فكر حفظ هژموني خود در جهان انداخته بود و احساسات غربگرايانه و تعلق به غرب را نزد مردم اين كشورها دو چندان كرده بود. كشورهاي اروپايي نيز كه خود را بيش از هميشه متعلق به غرب ميپنداشتند به دنبال آن بودند تا در اين جنگ مشترك عليه تروريسم كه به طور ويژه توسط امريكا به پيش برده ميشد، نقش داشته باشند.
پس از حملات 11 سپتامبر تاكنون امريكا و اتحاديه اروپا تلاشهاي خود را به منظور پاسخ گفتن به آنچه تهديدات "تروريسم اسلامگرايانه" عليه خود تلقي كردهاند دو چندان ساختهاند. اينگونه بود كه جنگ عليه تروريسم در ژئوپلتيك جديد جهاني و در عرصه سياسي كشورهايي كه خود را كشورهاي دمكراتيك جهان ميدانستند محوري شد. هدف از آن مهار كردن تروريستها و حتي نابود كردن آنها بود.
دوره پس از 11 سپتامبر بدين گونه به دوراني تبديل شد كه در آن در صورتي كه كسي عرب و يا مسلمان بود نميبايست زندگي مناسبي داشته باشد و دليل آن پيوندي بود كه از نظر غربيها ميان اين دو خصيصه و تروريست بودن برقرار بود!
اما در اين ميان بايد پرسيد كه امريكا از پس از 11 سپتامبر تاكنون در مسيري كه به طور خود خواسته و يكجانبه طي كرده، به چه نقطهاي رسيده است؟
آيا براي امريكا با كشته شدن رهبر القاعده و مجازات عاملان 11 سپتامبر كه همچنان در زندان گوانتانامو به سر ميبرند، پيروزي در جنگ با تروريسم رقم خورده است؟ آيا حمله به عراق و افغانستان در نهايت چيزي نصيب امريكا و متحدانش كرده و آنها را به هدفي كه ميخواهند رسانده است؟
با نگاهي به وقايع رخ داده دو مساله را ميتوان تشخيص داد: نخستين مساله آن است كه مجموع تحولات رخ داده و شرايط به وجود آمده از 11 سال پيش تاكنون نه تنها نشان از پيروزي امريكا در جنگهاي خود و يا بهتر شدن وضعيت اين كشور و كشورهاي همپيمان آن ندارد، كه از سال 2001 تاكنون ابر قدرت بودن امريكا و وجهه اين كشور به عنوان يك قدرت بزرگ زير سئوال رفته است و اين كشور بيش از هر چيز نيازمند حمايت از خود است. امريكا و متحدانش با راهبرد صرف مبارزه با تروريسم بدون داشتن اهدافي مشخص جنگهاي افغانستان و عراق را آغاز كردند و اكنون تنها نتيجه اين جنگها بيش از يك تريليون دلار هزينه و هزاران كشته بوده، بدون آنكه اطميناني نسبت به همپيمان بودن اين كشورها با امريكا در آينده وجود داشته باشد.
مساله دوم اين است كه با پي بردن به اين حقيقت امريكا و همپيمانان غربي آن نه تنها ديگر متمايل به آغاز كردن جنگي جديد نيستند بلكه به دليل ضعفهاي اقتصادي و اعتراضات مردمي قدرت انجام آن را نيز در خود نميبينند. براي آنها اكنون حفظ قدرت خود و نهادهاي سرمايهداري در اولويت قرار گرفته و در اين راه تمامي مفاهيمي كه به گفته آنها تروريسم با آنها دشمن است، همچون دموكراسي، حقوق بشر، قوانين بينالمللي و حتي قوانين داخلي در كشورهاي خود را زير پا ميگذارند.
در سالهاي اخير امريكا با انجام حملات طیاره های بدون سرنشين در يمن و پاكستان نه تنها قوانين بينالمللي و حاكميت كشورها را نقض ميكند بلكه قوانين داخلي خود را نيز با ترور خودسرانه و بدون محاكمه شهروندان امريكايي زير پا ميگذارد.
از طرف ديگر امريكا پس از 11 سپتامبر به كشوري تبديل شد كه براي مقابله و كنترل عناصري كه قصد ايجاد ناامني در آن را دارند، حقوق بشر را نقض ميكند و زندان گوانتانامويش به رغم وعده اوباما براي بسته شدن آن همچنان باز است. اخيرا نيز ديدهبان حقوق بشر از كاربرد گسترده و سيستماتيك شكنجههايي نظير خفگي مصنوعي با آب توسط عوامل سازمان سيا عليه محكومان به تروريسم و ديگر شبه نظاميان توسط امريكاييها پرده برداشته است.
امريكا و كشورهاي اروپايي همپيمان آن امروز به اشتباه بزرگ خود در آغاز كردن دو جنگ پر هزينه و بينتيجه عليه عراق و افغانستان پي بردهاند و به خوبي ميدانند اين جنگها سهم بزرگي در بروز ركود اقتصادي در سال 2008 و بحران مالي و كسري بودجه گستردهاي كه امروز گريبان آنها را گرفته، داشتهاند.
بسياري از کارشناسان بحران اقتصادي امريکا و به تبع آن اقتصاد جهان را نتيجه مستقيم جنگ عراق ميدانند و به عنوان مثال "جوزف استيگليتز"، اقتصاددان و برنده جايزه نوبل اقتصاد در امريکا، بحران اقتصادي در اين کشور را نتيجه مستقيم جنگ عراق و خيال پردازيهاي حکومت بوش و طرفداران نومحافظه کارش در اين زمينه ارزيابي کرده است.
البته كشورهاي غربي با پايان دادن به جنگ عراق و صرف همه تلاشهاي خود به منظور پايان دادن به جنگ افغانستان تنها در حال تغيير راهبرد خود از مبارزه با تروريسم در جنگهاي پرهزينه كلاسيك و مستقيم به مبارزه با آن از طريق جنگهاي هوشمند و غيرمستقيم هستند. افشاي جنگ گسترده سايبري امريكا عليه شبه نظاميان در افغانستان وهمچنين تاييد جنگ سايبري اين كشور با ايران از طريق ساخت ويروسهاي رايانهاي پيچيده و تاكيد هرچه بيشتر دولت امريكا بر ترور طیاره های بدون سرنشين همگي حاكي از اين راهبرد هستند. آنها در اين راستا حتي در حالي كه خود مدعي جنگ با القاعده در يمن و پاكستان و افغانستان هستند اما پاي آنها را در جاهايي كه به نفعشان باشد از جمله در توطئههاي خود عليه كشورهاي ديگر نظير سوريه باز ميكنند تا ضمن آسيب زدن به اين كشورها از تكرار اشتباه خود در دخالت نظامي مستقيم عليه يك كشور پرهيز كنند.
از طرف ديگر وقتي نگاهي به برخورد كشورهاي غربي با جنبشهاي مردمي ضد سرمايهداري و توسلشان به هر شيوه براي مقابله با آنها مياندازيم به اين حقيقت پي ميبريم كه "مبارزه با تروريسم" پس از 11 سپتامبر تنها هدفش محافظت از بانكها و شركتهاي سرمايهداري بوده است.
آنگونه كه مردم در سرکهاي اروپا و امريكا شعار ميدهند "بانكها نجات پيدا كردند ما فروخته شديم"، شركتها و بانكهاي سرمايهدار بيش از مردم و وضعيت آنها براي سردمداران غربي اهميت داشتهاند.
مقامات غربي با وجود آنكه ميدانند پس از 11 سپتامبر پولهاي آنها به بهانه مبارزه با تروريسم در چه جنگهايي و در كمك به چه كشورهايي از جيب مردم پرداخت شده و ميشود اما در نهايت باز هم حاضر به ادامه مبارزه با دشمن نامشخص "تروريسم" و صرف پولهاي خود در اين راه و متضرر كردن مردم به منظور حفظ قدرت خود و نظام سرمايهداري هستند.
طرحهاي رياضت اقتصادي و كاستن از بودجههاي عمومي و تاكيد مقامات بر طولاني بودن راه دشواريهاي اقتصادي همگي نشان ميدهند كه كشورهاي غربي همچنان به دنبال هزينه كردن براي مبارزه و جنگ حتي به قيمت تنگدستي مردمان خود هستند.
مطمئنا امسال هم سران اروپا و امريكا در سالگرد 11 سپتامبر به روال سالهاي گذشته با استناد به تضعيف شديد القاعده و كشته شدن رهبران آن در سه سال گذشته خود را در مسير پيروزي بر تروريسم خواهند دانست اما خود به خوبي ميدانند جنگ با دشمن نامشخص "تروريسم" به منظور حفظ نظام سرمايهداري كه با زير پا گذاشتن هنجارهاي بينالمللي و حاكميت كشورها همراه است، حتي اگر باهوشمندانهترين شيوهها نيز انجام شود شايد هيچ گاه به پيروزي نيانجامد.
منبع: ایسنا
منبع : خبرگزاری آوا- سرویس بین الملل