باید حق داد که بسیاری از مردم جهان از فساد و سیاه کاری های پشت پرده ی جوایز جهانی، آگاهی تفصیلی نداشته باشند و ندانند که کشورهای غربی، برخلاف فلسفه و نیات موسسان آنها، به صورت طنزآمیز به کسانی داده می شود که دقیقا در جهت عکس تلاش کرده اند. اما علی رغم این، وقتی مردم جهان عملکرد دریافت کنندگان آنها را می بینند یا بعدا اطلاع می یابند، به غایت تناقض میان فلسفه تقدیم جوایز با عملکرد افراد را می فهمند و حد اقل این تردید برای آنها به وجود می آید که واقعاً جوایز مزبور به خاطر مسمای عناوینی است که اعلام کرده اند؟ جایزه صلح نوبل، جایزه قلم طلایی، جایزه آزادی بیان و ده ها جایزه دیگری که هر از گاهی به افراد داده می شود. در این میان، جوایز پنجگانه نوبل و از جمله جایزه صلح آن که از اهمیت و شهرت جهانی برخوردار است وبرترین جایزه در سطح جهان به حساب می آید، سرنوشت به شدت تاسف باری یافته است.
زیرا؛ براساس آنچه که موسس آن "آلفرد نوبل" در وصیت نامه اش، گفته، این جایزه باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه "برادری ملل"، "انحلال یا کاهش ارتشها"، "تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح" کرده باشد.» مروری بر تاریخ حیات دریافت کنندگان به اثبات می رساند که این گونه جوایز، دچار مسخ شدگی عجیبی شده و به کسانی تعلق می گیرد که جز خوش خدمتی به استعمار و جنگ طلبی در کارنامه آنها دیده نمی شود؛ اعطای جایزه صلح نوبل به "مناخم بگین"،" شمعون پرز" و هم جنسان آنها، مصادیق بارز این مدعاست. رئیس جمهور اوباما دیگر نمونه ی آن می تواند باشد. وی در اولین سال ریاست جمهوری خود، مفتخر به دریافت جایزه صلحی شد که نه تنها در کارنامه او صلح جویی دیده نمی شود که حمایت از جنگ بزرگترین مشخصه اوست.
درسال ۲۰۰۹، کمیته نروژی صلح نوبل، بار دیگر دریک انتخاب به شدت پرسش برانگیز، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا را به علت آنچه «تلاش فوق العاده برای تقویت دیپلماسی بینالمللی و ترغیب به همکاری میان مردم» می خواند، برنده جایزه ۱٫۴ میلیون دالری صلح نوبل اعلام و به وی اهدا کرد. این درحالی است که او ۲۰ جنوری ۲۰۰۹ به عنوان رئیس جمهور وارد کاخ سفید شده و قبل از آن هیچ عملکرد شاخص یا حتی معمولیِ مورد نظر نوبل در کارنامه ی او دیده نمی شود. CNN هم دلایل این انتخاب را "فرستادن جورج میچل به خاورمیانه و تلاش در جهت ایجاد صلح بین فلسطینیان و اسرائیل"، "فرستادن هیلاری کلینتون به روسیه در جهت توقف کمک به ایران که خواستار مسلحشدن احتمالی به سلاح اتمی" و "تغییر استراتژی جنگ امریکا در افغانستان و وعده خروج نظامیان امریکایی از عراق" خواند. درواکنش به این اتفاق عجیب، همان زمان "مایکل استیل"، رئیس جمهوریخواهان امریکا، وی را برازنده این جایزه ندانست و گرشام برت، سیاستمدار جمهوریخواه آن کشور، اعطای این جایزه را به خاطر ناتوانی وی در "ایجاد امنیت در افغانستان" و "طرفداری از یک جناح[یعنی اسرائیل] در مناقشه ای خاورمیانه" و "سیاست هایش در قبال ایران"، دانست اما شمعون پرز رئیس رژیم اسرائیل که خود از دریافت کنندگان این جایزه وصلح سالار مشهور جهان است(!؟) به همراه نتانیاهو و ایهود باراک، انتخاب شایسته و در جهت بر قراری صلح دانسته بودند.
