یونس قانونی؛ معاون اول ریاست جمهوری، در همایشی که سه شنبه به مناسبت تجلیل از سالروز پیروزی مجاهدین در کابل برگزار شده بود گفت که حکومت در ۱۲ سال گذشته تلاش کرد که ضعف های مجاهدین را برجسته بسازد و ارزش های جهاد را زیر سؤال ببرد.
آقای قانونی افزود که مجاهدین چون تجربه حکومت داری نداشتند بر سر اینکه چه کسی در راس هرم قدرت باشد به توافق نرسیدند؛ اما این بدان معنی نیست که جهاد ما توطئه و جنگ داخلی بوده است.
آقای قانونی علت ناکام ماندن حکومت مجاهدین را نداشتن تجربه و استراتژی حکومت داری بعد از براندازی نظام اشغالگر خواند و گفت که عدم استراتژی مناسب برای پس از براندازی نظام اشغالگر زمینه ساز حوادث ناگوار آینده شد.
او موضع غرب را چنین توصیف کرد:«هدف غرب تشکیل حکومت توسط مجاهدان نبود؛ بلکه صرفاً شکست قوای شوروی در افغانستان بود.»
وی افزود که غرب صرفاً به خاطر رقابتی که با شوروی داشت، در کنار افغانستان قرار گرفت و پس از شکست شوروی این حمایت های غرب و پاکستان شکل دیگری به خود گرفت.
به نظر می رسد آنچه از سوی آقای قانونی در باره مجاهدین و تحولات پس از پیروزی آنها بیان شده است تا حدود زیادی درست و مطابق با واقع است.
واقعیت این است که قضاوت های نادرست و داوری های بی رحمانه زیادی در باره عملکرد مجاهدین پس از پیروزی صورت می گیرد که مطمئنا همه آنها نمی تواند درست باشد.
شاید این نظر آقای قانونی و امثال او نباشد؛ اما نباید از یاد برد که مجاهدین نیز نه تنها اشتباه و خطا کردند؛ بلکه برخی از آنها دست به اقدامات متعمدانه ای زدند که آشکارا با آرمان های جهادی و اصول حکومت داری و رهبری اسلامی در ضدیت قرار داشت. این همان چیزی است که بسیاری از رهبران مجاهدین امروزه شاید حاضر به پذیرش آن نباشند.
با این حال، واقعیت تلخی که در این میان شکل گرفته این است که تحت تاثیر جو مسموم و تبلیغاتی ضد جهادی که از بیرون و بالا تزریق می شود، یک جریان فکری خطرناک در حال شکل گیری است که کلیت «جهاد» را نفی می کند و هرکسی که نام و عنوان «مجاهد» داشته باشد را با تیر تخطئه می راند.
این امر، فضایی را ایجاد کرده است که بربنیاد آن، نسلی شکل بگیرد که نه در متن جهاد حضور داشته و سختی ها و مشکلات آن دوره را به صورت مستقیم و بلاواسطه درک و فهم کرده است و نه با واسطه با تاریخ تحولات جهاد و انقلاب آشنایی دارد؛ تا بداند آنهایی که جهاد کردند و آنهایی که در جریان جهاد شهید شدند چه کسانی بودند، چه آرمان هایی داشتند، اصول فکری و اعتقادی شان چه بود و به چه چیزی می اندیشیدند؛ تا بر پایه این بینش و نگرش درباره مجاهدین و جهاد و کارنامه رهبران جهادی سخن بگوید و داوری کند.
این نسل، نسلی است که عمیقا تحت تاثیر جو تبلیغاتی مسموم و انحرافی و تزریقی است که در صدد است از کلیت جهاد و انقلاب مردم افغانستان، ارزش زدایی کند و با نسبت دادن برخی خطاها و اشتباهات و چه بسا جنایت هایی که در جریان جنگ های داخلی روی داد به اصل جهاد و انقلاب، به بدنام سازی این اصل اصیل اسلامی و اعتقادی مسلمانان دست می یازد.
پاسخ آقای قانونی در برابر تبلیغات مسموم و داوری های ناجوانمردانه و حملات بی رحمانه دشمنان دانا و دوستان نادان جهاد و انقلاب، تا حدود زیادی قانونی و منطقی است؛ اگرچه این امر به هیچ عنوان نمی تواند از عدم درایت، مسئولیت ناپذیری و مصادره به مطلوب ارزش های جهادی از جانب برخی رهبران و فرماندهان جهادی، سلب مسئولیت کند و تاریخ در این باره روزگاری با چشمان باز داوری خواهد کرد.
اما این امر نباید زمینه را برای کسانی آماده کند که به این بهانه، اصل جهاد را نفی می کنند و آن را به خشونت گری، تروریزم و افراط گرایی نسبت می دهند. این ستم و اجحافی است که از سوی دشمنان اسلام، تنظیم می شود و به وسیله یک نسل احساسی، ناآگاه از تاریخ و تحولات تاریخی و فاقد پشتوانه های علمی و فکری تجزیه و تحلیل رویدادهای پیچیده تاریخی، بروز داده می شود.
آقای قانونی افزود که مجاهدین چون تجربه حکومت داری نداشتند بر سر اینکه چه کسی در راس هرم قدرت باشد به توافق نرسیدند؛ اما این بدان معنی نیست که جهاد ما توطئه و جنگ داخلی بوده است.
آقای قانونی علت ناکام ماندن حکومت مجاهدین را نداشتن تجربه و استراتژی حکومت داری بعد از براندازی نظام اشغالگر خواند و گفت که عدم استراتژی مناسب برای پس از براندازی نظام اشغالگر زمینه ساز حوادث ناگوار آینده شد.
او موضع غرب را چنین توصیف کرد:«هدف غرب تشکیل حکومت توسط مجاهدان نبود؛ بلکه صرفاً شکست قوای شوروی در افغانستان بود.»
وی افزود که غرب صرفاً به خاطر رقابتی که با شوروی داشت، در کنار افغانستان قرار گرفت و پس از شکست شوروی این حمایت های غرب و پاکستان شکل دیگری به خود گرفت.
به نظر می رسد آنچه از سوی آقای قانونی در باره مجاهدین و تحولات پس از پیروزی آنها بیان شده است تا حدود زیادی درست و مطابق با واقع است.
واقعیت این است که قضاوت های نادرست و داوری های بی رحمانه زیادی در باره عملکرد مجاهدین پس از پیروزی صورت می گیرد که مطمئنا همه آنها نمی تواند درست باشد.
شاید این نظر آقای قانونی و امثال او نباشد؛ اما نباید از یاد برد که مجاهدین نیز نه تنها اشتباه و خطا کردند؛ بلکه برخی از آنها دست به اقدامات متعمدانه ای زدند که آشکارا با آرمان های جهادی و اصول حکومت داری و رهبری اسلامی در ضدیت قرار داشت. این همان چیزی است که بسیاری از رهبران مجاهدین امروزه شاید حاضر به پذیرش آن نباشند.
با این حال، واقعیت تلخی که در این میان شکل گرفته این است که تحت تاثیر جو مسموم و تبلیغاتی ضد جهادی که از بیرون و بالا تزریق می شود، یک جریان فکری خطرناک در حال شکل گیری است که کلیت «جهاد» را نفی می کند و هرکسی که نام و عنوان «مجاهد» داشته باشد را با تیر تخطئه می راند.
این امر، فضایی را ایجاد کرده است که بربنیاد آن، نسلی شکل بگیرد که نه در متن جهاد حضور داشته و سختی ها و مشکلات آن دوره را به صورت مستقیم و بلاواسطه درک و فهم کرده است و نه با واسطه با تاریخ تحولات جهاد و انقلاب آشنایی دارد؛ تا بداند آنهایی که جهاد کردند و آنهایی که در جریان جهاد شهید شدند چه کسانی بودند، چه آرمان هایی داشتند، اصول فکری و اعتقادی شان چه بود و به چه چیزی می اندیشیدند؛ تا بر پایه این بینش و نگرش درباره مجاهدین و جهاد و کارنامه رهبران جهادی سخن بگوید و داوری کند.
این نسل، نسلی است که عمیقا تحت تاثیر جو تبلیغاتی مسموم و انحرافی و تزریقی است که در صدد است از کلیت جهاد و انقلاب مردم افغانستان، ارزش زدایی کند و با نسبت دادن برخی خطاها و اشتباهات و چه بسا جنایت هایی که در جریان جنگ های داخلی روی داد به اصل جهاد و انقلاب، به بدنام سازی این اصل اصیل اسلامی و اعتقادی مسلمانان دست می یازد.
پاسخ آقای قانونی در برابر تبلیغات مسموم و داوری های ناجوانمردانه و حملات بی رحمانه دشمنان دانا و دوستان نادان جهاد و انقلاب، تا حدود زیادی قانونی و منطقی است؛ اگرچه این امر به هیچ عنوان نمی تواند از عدم درایت، مسئولیت ناپذیری و مصادره به مطلوب ارزش های جهادی از جانب برخی رهبران و فرماندهان جهادی، سلب مسئولیت کند و تاریخ در این باره روزگاری با چشمان باز داوری خواهد کرد.
اما این امر نباید زمینه را برای کسانی آماده کند که به این بهانه، اصل جهاد را نفی می کنند و آن را به خشونت گری، تروریزم و افراط گرایی نسبت می دهند. این ستم و اجحافی است که از سوی دشمنان اسلام، تنظیم می شود و به وسیله یک نسل احساسی، ناآگاه از تاریخ و تحولات تاریخی و فاقد پشتوانه های علمی و فکری تجزیه و تحلیل رویدادهای پیچیده تاریخی، بروز داده می شود.