رایزنی ها و پیشنهاد گزینه های مختلف برای استراتژی جدید امریکا به رهبری دونالد ترامپ در افغانستان همچنان ادامه دارد و جنرال جیمز ماتیس، وزیر دفاع امریکا گفته است که طرح ها و گزینه های مختلفی را به رییس جمهور امریکا پیشنهاد می کنند.
به گزارش خبرگزاری صدای افغان(آوا)، این در حالی است که موافقان و مخالفان متعددی برای استراتژی جدید امریکا که عمدتا بر محور افزایش نیروهای نظامی در افغانستان می چرخد، وجود دارد و همین مسأله نهایی شدن این استراتژی را به تعویق انداخته است.
حال سوال اساسی این است که استراتژی جدید امریکا در افغانستان که جیمز ماتیس، وزیر دفاع این کشور از آن سخن گفته، بر چه محورهایی استوار است.
محمداکرام اندیشمند، پژوهشگر مسائل افغانستان در یادداشتی در صحفه مجازی خود، بر این باور است که استراتژی پیشنهادی وزیر دفاع امریکا، بر سه نکته استوار است. به گفته وی، نکته اول این استراتژی، رویکرد منطقه ای در مورد افغانستان است که شاید امریکایی ها با دو سیاست تهدید و تشویق، کشورهای همسایه و منطقه را به سوی حل بحران افغانستان بکشانند.
در نکته دوم، به باور اندیشمند، امریکا به دنبال استفاده از گزینۀ نظامی برای سرکوب طالبان به عنوان یک گروه تروریستی خواهد بود و نکته سوم دربرگیرنده دوام حضور نظامی امریکا در افغانستان تا زمان نامعلوم و امتناع از تعیین تاریخ مشخص خروج کامل است.
با توجه به این سه نکته، این پژوهشگر مسائل افغانستان سه سوال اساسی را مطرح می کند که "آیا استراتژی جدید می تواند مانع بازی کشورهای رقیب و متخاصم منطقه در افغانستان شود و سیاست آن ها را از رقابت و خصومت با هم در جنگ افغانستان به همکاری با صلح و ثبات تعویض کند؟" از سوی دیگر، "آیا امریکایی ها با استراتژی جدید معطوف به رویکرد منطقه ای علی رغم سیاست های جدید ترامپ در خاورمیانه و در رابطه با تهران، موفق به ایجاد همکاری و همسویی پاکستان و هند، عربستان و ایران و کشورهای دیگر عضو شانگهای به خصوص روسیه بر سر افغانستان خواهد شد؟" و این که "تأثیر استراتژی جدید امریکا بر سیاست و عملکرد دولت افغانستان و ثبات سیاسی کشور که با سیاست انحصارگرایی و تمامیت خواهی ارگ کابل و در واقع در هیأت دولت یک نفره به صورت فزاینده به سوی بحران و بی اعتمادی می لغزد، چه خواهد بود؟"
ملک ستیز، دیگر پژوهشگر مسائل افغانستان و بین الملل نیز در یادداشتی در صفحه اجتماعی خود با عنوان "افغانستان محور اجتناب ناپذیر در استراتژی دونالد ترامپ"، ابتدا خاطرنشان کرده که استراتژی ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ، نسبت به دوره باراک اوباما که کم تر به نظامی گری تعرضی توجه داشته است، به گونه ای دگرگون میشود که هدف اصلی این ابر قدرت دچار آسیب نشود.
ملک ستیز با بیان این که هدف استراتژی کلان امریکا را که به نام دورنمای استراتژی نامیده میشود، "حراست و تقویت هژمونی نظامی و اقتصادی امریکا بر جهان" شکل میدهد، می گوید که امریکاییها بنا به تغییرات وضعیت سیاسی و اقتصادی جهان، روشها و تاکتیکهای استراتژیک خود را بازنگری میکنند.
او می گوید که دکترین سیاست خارجی دونالد ترامپ بیشتر در تأثیر "ستیف بانان" که خطرانگیزترین استراتژیست امریکا نام گرفته، قرار دارد: "وی که از داشتن سابقه کاری با استراتژیستهای مشهور امریکایی بهرهمند است، به این باور میباشد که امریکا باید با قاطعیت هژمونی خود را در برابر دشمنان این کشور به نمایش گذارد. وی از منتقدین سرسخت سیاست انعطافگرایی جان کری بود و وی را به گرایشهای مصلحتجویانه با دشمنان امریکا از جمله ایران متهم میساخت".