این جایزه در ۱۹۷۸ به "مناخم بگین" نیز تعلق گرفته بود و نباید از یاد برد که وی اولین نخست وزیر رژیم اشغالگر وجعلی اسرائیل بود که قبل از تاسیس آن (دهه ۴۰ میلادی) فرماندهی سازمان نظامی" ایرگون" را به عهده داشت که حتی "اداره قیمومیت بریتانیا بر فلسطین" آنرا سازمان «تروریست»ی می دانست. هانا آرنت و دیگر روشنفکران آلمانی از جمله آلبرت انیشتین در نامه ی سرگشاده ای همزمان با سفر بگین به امریکا(۱۹۴۸)، او را رهبرحزب شبیه نازیسم و فاشیسم و عامل اصلی جنایت دیریاسین دانستند زیرا؛ گروه وی ۲۴۰ روستایی بیگناه فلسطینی را قتل عام کرده بود. یا شمعون پرز که نماد درندگی صهیونیستها علیه مسلمانان است و نام او با کشتار هزاران کودک، زن و مرد بیگناه مسلمان گره خورده، دیگر دریافت کننده جایزه به اصطلاح صلح نوبل است که تروریسم دولتی، تجاوزگری و جنایاتی نظیر قانا، صبرا و شتیلا، تنها گوشه ای از کار نامه وی به حساب می آید. شاید به پاس ارتکاب آنها، جایزه صلح نوبل گرفت. ازاین رو، ماهیت دریافت کنندگان آن به خوبی نشان میدهد این جایزه، چقدر اسم بی مسمایی است.
حال با توجه به جنگ افروزی عنقریب دیگر دریافت کننده آن یعنی "باراک اوباما" باید گفت؛ در کارنامه قبل از ریاست جمهوری وی هیچ تلاشی در زمینه ی ایجاد "برادری ملل" و " تلاش در تشکیل کنفرانسهای صلح" دیده نمی شود و جز شعار صلح و بازگشت نظامیان از عراق و افغانستان کاری برای صلح، "انحلال یا کاهش ارتشها" صورت نداده است. برعکس پس از دریافت جایزه نوبل، حامی تمام عیار تجاوز ۸ روزه اسرائیل در ۲۰۱۲ علیه غزه بود؛ کشتار شهروندان بیگناه افغانستان و پاکستان توسط نظامیان و طیاره های با سرنشین و بی سرنشین را تداوم بخشید؛ گزینه نظامی علیه کشورهای دیگر را همیشه روی میز داشت و حمایت سیاسی و تسلیحاتی از ارتش تروریسم جهانی با نام مستعار"ارتش آزاد" سوریه را در کارنامه خود افزود. گروهی که مرتکب ده ها مورد قصابی گوسفند وار انسان، جگرخواری، تجاوز جنسی، آدم ربایی، ترور، انتحار و کشتارهای دسته جمعی زنان و کودکان و صدها جنایت دیگر شده، جز حمایت و حتی جنگ افروزی به نفع آنها، عملکرد برازنده ی در پرونده ی برنده صلح نوبل ۲۰۰۹ جهان نمی توان دید.
اگر سناریوی حمله شیمیایی در سوریه را که به ظن قوی قریب به یقین "تروریست ها" مرتکب شده به پرونده ی ایشان بیفزاییم، کلکسیون صلح خواهی او کامل تر می شود و باید "کمیته نروژی صلح نوبل" بر انتخاب خویش ببالد!؟ حرکت دادن ناوهای جنگی و حتی هستوی به سوی مدیترانه و اعلام رسمی جنگ یکجانبه و فراقانونی علیه سوریه، دیگر برازندگی اوست و درحالی صورت می گیرد که نه تنها مجوز شورای امنیت را ندارد بلکه برخلاف همه ی قوانین بین المللی و آنهم بر پایه ی اتهامی صورت می گیرد که هنوز بازرسان سازمان ملل، اعلام نتیجه نکرده و اثبات هم نشده است. با این وجود، تلاش و تصمیم او کمال صلح خواهی وی را به نمایش می گذارد!؟
براین اساس باید برای جامعه جهانی که جایزه صلح "آلفرد نوبلش" دچار چنین سقوطی شده و به کسانی تعلق می گیرد که آشکارا جنگ افروزی، حمایت از تروریسم و تلاش در جهت ترویج عناد مذهبی و حمایت از دیکتاتوری و دشمنی با دموکراسی می کند، تبریک گفت. وقتی که "مناخیم بگین"، "شمعون پرز" برنده صلح نوبل شده می تواند و حمایت از کودتا درمصر و جنگ افروزی در سوریه و تسلیح و تمویل تروریسم توسط برنده جایزه صلح نوبل (اوباما) صورت می گیرد، کمیته نوبل دو اقدام دیگر را نیز به افتخارات خویش بیفزاید. اولاً باید یک جایزه ی دیروقت و قضا شده به آدولف هیتلر بدهد که دراین زمینه اسطوره و پیش کسوت همه است. دوم آنکه یک بار برای همیشه، تناسب میان اسم و مسمای آن جایزه برقرار نماید و به " جایزه جنگ نوبل" تغییر نام دهد تا از این پس مثل گذشته اما بی هیچ محظور و شرمساریی به برترین جنگ افروزان جهان داده شود.
