خبرگزاری صدای افغان(آوا)-سرویس آیین و اندیشه: سید سکندر حسینی شاعر و نویسنده جوان و اهل ولایت بلخ است که در شرایط فعلی کشور، یکتنه کار چند نهاد و ارگان را در حوزه شعر و زبان فارسی انجام میدهد. برگزاری دهها کنگره شعر و داستان و مدیریت چند انجمن ادبی در کنار مدیریت کتابخانه عمومی فردوسی، گوشهای از فعالیتهای سید سکندر حسینی در افغانستان است.
از سکندر حسینی تا امروز یک گزیدهشعر با نام «مویههای آمو» که مختص شعرهای خود اوست و دو مجموعه شعر گروهی با نامهای «بوسه بر گلوی نی»، مجموعه شعر عاشورایی معاصر افغانستان و «شاه شمشاد قدان» مجموعه شعر مهدویت افغانستان منتشر شده است. او همچنین رئیس انجمن ادبی خانه مولانا، رئیس کتابخانه عمومی فردوسی و رئیس انجمن هنر و ادبیات آئینی افغانستان میباشد.
خبرگزاری مهر به مناسبت برگزاری دهمین کنگره شعر و داستان عاشورایی افغانستان «واژههای تشنه» در قم، به گفتگو با این شاعر آیینی پرداخته که آن را در ادامه مطالعه میکنید:
* آقای حسینی برای شروع از معرفی خودتان آغاز کنیم!
من معمولاً در معرفی خودم این بیت از یک غزلم را میخوانم «من شاعر آوارهای از بلخم و افسوس / هر شاعری از بلخ مولانا نخواهد شد». سیدسکندر حسینی هستم، متولد ۱۳۷۰، اهل ولایت بلخ، شاعر، نویسنده و مسئول کتابخانه عمومی فردوسی در شهر مزار شریف.
* چه شد وارد فضای ادبیات شدید؟ فکر کنم چندسالی هم در ایران مهاجر بودید. درست است؟
نمیشود گفت که اینجا مهاجر بودم اما بله، چند سالی در قم مشغول به تحصیل بودم. اما ماجرای ورودم به ادبیات، به دوران کودکی برمیگردد. چون علاقه و دلبستگی به شعر و ادبیات از دوران کودکی در من وجود داشت. ما در کودکی یک سنت ارزشمند در افغانستان داشتیم که در مکتبخانههای سنتی آن حافظ و بی دل و مولانا و بوستان و گلستان سعدی و سایر گنجینههای زبان و ادبیات فارسی به ما تدریس میشد. یادم است که نسخههای خطی از این متون در دست مردم بود که خود این نسخههای خطی در جای خودش بسیار ارزشمند بودند و ما به واسطه دسترسی به همانها به شعر علاقهمند میشدیم.
حالا ما هفت هشت سال هم بیشتر نداشتیم، اما این خوانش و این آشنایی و پیوند باعث علاقه ما به حافظ و مولانا شد. خلاصه این دلبستگی به ادبیات از کودکی ایجاد شد ولی من از سال ۸۷ به صورت جدی و تخصصی در فضای شعر حضور دارم.
* در افغانستان در چهانجمنهایی شرکت میکردید؟
انجمن نویسندگان بلخ یکی از انجمنهای بسیار با سابقه و با پیشینه در بلخ است که ما از آن زمان تا امروز در آن فعالیت داریم. چند تا انجمن خصوصی دیگر هم خودمان داریم؛ مثل انجمن ادبی خانه مولانا. در دهه هشتاد که دوران جمهوریت افغانستان بود، یک فضای مناسب برای شعر و ادبیات و فرهنگ ایجاد شد و این انجمنها خیلی فعال و پویا بودند. در آن زمان فضای مجازی وجود نداشت، به همین دلیل جمعهای شاعرانه رونق بیشتری داشتند. به خصوص برای ما که در یک روستای دورافتاده در بلخ زندگی میکردیم، تنها راه ارتباطیمان با شعر همین مأنوس بودن با متون کلاسیک بود. شعر و ادبیات درواقع سرگرمی ما در آن روستا بود. همانطور که اشاره کردم، نسخههای خطی از این آثار وجود داشت که بزرگترها و موسفیدها از روی آنها برای ما شاهنامهخوانی میکردند. دور کرسی جمع میشدیم و آنها برای ما شاهنامه فردوسی یا حمله حیدری میخواندند.