بر این اساس، این پژوهشگر مسائل افغانستان با شناختی که از ستیف بانان دارد، استراتژی ترامپ در مورد افغانستان را بر سه محور ارزیابی می کند.
به عنوان محور اول، ملک ستیز می گوید که "بیثباتی افغانستان راه را برای بیثباتی امریکا و متحدیناش بازتر میکند. افغانستان قرارگاهی برای دشمنان اصلی «فکر» امریکاییاست. هرچند این فکر در دوران جنگ سرد توسط دکترین کارتر شکل گرفت، اما امروز این فکر را امریکاییها فکر هراسافگنی میپندارند. امریکاییها اسلامیزم سیاسی را خطری برای نقش امریکا در خاورمیانه و از آنطریق به جهان غرب میپندارند، اما گاهگاهی استفاده تاکتیکی از آن را پرهیز نمیکنند. از اینرو تلاش ماموریت دونالد ترامپ این خواهد بود تا بحران افغانستان را بهتر از مأموریت اوباما مدیریت کند. برای این کار نیاز دارد تا منابع بیشتری را برای حفظ قدرت سیاسی و نظامی در منطقه اختصاص دهد. امریکاییها به خوبی میدانند که ابرقدرتهای منطقهیی روسیه، چین و هند در کمین هستند و در صورت ضعف امریکا در افغانستان، بر جایگزینی به رقابت میپردازند".
در محور دوم استراتژی ترامپ در افغانستان، به باور ملک ستیز، افغانستان به بحث سرنوشتسازی برای سیاست داخلی امریکا نیز تبدیل شده است. شکست امریکا در افغانستان مأموریت استراتژیک ترامپ را به شکست سیاست داخلی میکشاند، زیرا امریکاییها نزدیک به هشتصد میلیارد دالر در این جنگ مصرف کردهاند و استراتژی امریکا به گونه ای شکل گرفته است که هزینههای اقتصادی که برای هژمونی نظامی این کشور در جهان به مصرف میرسد، باید دستآورد اقتصادی برای غول اقتصادی امریکا به بار آورد و تصور میشود که شکست امریکا در افغانستان، به این دستآورد پاسخ نمیدهد.
این پژوهشگر مسائل بین الملل ادامه می دهد که از اینجاست امریکاییها به منابع آسیای میانه و برخی منابع با اهمیت طبیعی افغانستان چشم دوخته اند. بر این اساس، حفظ ثبات سیاسی داخلی امریکا بهای گزافی دارد و آنرا قربانی شکست افغانستان نمیسازد؛ بناء افغانستان جایگاه مهماش را در سیاست خارجی دولت ترامپ حفظ خواهد کرد.
و اما در محور سوم، ستیز تأکید می کند که حضور امریکا در افغانستان، جغرافیای هژمونی امریکا را در جهان متوازن میسازد. امریکا در شرق دور، نزدیک و میانه از یکسو، افریقای جنوبی و شمالی از سوی دیگر و اروپای غربی و حتی شرقی پایگاههای فعالی دارد و حضور امریکا در آسیای مرکزی و جنوبی توسط افغانستان میتواند تمثیل شود.
وی ادامه می دهد، دونالد ترامپ که با چین و هند بیشتر از اوباما دست و پنجه نرم میکند، نیاز بیشتری به حضور فعال در افغانستان دارد. ترامپ به این باور است که قدرت اقتصادی امریکا باید بر چین و هند نمایانتر و فعالتر از گذشته به نمایش گذاشته شود.
در جمع بندی پایانی، ملک ستیز می نویسد که این سه گزینه یا محور یاد شده، سبب خواهد شد تا دکترین ترامپ پیرامون افغانستان فعالتر از پیش، پیشبینی شود. از سوی دیگر ترامپ تلاش خواهد کرد تا با افزایش تقویت نظامی، سایر دولتهای غربی را بر حمایت بیشتر نظامی از افغانستان ترغیب نماید.