زیرا؛ براساس آنچه که موسس آن "آلفرد نوبل" در وصیت نامه اش، گفته، این جایزه باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه "برادری ملل"، "انحلال یا کاهش ارتشها"، "تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح" کرده باشد.» مروری بر تاریخ حیات دریافت کنندگان به اثبات می رساند که این گونه جوایز، دچار مسخ شدگی عجیبی شده و به کسانی تعلق می گیرد که جز خوش خدمتی به استعمار و جنگ طلبی در کارنامه آنها دیده نمی شود؛ اعطای جایزه صلح نوبل به "مناخم بگین"،" شمعون پرز" و هم جنسان آنها، مصادیق بارز این مدعاست. رئیس جمهور اوباما دیگر نمونه ی آن می تواند باشد. وی در اولین سال ریاست جمهوری خود، مفتخر به دریافت جایزه صلحی شد که نه تنها در کارنامه او صلح جویی دیده نمی شود که حمایت از جنگ بزرگترین مشخصه اوست.
درسال ۲۰۰۹، کمیته نروژی صلح نوبل، بار دیگر دریک انتخاب به شدت پرسش برانگیز، باراک اوباما رئیس جمهور امریکا را به علت آنچه «تلاش فوق العاده برای تقویت دیپلماسی بینالمللی و ترغیب به همکاری میان مردم» می خواند، برنده جایزه ۱٫۴ میلیون دالری صلح نوبل اعلام و به وی اهدا کرد. این درحالی است که او ۲۰ جنوری ۲۰۰۹ به عنوان رئیس جمهور وارد کاخ سفید شده و قبل از آن هیچ عملکرد شاخص یا حتی معمولیِ مورد نظر نوبل در کارنامه ی او دیده نمی شود. CNN هم دلایل این انتخاب را "فرستادن جورج میچل به خاورمیانه و تلاش در جهت ایجاد صلح بین فلسطینیان و اسرائیل"، "فرستادن هیلاری کلینتون به روسیه در جهت توقف کمک به ایران که خواستار مسلحشدن احتمالی به سلاح اتمی" و "تغییر استراتژی جنگ امریکا در افغانستان و وعده خروج نظامیان امریکایی از عراق" خواند. درواکنش به این اتفاق عجیب، همان زمان "مایکل استیل"، رئیس جمهوریخواهان امریکا، وی را برازنده این جایزه ندانست و گرشام برت، سیاستمدار جمهوریخواه آن کشور، اعطای این جایزه را به خاطر ناتوانی وی در "ایجاد امنیت در افغانستان" و "طرفداری از یک جناح[یعنی اسرائیل] در مناقشه ای خاورمیانه" و "سیاست هایش در قبال ایران"، دانست اما شمعون پرز رئیس رژیم اسرائیل که خود از دریافت کنندگان این جایزه وصلح سالار مشهور جهان است(!؟) به همراه نتانیاهو و ایهود باراک، انتخاب شایسته و در جهت بر قراری صلح دانسته بودند.
این جایزه در ۱۹۷۸ به "مناخم بگین" نیز تعلق گرفته بود و نباید از یاد برد که وی اولین نخست وزیر رژیم اشغالگر وجعلی اسرائیل بود که قبل از تاسیس آن (دهه ۴۰ میلادی) فرماندهی سازمان نظامی" ایرگون" را به عهده داشت که حتی "اداره قیمومیت بریتانیا بر فلسطین" آنرا سازمان «تروریست»ی می دانست. هانا آرنت و دیگر روشنفکران آلمانی از جمله آلبرت انیشتین در نامه ی سرگشاده ای همزمان با سفر بگین به امریکا(۱۹۴۸)، او را رهبرحزب شبیه نازیسم و فاشیسم و عامل اصلی جنایت دیریاسین دانستند زیرا؛ گروه وی ۲۴۰ روستایی بیگناه فلسطینی را قتل عام کرده بود. یا شمعون پرز که نماد درندگی صهیونیستها علیه مسلمانان است و نام او با کشتار هزاران کودک، زن و مرد بیگناه مسلمان گره خورده، دیگر دریافت کننده جایزه به اصطلاح صلح نوبل است که تروریسم دولتی، تجاوزگری و جنایاتی نظیر قانا، صبرا و شتیلا، تنها گوشه ای از کار نامه وی به حساب می آید. شاید به پاس ارتکاب آنها، جایزه صلح نوبل گرفت. ازاین رو، ماهیت دریافت کنندگان آن به خوبی نشان میدهد این جایزه، چقدر اسم بی مسمایی است.
حال با توجه به جنگ افروزی عنقریب دیگر دریافت کننده آن یعنی "باراک اوباما" باید گفت؛ در کارنامه قبل از ریاست جمهوری وی هیچ تلاشی در زمینه ی ایجاد "برادری ملل" و " تلاش در تشکیل کنفرانسهای صلح" دیده نمی شود و جز شعار صلح و بازگشت نظامیان از عراق و افغانستان کاری برای صلح، "انحلال یا کاهش ارتشها" صورت نداده است. برعکس پس از دریافت جایزه نوبل، حامی تمام عیار تجاوز ۸ روزه اسرائیل در ۲۰۱۲ علیه غزه بود؛ کشتار شهروندان بیگناه افغانستان و پاکستان توسط نظامیان و طیاره های با سرنشین و بی سرنشین را تداوم بخشید؛ گزینه نظامی علیه کشورهای دیگر را همیشه روی میز داشت و حمایت سیاسی و تسلیحاتی از ارتش تروریسم جهانی با نام مستعار"ارتش آزاد" سوریه را در کارنامه خود افزود. گروهی که مرتکب ده ها مورد قصابی گوسفند وار انسان، جگرخواری، تجاوز جنسی، آدم ربایی، ترور، انتحار و کشتارهای دسته جمعی زنان و کودکان و صدها جنایت دیگر شده، جز حمایت و حتی جنگ افروزی به نفع آنها، عملکرد برازنده ی در پرونده ی برنده صلح نوبل ۲۰۰۹ جهان نمی توان دید.
اگر سناریوی حمله شیمیایی در سوریه را که به ظن قوی قریب به یقین "تروریست ها" مرتکب شده به پرونده ی ایشان بیفزاییم، کلکسیون صلح خواهی او کامل تر می شود و باید "کمیته نروژی صلح نوبل" بر انتخاب خویش ببالد!؟ حرکت دادن ناوهای جنگی و حتی هستوی به سوی مدیترانه و اعلام رسمی جنگ یکجانبه و فراقانونی علیه سوریه، دیگر برازندگی اوست و درحالی صورت می گیرد که نه تنها مجوز شورای امنیت را ندارد بلکه برخلاف همه ی قوانین بین المللی و آنهم بر پایه ی اتهامی صورت می گیرد که هنوز بازرسان سازمان ملل، اعلام نتیجه نکرده و اثبات هم نشده است. با این وجود، تلاش و تصمیم او کمال صلح خواهی وی را به نمایش می گذارد!؟
براین اساس باید برای جامعه جهانی که جایزه صلح "آلفرد نوبلش" دچار چنین سقوطی شده و به کسانی تعلق می گیرد که آشکارا جنگ افروزی، حمایت از تروریسم و تلاش در جهت ترویج عناد مذهبی و حمایت از دیکتاتوری و دشمنی با دموکراسی می کند، تبریک گفت. وقتی که "مناخیم بگین"، "شمعون پرز" برنده صلح نوبل شده می تواند و حمایت از کودتا درمصر و جنگ افروزی در سوریه و تسلیح و تمویل تروریسم توسط برنده جایزه صلح نوبل (اوباما) صورت می گیرد، کمیته نوبل دو اقدام دیگر را نیز به افتخارات خویش بیفزاید. اولاً باید یک جایزه ی دیروقت و قضا شده به آدولف هیتلر بدهد که دراین زمینه اسطوره و پیش کسوت همه است. دوم آنکه یک بار برای همیشه، تناسب میان اسم و مسمای آن جایزه برقرار نماید و به " جایزه جنگ نوبل" تغییر نام دهد تا از این پس مثل گذشته اما بی هیچ محظور و شرمساریی به برترین جنگ افروزان جهان داده شود.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد