گذر زمان و کاوش بیش از یک دهه ای محققان، بیانگر آن است،۱۱ سپتامبر، سناریوی خونینی بود که به منظور کشورگشایی های بیشتر تدارک دیده شده بود. این دیدگاه باتوجه به اظهارات "بی نظیر بوتو" نخست وزیر مقتول پاکستان با لوموند فرانسه(۳۰ اکتبر سال ۲۰۰۰) مبنی بر اینکه «فکر روی کار آوردن طالبان از انگلیس ها بود، مدیریت آنرا امریکایی ها به عهده گرفتند، هزینۀ آنرا سعودی ها پرداختند و من اسباب آنرا فراهم کردم و طرح را به اجرا در آوردم!» یا اعترافات هیلاری کلینتون در گفتگو با "ايبيسي" نيوز(نوامبر۲۰۱۰) که «واشنگتن گروههاي راديکالي را ايجاد کرد و از تروريستهايي مانند "اسامه بن لادن"، سرکرده سازمان تروريستي القاعده در زمان مبارزه با اتحاد جماهير شوروي سابق حمايت کرد.[ وي همچنين می گوید که] بخشي از آن چه امروز در حال مبارزه با آن هستيم، ساخته دست خودمان است.» و دیگر اسناد، قرائن و شواهد به دست آمده و ده ها پرسش بی پاسخی که پس از ۱۱ سپتامبر و از سوی کارشناسان مستقل امریکایی مطرح شد، بیش از پیش احتمال "خودزنی" بودن برج های منهتن نیورک، تقویت شد و چرخش های تدریجی سیاسی و ادبیاتی امریکا در قبال طالبان؛ سکوت در برابر تروریسم در عراق و اکنون حمایت عریان و حتی ورود به جنگ علیه دولت سوریه و به نفع تروریسم، یقینی ساخت که سناریوی کنونی حمله شیمیاویِ غوطیه شرقی در خاورمیانه با کمی تفاوت، نسخه به روز شده سناریوی غربی ۱۱ سپتامبر است.
اظهارات جدید دابینز که در جلسه روز یکشنبه(۱۷ سنبله) شورای امنیت ملی کشور، مورد بحث قرار گرفت، همین دیدگاه را بیشتر تقویت می کند و نشان می دهد که ایالات متحده نه در مبارزه با تروریسم بلکه دراستفاده از آنها چرخش آشکار اتخاذ کرده است. اینک آن کشور علی رغم شعار مبارزه با تروریسم و حضور یک دهه ای با بیش از صدهزار نظامی و درحالی که نفیر ناهنجار انتحار، امنیت را از پایتخت، اطراف و ولایات کشور گرفته، نماینده خاص آن در کمال وقاحت می گوید؛ "درافغانستان جنگ داخلی جریان دارد." این گفته نشان می دهد که آن کشور به خط پایان بازی با تروریسم رسیده و بازی معکوس را آغاز کرده است.
درحالی که واقعیت، آشکارا برخلاف گفته های دابینز بوده و درواکنش شورای امنیت ملی نیز بر آن تاکید شده است؛ "مردم افغانستان با یک حرکت تروریستی خونین که از بیرون خاک افغانستان رهبری می شود، روبروست. تنها دلیلی که می تواند حضور نظامی امریکا و ناتو در افغانستان را توجیه نماید، موجویت تروریسم و مداخلات بیرونی در کشور ما می باشد. به همین دلیل هم، سازمان ملل متحد به امریکا و ناتو هدایت داد تا در افغانستان و منطقه با ترویسم مبارزه نمایند. شورا تاکید می کند؛ چنانچه جنگ در افغانستان طوری که نماینده خاص امریکا اظهار می دارد، داخلی باشد، حضور نیروهای خارجی در افغانستان هیچگونه مشروعیت ندارد."
واقعیت این است که سخنان اخیر "دابینز" و اعترافات "هیلاری" و "بی نظیر" نشان می دهد که امریکا اکنون هویت اهداف و نسبت پدرخواندگی خود با القاعده و تروریسم را غیر قابل انکار می بیند و می داند که دیگر بازی با ابزار تروریسم، کارآیی ندارد. زیرا؛ همه دیدند که نه تنها بیش از یک دهه ادعای مبارزه با تروریسم، از دامنه دهشت و وحشت نکاست که مبارزه به مذاکره تقلیل یافت و طالبانی که مقامات و رسانه های غربی با آب و تاب، تروریست می خواندند، به مخالفان مسلح تغیر نام یافت و اینک در آستانه تعیین تکلیف پیمان امنیتی، همان تروریسمی را که طبل جنگ علیه آنها را در ۲۰۰۱ می کوفتند به راحتی نادیده می گیرند و "جنگ داخلی " می خوانند و ماهیت بحران امنیتی کشور را آشکارا تحریف می کنند.