* حمله حیدری چیست؟ چون اسمش را قبلاً شنیدهایم.
حمله حیدری اثر میرزا محمد رفیع مشهور به «باذل مشهدی» یک مجموعهای از سرودههای حماسی به سبک شاهنامه است که با وزن شاهنامه و به همان شکل به صورت حماسی، شجاعتها و دلیریهای مولا امیرالمومنین (ع) را روایت میکرد. در کنارش از حافظ و میرزا عبدالقادر بی دل هم نسخههای فراوانی در دست مردم وجود داشت و آنها را هم میخواندیم.
* یعنی شما ادبیات را از روی نسخههای خطی یاد میگرفتید و این نسخهها به وفور در دست مردم بود؟ الآن هم این نسخهها وجود دارند؟
بله. الآن هم وجود دارد اما آن کرسیزدنها و شعرخوانیها دور همدیگر کمرنگتر شده است. این یکی از سنتهای بسیار ارزشمندی بود که در کودکی ما پررنگ بود. به کسی که شعر حافظ یا شعر بی دل را درست میخواند، «میرزا» میگفتیم. چون گاهی وقتها خوانش این نسخهها خیلی سخت بود و فقط کسی میتوانست آن را بخواند که به متن تسلط داشته باشد. نسخههای بسیار پیچیدهای از آثار کلاسیک ادبیات فارسی وجود داشت و خواندن این متنها برای هرکسی که بتواند آنها را بخواند یک مزیت حساب میشد. همین فضای رقابت باعث میشد کودکان تلاش کنند برای بهتر خواندن این متون.
* تنفس و رشد در چنین فضایی واقعاً جذاب و جالب است. پس به همین خاطر است که مردم افغانستان رابطه بسیار خوبی با شعر دارند. به یاد دارید اولین شعر را کی سرودید؟
اولین شعر را زمانی که خیلی خردسال بودم نوشتم. حوالی سال هفتاد و پنج بود و شاید من شش هفت سال بیشتر نداشتم. وقتی که حکومت دکتر نجیب و کابل سقوط کرد، من درباره این اتفاق شعر نوشتم که البته حالا هم چیزی آن در ذهن ندارم. اولین شعر اینجا بود اما شعرهای جدیتر من شعرهای ولایی در مدح و منقبت و توصیف اهل بیت (ع) بود. این ادامه پیدا کرد تا اینکه در سالهای ۸۷ با انجمن نویسندگان بلخ آشنا شدم. اینجا زمانی بود که من برای تحصیل از روستای خودمان به شهر رفتم و به جمع نویسندگان بلخ پیوستم. این انجمن را آقای «صالح محمد خلیق» که از شاعران قدیمی و پیشکسوت بلخ است و هنوز هم حضور دارند، اداره میکرد. من هم امروز در کنار ایشان هستم و با هم فعالیتهای انجمن نویسندگان بلخ را انجام میدهیم. جمع زیادی از شاعران شناخته شده افغانستان از همین انجمن سر برآوردند.
از نیمه دوم دهه ۸۰ یک جریان ادبی بسیار قوی از حوزه ادبی بلخ برخاستند و شاعران زیادی از آن دوره ظهور کردند که تا امروز هم فعال هستند. شاعرانی مثل سهراب سیرت، ابراهیم امینی، تهماسبی خراسانی و خیلی از جوانان دیگر که ما با هم مشق میکردیم و مینوشتیم. بسیاری از آن شاعران امروز هم از بهترین شاعران افغانستان هستند.
* فکر کنم در دوره جمهوریت انجمنهای ادبی زیادی در افغانستان شکل گرفتند و جلسات ادبی در افغانستان رونق خوبی داشت. درست است؟
بله. بسیاری از حلقهها و جریانهای ادبی در آن دوره شکل گرفت. در شمال افغانستان با محوریت حوزه ادبی بلخ، در حوزه شمال شرق افغانستان با محوریت تخار و فاریاب، در بدخشان، در کابل، و در بسیاری از شهرها حلقههای ادبی شکل گرفت که هرکدام نقشی برجسته در تربیت شاعران امروز افغانستان داشتند. از طرفی ما شاهد ظهور یک نسل تازه از شاعرانی بودیم که در ایران حضور داشتند؛ مثل سیدضیاء قاسمی، محمدکاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، سیدعبدالله حسینی و دیگران. بعضی از این شاعران مثل آقای کاظمی و مظفری هم یک دورهای به افغانستان رفت و آمد داشتند شعبه «دُرّ دری» را که در مشهد فعال بود، در افغانستان هم فعال کردند. «انجمن قلم» هم یکی دیگر از انجمنهای فعال بود. انجمن قلم عضو انجمن جهانی قلم بود و فعالیت بسیار وسیع و گستردهای در کابل داشت.
یکی از قدیمیترین انجمنهای افغانستان انجمن ادبی هرات است که بین سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ تأسیس شده است. به جز یک وقفه کوتاه که این انجمن تعطیل بود، تا امروز نزدیک ۱۰۰ سال سابقه و پیشینه دارد. و بسیاری از بزرگان مثل استاد براتعلی فدایی یا سعادت ملوک تابش در آن حضور داشتند. انجمن ادبی هرات خاستگاه و محل پرورش شاعران شناخته شده هرات پس از دهه هشتاد نیز بوده است؛ شاعرانی چون روحالامین امینی، رامین عربنژاد، نیلوفر نیکسیر، اکرام بسیم، هارون بهیار، افسانه واحدیار، مژگان فرامنش و دیگران از این بستر ادبی رشد کردهاند.
در دهه ۷۰ شاعران بسیار خوبی مثل آصف رحمانی که بسیاری از جامعه مهاجر و همینطور جامعه ادبی ایران با مثنویها و غزلمثنویهایش آشنایی دارند به افغانستان برگشتند و مثلاً در هرات شروع به فعالیت کردند. در این دوره هم ما شاعران بسیار خوبی داریم که از هرات سر برآوردند و در جامعه ادبی افغانستان کارهای قابل توجهی انجام دادند.
* زمانی که در افغانستان بودید، چهقدر با شاعران ایران یا شاعران افغانستانی که در ایران ساکن بودند ارتباط داشتید؟ اصولاً از شعر ایران تأثیر میگرفتید یا نه؟ از جریانهای ادبی آن اطلاع داشتید؟
زمانی که من کار ادبی را شروع کردم، تازه فضای مجازی تازه راه افتاده بود و یک موج وبلاگنویسی هم در بین شاعران وجود داشت. من هم وبلاگی ایجاد کرده بودم و بسیاری از جوانها از طریق همین وبلاگ با همدیگر در ارتباط بودند. شعرها را میخواندیم و آثار همدیگر را دنبال میکردیم و تعاملات خوبی داشتیم. به طور کلی شعر افغانستان، شاعران افغانستان و به صورت کلی جامعه ادبی افغانستان همیشه و همواره در طول نیم قرن اخیر، استقبال و اقبال خوبی به جریانهای ادبی ایران داشته است. با اینکه متأسفانه این نگاه از طرف جامعه ادبی ایران وجود نداشته است.
ما در افغانستان با بسیاری از شاعران که مثلاً در همین دهه ۷۰ و ۸۰ در ایران ظهور و بروز کردند، آشنا بودیم. شاعرانی مثل محمدسعید میرزایی، فاضل نظری، نجمه زارع یا حسین منزوی و دیگران و دیگران. ما شعر این شاعران را میخواندیم و کارهایشان را دنبال میکردیم و حتی با آنها ارتباطات فردی و شخصی و دوستانه هم داشتیم، ولی این ارتباط فقط از سمت شاعران افغانستان وجود داشت. یعنی جامعه ادبی ایران کمتر به افغانستان توجه داشته است.
* چرا این رابطه هیچوقت دوطرفه نشده است؟
البته در سالهای اخیر فعالیتهای بسیار خوبی انجام گرفته است. در کارنامه مدیریت فرهنگی شخص من که در یک دهه اخیر در افغانستان انجمن ادبی داشتهام، شاعرانی بودند که از ایران به افغانستان سفر کردند و این مراودات ادبی و فرهنگی کمی بیشتر شد. اما باز هم میتوان گفت این رابطه یکسویه است. با وجود اینکه شعر افغانستان و ظرفیتهایی زبانی که شعر افغانستان دارد، برای جامعه ادبی ایران هم سودمند است. اگرچه هجوم کشورهای خارجی به افغانستان در دهههای اخیر زبان فارسی را در افغانستان با زبانهای مهاجم خارجی آلوده کرده و کلمات بیگانه در آن حضور دارد، اما بازهم میشود گفت که اصالت زبانی در شعر افغانستان بیشتر از ایران است. خب این ظرفیتها به جامعه ادبی ایران معرفی نشده و این ارتباط ادبی، همیشه یکطرفه بوده است. مثلاً در جامعه ادبی ایران کمتر شاعری است که با نامی مثل استاد واصف باختری که از چهرههای بسیار برجسته و برازنده شعر افغانستان است آشنا باشد. واصف باختری کسی است که استاد شاعران افغانستان است. سال گذشته بود که این شاعر درگذشت و آقای محمد کاظم کاظمی در یادداشتی آقای باختری را استاد شاعران افغانستان معرفی کرد. ویژگیهای سبکی که واصف باختری دارد، پهلو میزند به شاعری مثل اخوان ثالث، و حیف است که جامعه ادبی ایران چنین شخصیتی را نشناسد.
* آن طور که میدانم شاعران افغانستان حتی شاعران جوان ایران را هم میشناسند و آثارشان را میخوانند؛ چه رسد به شاعران مطرح و شناختهشده ایران.
بله، کاملاً همینطور است. ما حتی با شاعران جوان ایران هم ارتباط داریم ولی از طرف ایران حتی شاعران بزرگ ما را هم نخواندهاند و نمیشناسند. دلایل زیادی برای این اتفاق وجود دارد. شاید یکی از مهمترین دلایلش این باشد که به دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی زیاد در افغانستان، دید خوبی نسبت به این کشور وجود ندارد. این نگاه سیاسی و امنیتی باعث میشود یک نگاه منفی به وجود بیاید و شاعران فکر کنند که ادبیات افغانستان چیزی برای ارائه و عرضه کردن به جامعه ادبی ایران ندارد. هرچند من معتقدم در دل این بحرانها، تاریکیها و تلخیها گاهی جریانها و موجهای قدرتمند ادبی شکل میگیرد و چهرههایی از دل همین تاریکی رشد میکنند که کارهای فوقالعاده و درخشانی تولید میکنند. جامه افغانستان نه تنها از آثار ادبی ایران، حتی از دیگر محصولات فرهنگی و رسانهای ایران هم بهره میبرند. مثلاً یکی از حوزهها صنعت نشر است. افغانستان به دلیل اینکه صنعت نشرش در این بحرانها نابود شده است، در حوزه کتاب و نشر هم به ایران وابسته است و بسیاری از کتابهایی که در ایران چاپ میشوند، در افغانستان هم خریدار دارد. بخشهای دانشگاهی و علمی هم همینطور است. البته این مسأله را هم نادیده نگیریم که متأسفانه یک نگاه بالا به پایینی هم در جامعه ایران وجود دارد.
* در شرایطی که زبان و ادبیات فارسی در افغانستان به دلایل مختلف حال خوبی ندارد، ایستادگی شما اتفاق بسیار مهمی است. با اینکه میتوانستید در ایران حضور داشته باشید یا به دیگر کشورها مهاجرت کنید، هنوز در افغانستان هستید و برنامههای ادبی زیادی برگزار میکنید. درباره حضورتان در شرایط فعلی افغانستان هم صحبت کنیم.
چند سال در ایران مشغول به تحصیل بودم و تا سال ۱۴۰۰ و بعد از کرونا در ایران بودم. بعد از کرونا بود که من به افغانستان رفتم؛ در بهار سال ۱۴۰۰. آن موقع هنوز حاکمیت قبلی بر سر کار بود و من هم قرار شد در وزارت اطلاعات و فرهنگ مشغول به کار شوم. بنا بود که ما آنجا فعالیت فرهنگی داشته باشیم تا اینکه این تحولات پر شتاب در اواسط تابستان همان سال رقم خورد. نظام در افغانستان تغییر کرد و من هم تا مدتی نمیدانستیم چه کار باید بکنم. بسیاری از هموطنان ما و بسیاری از فرهنگیهای ما رفتند و افغانستان از نخبگان فرهنگی خالی شد. من هم به دلیل اینکه خانوادهام در ایران بودند مدتی به ایران برگشتم اما در افغانستان مسئولیتی در کتابخانه عمومی فردوسی پیشنهاد داده شد و من به بازگشت به افغانستان فکر کردم. کتابخانه عمومی فردوسی در واقع کتابخانهای است که جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۸۷ در بلخ ساخته و نزدیک ۱۵ سال است که به مردم افغانستان ارائه خدمات میکند. دوستان به من پیشنهاد کردند که در این کتابخانه مشغول شوم و من هم برای گسترش فعالیتهای فرهنگی و ادبی وضرورت آن این مسئولیت را پذیرفتم.
* در حال حاضر چه فعالیت ادبی در افغانستان دارید؟ در چه انجمن حضور دارید یا آنها را مدیریت میکنید؟
در حال حاضر من مسئول انجمن ادبی خانه مولانا هستم که نزدیک به ۱۵ سال در حال فعالیت است. گستره فعالیتها هم در کل افغانستان است و ما در کابل، بامیان، بلخ و هرات فعالیت میکنیم. این انجمن از قبل بود، اما حالا این کارها را با همراهی کتابخانه عمومی فردوسی پیش میبریم. من شخصاً چشمانداز روشنی از کار ادبی و فرهنگی در وضعیت فعلی نداشتم، اما به هر حال این کار را یک تکلیف و یک وظیفه دانستم و تلاش میکنم که چراغ شعر و ادبیات را در افغانستان زنده نگه دارم. امروز در کنار فعالیتهای رسمی که در این کتابخانه داریم، انجمن ادبی خانه مولانا، انجمن نویسندگان بلخ و سلسله جلسات ادبی را با اسم و عنوان «چارباغ خیال» در بلخ داریم و سعی میکنیم نسل تازهای از شاعران و نویسندگان را تربیت کنیم.
*وضعیت انجمنها و پاتوقهای ادبی زیادی که در دوره جمهوریت فعال بودند چگونه است؟ فعالاند یا تعطیل شدهاند؟
بسیاری از تشکلها، مجموعههای فرهنگی و پاتوقهایی که در دوره قبلی فعال بودند، تعطیل شدهاند و جایی وجود نداشت که شاعران به آن پناه ببرند. ما سعی کردیم در کتابخانه عمومی فردوسی، باهمکاری انجمن ادبی خانه مولانا و انجمن نویسندگان بلخ پاتوق ونشستهای «چارباغ خیال» را هم فعال بکنیم و فعالیتهای تازهای را شروع کنیم. با همین فعالیتها استعدادهایی خودشان را نشان دادند که ما را مصمم به ادامه کار ساخت. ما با جوانانی که انگیزهشان را از دست داده بودند و دنبال جایی بودند که جرقه امید را در دلشان زنده کند فعالیت و تلاش ادبی را بیشتر کردیم. من خودم فکر نمیکردم که در افغانستان ماندگار شوم، یعنی در ابتدای کار یک نگاه عمیق و بلند مدتی درباره فعالیت در افغانستان نداشتم، اما با حضور این جوانها تصمیم گرفتم که بمانم و کار کنم. برای همین ما این جلسات را به شکل پیوسته و مداوم ادامه میدهیم و جشنوارهها و برنامههای خرد و کلان زیادی را در قالب همین انجمن ادبی خانم مولانا برگزار میکنیم.
نزدیک به ۸۰ جلسه تخصصی با عنوان «چارباغ خیال»، هفت همایش بزرگ با عنوان «از بلخ تا نیشابور»، هفت همایش بزرگ با عنوان «شبهای بلخ» و دهها عناوین دیگر بخش کوچکی از فعالیتهای ما، کتابخانه عمومی فردوسی و انجمن ما را در حوزه افغانستان تشکیل میدهد.
* کنگره شعر و داستان عاشورایی «واژههای تشنه» افغانستان که به تازگی اختتامیه آن در قم برگزار شد، در قالب همین کتابخانه یا انجمن ادبی مولانا است؟
یکی از تشکلهای دیگری که ما داریم انجمن هنر و ادبیات آئینی افغانستان است که بسیار فعال و پویا است. این انجمن برگزاری موفق ده دوره از کنگره شعر و ادبیات عاشورایی افغانستان با عنوان «واژههای تشنه»، برگزاری سه دور از جشنواره شعر توحیدی «تسبیح نسیم»، برگزاری شش دور از همایش ادبی «دریا در غدیر»، کنگره شعر فاطمی «عقیق کبود»، جشنواره شعر مهدوی «آئین چشم به راهی»، انتشار آلبومها و مجموعههای صوتی و تصویری شعر آئینی افغانستان و انتشار چندین اثر مکتوب را در کارنامه خود دارد. اما آنطوری که شایسته این انجمن است تاکنون نه در افغانستان و نه در ایران با آن برخورد نشده و به صورت جدی حمایت نشده و دوستان ما مجاهدانه و فی سبیلالله برای این انجمن تلاش کردهاند تا به جایی که هستیم برسیم. و البته باید گفت پنج دور اول کنگره «واژههای تشنه» از طرف انجمن ادبی خانه مولانا و حلقه ادبی پردیس برگزار شد.
*حتی در ایران هم کمتر انجمنی است که این میزان فعالیت داشته باشد! جالب اینکه این برنامهها بدون حمایت مالی و معنوی انجام شدهاند. نه؟
متأسفانه بخشهای فرهنگی هیچ بودجهای برای این کارها ندارند و از طرفی جامعه افغانستان با شرایطی که دارد نمیتواند پاسخگوی نیازهای فرهنگی ما باشد. از نظر اقتصادی هم دچار مشکلاتی است که همه اینها روی فعالیتهای ما هم تاثیرگذار است. در چنین شرایطی طبیعتا روی بخشهای فرهنگی کمتر سرمایهگذاری میشود. البته در طول ۲۰ سال گذشته هم همین اتفاق افتاده و کمتر روی فرهنگ سرمایهگذاری شده، اما نکته مهم این است که در حاکمیت قبلی نهادها و تشکلهای خصوصی زیادی فعالیت داشتند و کشورهای مختلف از این فعالیتهای فرهنگی حمایت میکردند.
اما در شرایط فعلی این کمکها هم قطع شده است و ما کاملا متکی بر خود هستیم. البته این را هم باید بگویم که فعالیتهای ادبی و ارتباطات ادبی هنوز در میان شاعران و نویسندگان وجود دارد، اما بیشتر بر پایه ارتباطات فردی است. مثلا ممکن است در جمعهای دوستانه جمع شوند و شعر بخوانند و درباره شعر حرف بزنند. درواقع بخشی از فعالیتها حالت شخصی و دوستانه پیدا کرده است و مثل سابق برگزار نمیشود.
* درباره کنگره شعر و داستان عاشورایی«واژههای تشنه» افغانستان هم صحبت کنیم. این کنگره چه زمانی تشکیل شد؟ اصلا چه شد به فکر تأسیس چنین جایزهای افتادید؟
آغاز دهه ۹۰ بود که من به دنبال این بودم که یک دفتر شعر عاشورایی از شاعران معاصر افغانستان گردآوری و منتشر بکنم. نتیجه آن تلاشها دفتری به اسم «بوسه بر گلوی نی» بود که در سال ۹۱ منتشر شد. اولین جرقه برگزاری کنگره در حوزه ادبیات عاشورایی از آن زمان کلید خورد. وقتی من داشتم روی این کتاب کار میکردم، با یک پیگیری تقریبا دو ساله، توانستیم آثار ۲۸ شاعر معاصر افغانستان را در این کتاب گردآوری بکنیم. کسانی که شعر عاشورایی گفته بودند، بسیار کم بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم کنگرهای برگزار کنیم که به بهانه آن تولید اثر در حوزه شعر عاشورایی و شعر آیینی بیشتر شود. آنجا بود که کنگره شعر و داستان عاشورایی «واژههای تشنه» را پایهگذاری کردیم. در طول این سالها هم هربار تحت عنوان یکی از انجمنهای ادبی که داشتیم این کنگره را برگزار کردیم و این راه را ادامه دادهایم.
* انجمن ادبی مختص شعر آیینی هم در افغانستان وجود دارد؟
در طول چند سالی که من در قم حضور داشتم، یکی از پاتوقهای همیشگیام جلسه شعر آیینی استاد مجاهدی بود. حضور در همین جلسات باعث شد که من به تأسیس یک انجمن شعر آیینی در افغانستان فکر کنم. با همین ایده بود که سال ۹۷ انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان را تأسیس کردیم و از آن سال تا امروز کنگره واژههای تشنه را از طریق انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان برگزار میکنیم. به جز این کنگره برنامههای دیگری هم در حوزه شعر آیینی داشتیم؛ مثل کنگره شعر مهدویت، کنگره شعر فاطمی، کنگره شعر توحیدی، جشنواره برای پیامبر (ص) و یا تولید آلبومهای صوتی و تصویری از شاعران افغانستان و ایران.
الحمدلله طی این ۶ سال انجمن هنر و ادبیات آیینی افغانستان کارهای بسیار ارزشمند و قابل توجهی در حوزه ادبیات دینی و ارزشی در فضای افغانستان انجام داده و نتیجه برگزاری این کنگرهها و جشنوارهها، آثار زیادی است که در حوزه ادبیات عاشورایی تولید شده است. مثلا در داستان عاشورایی دو مجموعه داستان منتشر کردیم؛ کتاب «نذر حلوای سرخ» و مجموعه داستان «گامهای تشنه».
* پس نقش کنگره در افزایش کمیت و کیفیت آثار آیینی در شعر و داستان افغانستان زیاد و مهم است.
در کل کنگره شعر و داستان عاشورایی افغانستان برکات زیادی داشته است. سال اول که میخواستیم کتابی در حوزه شعر عاشورایی منتشر بکنیم، طی دو سال بررسی فقط ۲۸ شعر عاشورایی جمع کردیم، اما در دهمین کنگره واژههای تشنه که امسال برگزار شد، نزدیک ۶۰ شاعر، ۱۱۵ شعر فرستاده بود و در حدود ۵۰ شعر به مرحله نهایی این کنگره راه پیدا کرده بود. در بخش داستان ۳۱ داستان به مرحله نهایی این مجموعه راه پیدا کرد.
ممکن است این تعداد شعر و داستان در فضای ایران زیاد نباشد اما در فضای افغانستان قابل توجه است.
* فقط شاعران داخل افغانستان در اینکنگره شرکت دارند؟
نه. تمام شاعران و نویسندگان افغانستانی میتوانستند از داخل افغانستان، از ایران، از کشورهای اروپایی و از سراسر دنیا برای ما شعر و داستان بفرستند.
* میدانیم که ایران یکی از وظایف خود را تقویت ترویج زبان فارسی میداند. با در نظر گرفتن اینرویکرد، حمایتی از طرف نهادهای فرهنگی ایران از انجمن هنر و ادبیات آیینی و مجموعههای شما شده؟
با توجه به این شرایط ما واقعا انتظار داشتیم که از ما حمایت کنند، اما متاسفانه فضا طوری بود که ما خودمان به مرور از انتظاری که داشتیم کم کردیم و فهمیدیم که قرار نیست کسی به ما کمکی بکند. من در همین اختتامیه کنگره که به تازگی برگزار شد، یک صحبت و درددل و گلایهای را مطرح کردم. ما با جامعه ادبی ایران و تشکلهایی که متولی امور فرهنگی و ادبی هستند ارتباط خوبی داریم. آنها هم از کار ما شناخت دارند، اما متاسفانه تا امروز یک همکاری جدی و همهجانبهای صورت نگرفته است. در طول این سالها بارها سراغ بسیاری از این نهادها رفتهایم، اما بی نتیجه بوده است.
سال گذشته نُهمین دور کنگره ما برگزار میشد؛ من سراغ یکی از این نهادها رفتم و قرار شد که آنها در برگزاری اختتامیه کنگره در داخل ایران کمک کنند. چون بخشی از شاعران ما در ایران هستند و ما در هر دوره سعی میکنیم اختتامیهای را در ایران هم برگزار کنیم. خلاصه اینکه ما اختتامیه خوذمان را در افغانستان برگزار کردیم ولی اختتامیه کنگره در ایران برگزار نشد. در صورتی که ما روی حرف آنها حساب باز کرده بودیم و اگر میدانستیم قرار نیست مشارکت کنند، خودمان هرطوری بود کنگره را در ایران برگزار میکردیم. به همین خاطر شرمنده شرکتکنندگان و شاعرانی شدیم که از ایران برای ما شعر و داستان فرستاده بودند.
* به غیر از نهادهای فرهنگی که درباره کمکاری و بیتوجهی آنها به زبان و ادبیات فارسی در افغانستان صحبت کردیم، شاعران و نویسندگان ایرانی چهقدر با شما همکاری داشتهاند؟
نه. بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانی نگاه خوبی به شعر و ادبیات افغانستان دارند و با ما هم همدلی بسیار کردهاند. مثلا در کنگرههای شاعران و نویسندگان ایرانی بدون دریافت هیچ حقالزحمهای آثاری را که به کنگرههای ما فرستاده شده بود داوری کردند و هرطور که میتوانستند کمک کردند؛ شاعرانی مثل آقای سیدمحمدجواد شرافت که از شاعران خوب آیینی است یا استاد مجاهدی که به عنوان بزرگِ شاعران آیینی همیشه لطف و نگاه ویژهای به شاعران افغانستان داشتهاند. این همکاریهای دوستانه و فردی بوده ولی تشکلها و نهادهای فرهنگی متاسفانه سراغی از ما نگرفتهاند.
بعضی تشکلها هم بودند که ما درد و دغدغه خود ما را همراهشان مطرح کردیم، آنها هم همراه ما گریه کردند، اما هیچ کاری نکردند! در حالی که همان فرد میتوانست همکاریهای خوبی با ما داشته باشد و کمکهای زیادی بکند.
* در مورد شعر خودتان هم صحبت کنیم. سخت نیست با گرفتاریها شعر هم مینویسید؟
به هر حال باید کار کرد و تلاش کرد. هدف ما در این برنامهها این است که تولید محتوا، تولید شعر و تولید اندیشه بکنیم و به نحوی دردها و دغدغههایی را که داریم بیان بکنیم. مهمترین دریچه و مهمترین کار ما همین شعر است. باید دردها و دغدغههای خودمان را از این طریق و از این دریچه انعکاس بدهیم. به همین خاطر شعر نوشتن با همه این کارها و گرفتاریها کار مهمی است و من سعی میکنم چشمه شعرم را جوشان نگه دارم.
* سخنی باقی مانده بخواهید به شاعران و نویسندگان ایرانی بگویید؟
به عنوان یک مدیر فرهنگی و ادبی میتوانم به دوستان شاعر و به دوستان فرهنگی ایرانی خودم بگویم که شعر و ادبیات فارسی را در افغانستان، جوانها و استعدادهایی را که در افغانستان هستند و در حوزه شعر فعالیت میکنند، اینها را فراموش نکنید. هرکسی در هر حدی و هر اندازهای که میتواند برای بهبود وضعیت شعر و ادبیات در افغانستان کمک کند. ممکن است این کمک و همکاری معرفی یک شاعر باشد یا انتشار شعر یک شاعر در یک رسانه. یعنی کوچکترین قدم هم به شعر و زبان فارسی در افغانستان کمک میکند و مهم است.
آنقدر درد و دغدغه وجود دارد که هر کمکی میتواند موثر باشد. من بسیاری وقتها فقط حرف شاعرهای جوان را گوش میکنم و میبینم که همین گوش دادن به حرف این بچهها کمک و دلگرمی بزرگی برای آنهاست.
*راستی! اخیرا برنامه «سرزمین شعر» از تلویزیون ایران پخش شد که چند شاعر افغانستانی هم در آن حضور داشتند و اتفاقا به مراحل بالای این مسابقه هم رسیدند. این برنامه در افغانستان دیده میشد؟ بازخوردی دریافت کردید؟
بله. بازتاب بسیار خوبی در جامعه ادبی افغانستان داشت. با اینکه شبکههای تلویزیونی ایران در افغانستان موجود نیست، این برنامه را از طریق فضای مجازی دنبال میکردند و خیلی دوستش داشتند. شاهد بودم که جامعه ادبی افغانستان با دقت و با جدیت این برنامه را دنبال میکردند و برایشان تجربه شیرینی بود. چند روز پیش که با استاد علیرضا قزوه دیدار داشتم، این پیشنهاد را مطرح کردم که برای فصل بعدی این مسابقه، چند شاعر از داخل افغانستان به این برنامه بیایند که آقای قزوه هم استقبال کردند. صحبتهایی شده و امیدوارم که این اتفاق هم رقم بخورد. یکی از مسائل و یکی از نکتههایی که در جامعه ادبی ایران خیلی نسبت به آن غفلت شده، همین بود که کمتر شاعری از داخل افغانستان به برنامههای ایران دعوت شده است.
زمانی که من ساکن قم بودم، وقتی که یک برنامه مثلا بینالمللی برگزار میکردند، همیشه مرا به عنوان شاعر افغانستانی دعوت میکردند؛ با اینکه من در قم بودم و از همان استان دعوت میشدم! باید این رفت و آمدها بین شاعران ایران و افغانستان شکل بگیرد. دیدید که یکبار شاعرانی مثل آقای قزوه، حامد عسکری، فاضل نظری و… به افغانستان رفتند و چقدر آن تجربه برایشان شیرین بود. مثلا حضور فاضل نظری در افغانستان یک اتفاق مهم و خوب بود. فاضل نظری در افغانستان خوانندگان و طرفداران زیادی دارد و خیلیها شعرهای ایشان را حفظ هستند. این سفر، هم برای خود ایشان تجربه جذاب و به یادماندنی بود و دیدم که به تازگی درباره آن صحبت کردهاند، هم برای شاعران و علاقهمندان به ادبیات در افغانستان. امیدوارم که این اتفاقات بیشتر شوند و زبان فارسی در افغانستان برای دوستان ایرانی از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.