از یک سو، اعتراف هیلاری و بوتو مبنی برتاسیس القاعده و طالبان توسط ایالات متحده و از سوی دیگر حمایت علنی از تروریسم عریان در سوریه، برهمگان آشکار ساخته که امریکا نه تنها از تروریسم علناً حمایت می کند که حتی برخلاف همه ی قوانین، هنجارها و سازوکارهای بین المللی، برای جبران شکست تروریست ها و تغییر موازنه به نفع آنها، مستقیماً وارد جنگ می شود. جالب تر اینکه، دابینز، جنگ کنونی افغانستان را "داخلی" می خواند و جان کری نیز در کنفرانس مطبوعاتی دوشنبه(۱۸ سنبله) باهمتای انگلیسی خود، جنگ سوریه را "یک جنگ داخلی" می نامد و اسب وقاحت در میدان سیاست، می دواند و مدعی می شود که دولت متبوعش می خواهد، به سوریه حمله کند تا مانع استفاده مجدد از سلاح شیمیاوی گردد!؟
ارتباط معنادار به کاربردن این ادبیات در خصوص افغانستان و سوریه برکسی پوشیده نیست. زیرا، آن کشور از یک سو تلاش می کند، تا استفاده ابزاری خود از طالبان و ارتش آزاد را مخفی سازد و از سوی دیگر ماهیت آنها را از تروریسم به مخالفان مسلح داخلی، تقلیل دهد تا افکار عمومی رجزهای آتشین مبارزه با تروریسم ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ را فراموش کند و حمایت و دخالت آشکار نظامی آنها به نفع تروریسم فعال در سوریه، پنهان بماند و یا به چشم نیاید.
کارشناسان معتقدند، تروریسم، خوشدست ترین ابزار دخالت نظامی و تصرف نقاط استراتژیک و از میان برداشتن کشورهای مخالف در راهبردهای منطقه ای امریکا بوده و هست که سوریه بارزترین مصداق به حساب می آید. دریک دهه گذشته، سناریوهای فرامنطقه ای ایالات متحده، باپوشش مبارزه با تروریسم به اجراء گذاشته می شد اما اکنون در سناریوی حذف اسد، این حربه جواب نداد و بایستی تروریسم، ارتش آزاد نام می گرفت و آنها، حمایت آشکار می شد و از جانب دیگر، دیپلوماسی عمومی این راهبرد ایجاب می کرد تا واقعیت وارونه گردد و تروریسم، مخالفان مسلح و دهشت افکنی، جنگ داخلی نشان داده شود. اینجا بود که نه دیگر حنای تزویر مبارزه با تروریسم رنگی دارد و نه تحقق اهداف بدون حمایت آشکار آنها ممکن است. این بود که دروغ بزرگ مبارزه با تروریسم به تاریخ پیوست و این بار سناریوی نخ نماشده استفاده از سلاح شیمیاوی در دستور کار قرارگرفت.
به هرروی، واقعیات سوریه، شناسنامه عریان سیاست های ایالات متحده است و اعترافات مقامات آن کشور در خصوص القاعده و طالبان هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد که آن کشور برای تحقق اهداف فرامنطقه ای خود، بسته به مقتضیات میدانی، به ترفندهای مختلفی نظیر ساخت سناریوی ۱۱ سپتامبر، نمایش مبارزه با تروریسم و سلاح های شیمیاوی( تصرف افغانستان وعراق) یا سانسور ماهیت پیشمرگ های خود( ارتش آزاد، النصره و تروریست ها درعراق)، متوسل می شود تا اهداف فرامنطقه ای خود را که همانا تصرف ژئوپلیتیک های حساس جهان است، محقق سازد.
بنابراین، نباید مقامات کشورما از سخنان نماینده خاص ایالات متحده متعجب شوند و آنرا پدیده ای تازه بیانگارند اما باید پیام این چرخش و نگاه خلاف واقع، درک شود و براساس آن راهکارهای ملی مبارزه با تروریسم طراحی گردد. اینک زمان آن فرا رسیده که دولتمردان ما برای به دوش کشیدن بار مبارزه با تروریسم توسط نیروهای عزتمند امنیتی و نظامی کشور، آماده شوند و بازنگری جدی در راهبردهای امنیتی و تصحیح اشتباهات گذشته و حال اقدام کنند. زیرا، سلطه گرانی که سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای خود را در نظامی گری جستجو می کنند، برای هیچ کشور و ملتی، امنیت، استقلال و عزت به ارمغان نخواهند آورد.
در چنین وضعیتی عاقلانه خواهد بود که بپذیریم، ایالات متحده پس از کوبش بسیار بر طبل دروغین مبارزه با تروریسم، بازی معکوسی را در دستور کار قرارداده و برآن است تا تروریست هایی را که عنان شان را درکف خود دارند، از این به بعد به عنوان ابزارهای نا آرامی مدیریت شده حفظ نمایند و از این طریق منافع کسب شده ی خویش را تضمین و تحکیم کنند. سخنان دابینز و پیشتر از آن، تغییر راهبرد ایالات متحده از مبارزه به مذاکره و تقلیل دادن تروریسم به مخالفان مسلح و اینک "جنگ داخلی خواندن" رویارویی ما با طالبان، چیزی جز این نمی تواند باشد و باید این پیام جدی گرفته شود.
اظهارات جدید دابینز که در جلسه روز یکشنبه(۱۷ سنبله) شورای امنیت ملی کشور، مورد بحث قرار گرفت، همین دیدگاه را بیشتر تقویت می کند و نشان می دهد که ایالات متحده نه در مبارزه با تروریسم بلکه دراستفاده از آنها چرخش آشکار اتخاذ کرده است. اینک آن کشور علی رغم شعار مبارزه با تروریسم و حضور یک دهه ای با بیش از صدهزار نظامی و درحالی که نفیر ناهنجار انتحار، امنیت را از پایتخت، اطراف و ولایات کشور گرفته، نماینده خاص آن در کمال وقاحت می گوید؛ "درافغانستان جنگ داخلی جریان دارد." این گفته نشان می دهد که آن کشور به خط پایان بازی با تروریسم رسیده و بازی معکوس را آغاز کرده است.
درحالی که واقعیت، آشکارا برخلاف گفته های دابینز بوده و درواکنش شورای امنیت ملی نیز بر آن تاکید شده است؛ "مردم افغانستان با یک حرکت تروریستی خونین که از بیرون خاک افغانستان رهبری می شود، روبروست. تنها دلیلی که می تواند حضور نظامی امریکا و ناتو در افغانستان را توجیه نماید، موجویت تروریسم و مداخلات بیرونی در کشور ما می باشد. به همین دلیل هم، سازمان ملل متحد به امریکا و ناتو هدایت داد تا در افغانستان و منطقه با ترویسم مبارزه نمایند. شورا تاکید می کند؛ چنانچه جنگ در افغانستان طوری که نماینده خاص امریکا اظهار می دارد، داخلی باشد، حضور نیروهای خارجی در افغانستان هیچگونه مشروعیت ندارد."
واقعیت این است که سخنان اخیر "دابینز" و اعترافات "هیلاری" و "بی نظیر" نشان می دهد که امریکا اکنون هویت اهداف و نسبت پدرخواندگی خود با القاعده و تروریسم را غیر قابل انکار می بیند و می داند که دیگر بازی با ابزار تروریسم، کارآیی ندارد. زیرا؛ همه دیدند که نه تنها بیش از یک دهه ادعای مبارزه با تروریسم، از دامنه دهشت و وحشت نکاست که مبارزه به مذاکره تقلیل یافت و طالبانی که مقامات و رسانه های غربی با آب و تاب، تروریست می خواندند، به مخالفان مسلح تغیر نام یافت و اینک در آستانه تعیین تکلیف پیمان امنیتی، همان تروریسمی را که طبل جنگ علیه آنها را در ۲۰۰۱ می کوفتند به راحتی نادیده می گیرند و "جنگ داخلی " می خوانند و ماهیت بحران امنیتی کشور را آشکارا تحریف می کنند.
از یک سو، اعتراف هیلاری و بوتو مبنی برتاسیس القاعده و طالبان توسط ایالات متحده و از سوی دیگر حمایت علنی از تروریسم عریان در سوریه، برهمگان آشکار ساخته که امریکا نه تنها از تروریسم علناً حمایت می کند که حتی برخلاف همه ی قوانین، هنجارها و سازوکارهای بین المللی، برای جبران شکست تروریست ها و تغییر موازنه به نفع آنها، مستقیماً وارد جنگ می شود. جالب تر اینکه، دابینز، جنگ کنونی افغانستان را "داخلی" می خواند و جان کری نیز در کنفرانس مطبوعاتی دوشنبه(۱۸ سنبله) باهمتای انگلیسی خود، جنگ سوریه را "یک جنگ داخلی" می نامد و اسب وقاحت در میدان سیاست، می دواند و مدعی می شود که دولت متبوعش می خواهد، به سوریه حمله کند تا مانع استفاده مجدد از سلاح شیمیاوی گردد!؟
ارتباط معنادار به کاربردن این ادبیات در خصوص افغانستان و سوریه برکسی پوشیده نیست. زیرا، آن کشور از یک سو تلاش می کند، تا استفاده ابزاری خود از طالبان و ارتش آزاد را مخفی سازد و از سوی دیگر ماهیت آنها را از تروریسم به مخالفان مسلح داخلی، تقلیل دهد تا افکار عمومی رجزهای آتشین مبارزه با تروریسم ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ را فراموش کند و حمایت و دخالت آشکار نظامی آنها به نفع تروریسم فعال در سوریه، پنهان بماند و یا به چشم نیاید.
کارشناسان معتقدند، تروریسم، خوشدست ترین ابزار دخالت نظامی و تصرف نقاط استراتژیک و از میان برداشتن کشورهای مخالف در راهبردهای منطقه ای امریکا بوده و هست که سوریه بارزترین مصداق به حساب می آید. دریک دهه گذشته، سناریوهای فرامنطقه ای ایالات متحده، باپوشش مبارزه با تروریسم به اجراء گذاشته می شد اما اکنون در سناریوی حذف اسد، این حربه جواب نداد و بایستی تروریسم، ارتش آزاد نام می گرفت و آنها، حمایت آشکار می شد و از جانب دیگر، دیپلوماسی عمومی این راهبرد ایجاب می کرد تا واقعیت وارونه گردد و تروریسم، مخالفان مسلح و دهشت افکنی، جنگ داخلی نشان داده شود. اینجا بود که نه دیگر حنای تزویر مبارزه با تروریسم رنگی دارد و نه تحقق اهداف بدون حمایت آشکار آنها ممکن است. این بود که دروغ بزرگ مبارزه با تروریسم به تاریخ پیوست و این بار سناریوی نخ نماشده استفاده از سلاح شیمیاوی در دستور کار قرارگرفت.
به هرروی، واقعیات سوریه، شناسنامه عریان سیاست های ایالات متحده است و اعترافات مقامات آن کشور در خصوص القاعده و طالبان هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد که آن کشور برای تحقق اهداف فرامنطقه ای خود، بسته به مقتضیات میدانی، به ترفندهای مختلفی نظیر ساخت سناریوی ۱۱ سپتامبر، نمایش مبارزه با تروریسم و سلاح های شیمیاوی( تصرف افغانستان وعراق) یا سانسور ماهیت پیشمرگ های خود( ارتش آزاد، النصره و تروریست ها درعراق)، متوسل می شود تا اهداف فرامنطقه ای خود را که همانا تصرف ژئوپلیتیک های حساس جهان است، محقق سازد.
بنابراین، نباید مقامات کشورما از سخنان نماینده خاص ایالات متحده متعجب شوند و آنرا پدیده ای تازه بیانگارند اما باید پیام این چرخش و نگاه خلاف واقع، درک شود و براساس آن راهکارهای ملی مبارزه با تروریسم طراحی گردد. اینک زمان آن فرا رسیده که دولتمردان ما برای به دوش کشیدن بار مبارزه با تروریسم توسط نیروهای عزتمند امنیتی و نظامی کشور، آماده شوند و بازنگری جدی در راهبردهای امنیتی و تصحیح اشتباهات گذشته و حال اقدام کنند. زیرا، سلطه گرانی که سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای خود را در نظامی گری جستجو می کنند، برای هیچ کشور و ملتی، امنیت، استقلال و عزت به ارمغان نخواهند آورد.
در چنین وضعیتی عاقلانه خواهد بود که بپذیریم، ایالات متحده پس از کوبش بسیار بر طبل دروغین مبارزه با تروریسم، بازی معکوسی را در دستور کار قرارداده و برآن است تا تروریست هایی را که عنان شان را درکف خود دارند، از این به بعد به عنوان ابزارهای نا آرامی مدیریت شده حفظ نمایند و از این طریق منافع کسب شده ی خویش را تضمین و تحکیم کنند. سخنان دابینز و پیشتر از آن، تغییر راهبرد ایالات متحده از مبارزه به مذاکره و تقلیل دادن تروریسم به مخالفان مسلح و اینک "جنگ داخلی خواندن" رویارویی ما با طالبان، چیزی جز این نمی تواند باشد و باید این پیام جدی گرفته شود.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد