تاریخ انتشار :شنبه ۱۵ سرطان ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۱۱
کد مطلب : 69687
مصر، مصادره انقلاب یا انقلاب تکاملی؟
محمد مرسی از اعضای جنبش اخوان المسلمین، نخستین رئیس جمهور منتخبِ پس از انقلاب مردمی مصر بعد مبارک، به مدت یکسال قدرت را در دست داشت و دراین مدت کوتاه، عواملِ خُرد و کلان زیادی اتفاق افتاد و موجب گسترش موج اعتراض های سراسری شد و نهایتاً شامگاه چهارشنبه(۱۲ سرطان) و پس از پایان ضرب الاجل ۴۸ ساعته اردوی مصر، توسط نظامیان دستگیر و از قدرت برکنار شد و عدلی منصور، رئیس دادگاه قانون اساسی و با بیانیه فرماندهی کل اردوی مصر(عبدالفتاح السیسی) به عنوان رئیس جمهور موقت اعلام گردید و سوگند یاد کرد.
"اخوان المسلمین"، این اتفاق را "کودتا" خوانده و دعوت به تظاهرات سراسری دیروز جمعه را کرد و باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا، از "تصمیم نیروهای مسلح در برکناری پرزیدنت مرسی و تعلیق قانون اساسی" ابراز نگرانی عمیق نمود و گفت؛ "از نظامیان مصر می‌خواهیم تا هرچه سریع‌تر و به شکلی مسئولانه‌، از طریق فرآیندی فراگیر و شفاف، اختیارات سیاسی را به یک دولت غیرنظامی منتخب مردم واگذار و از هر اقدامی در بازداشت خودسرانه پرزیدنت مرسی و هواداران او جدا خودداری کنند." اما دولت اسرائیل به همه ای سیاسیونش دستور داده که در این خصوص ابراز نظر نکنند. رئیس جمهور تونس نیز گفته که " دخالت نظامی در مصر غیر قابل قبول است، ما از مصر خواسته‌ایم تا تامین جانی محمد مرسی را تضمین کند." فرانسوا اولاند، رییس جمهور فرانسه هم اعلام داشته که مصر باید برای احیای روند دموکراسی، "تمام تلاشش را به خرج دهد." حسین شیخ الاسلام، مدیر کل امور بین الملل مجلس ایران هم در این خصوص گفته که آقای مرسی شایستگی رهبری کشور متمدن مصر را نداشت، ولی "بدون شک حکومت نظامی در مصر مورد تایید جمهوری اسلامی ایران نیست و نقش ارتش در تغییرات مصر باید پایان یافتنی باشد و نه دائمی."
او علاوه کرد که مصر بسیار بزرگ تر از اخوان المسلمین و اخوان المسلمین نیز بسیار بزرگ تر از مرسی است، همچنین او اضافه کرد؛ "متاسفانه مرسی نتوانست پاسخ مطلوبی به مطالبات مردم چه در صحنه داخلی و چه در صحنه خارجی بدهد و همین باعث نارضایتی مردم شد." ارزیابی فرانک گاردنر، خبرنگار بی بی سی در امور امنیتی هم این است که "واقعا این خطر هست که اسلام‌گراها از تحولات تازه مصر این پیام را بگیرند که دموکراسی کار نمی‌کند."
برخی کارشناسان کشورمان هم مدتها قبل گفته بود؛ مرسی در قبای اخوانی و با دور زدن اخوان المسلمین،‌ قدرت را تصاحب کرد، در حالی که بافت و بنیان فکری وی اخوانی نبود.
حال در این کثرت آرا و تصریح و تلویح، پرسش از ماهیت این اتفاق است، آیا برکناری مرسی به این صورت را کودتا بنامیم یا آنرا نتیجه ناکامی مرسی بدانیم یا مصادره انقلاب بخوانیم؟
نگاهی به کارنامه سیاسی یکساله محمد مرسی، کارنامه پرانتقاد بوده و نامدیریت های بسیاری دیده می شود و خطا های استراتژیک را مرتکب گردیده است.
انقلاب مصر، محصول بیداری اسلامی بود که به انزوای چند دهه ای اخوان المسلمین پایان داد و با اقتدار در هرم مدیریت سیاسی کشور بار یافت و امیدواری های بسیاری را به بار آورده بود. اینکه نظام جدید مصر، یارخاطرِ همسایه مظلومِ مسلمان وبه ستوه آمده ای فلسطین می گردد و جغرافیای سیاسی به نفع مقاومت علیه اشغالگری و استعمار، دچار تغییر شده و حصر غیر انسانی غزه پایان خواهد پذیرفت و مرسی رئیس جمهور کشور بزرگ اسلامی و از جریان با سابقه اخوانی، به گسترش پیش از پیش اخوت اسلامی میان مسلمانان جهان می شود و سیاست انگلیسی تفرقه انگیزی میان مسلمین، ناکار آمدتر می گردد، اسلام سیاسی غیر امریکایی و غیر افراطی، بار دیگر غرب استعماری را به چالش ایدئولوژیک، معرفتی و سیاسی می کشد و اندیشه و تفکر دینی در عرصه مدیریت جامعه، مدافعان و حامیان بیشتری می یابد و...
اما با کمال تاسف و برخلاف اصول و اندیشه های اخوان المسلمین و اهداف انقلاب مصر، مرسی پس از احراز ریاست جمهوری، علایمی را از خود بروز داد که نسبتی با انقلاب و اخوانیت نداشت. او در همان آغاز، نامه ای به شدت پرسش برانگیزی به شیمون پرز، رئیس نامشروع اسرائیل نوشت و شش دهه کشتار مسلمانان فلسطین و لبنان و ویران سازی خانه ها و مزارع مظلومان آن دیار را نادیده گرفت و اصول اخوانیسم را زیر پاگذاشت و پرز را "برادر" خطاب و دل همه مسلمانان را خون کرد. پس از آن در پروژه جنگ جهانی تروریسم به رهبری امریکا و ارتجاع عربی علیه سوریه، در اقدام استراتژیک حامیان تروریسم علیه مقاومت و تقویت رژیم اشغالگر قدس که آشکارا مخالف آرمان اخوانیت بود، مشارکت ورزید. افزون بر این و برخلاف مقتضیات مصر، چهره ای دیکتاتور مآب از خود به نمایش گذاشت و نهایتاً مصر را جولانگاه سلفی های تندرو مبدل ساخت که نه برای مردم متمدن مصر مقبول بود و نه به صلاح و فلاح آن کشور منجر می گردید.
براین اساس، به نظر می رسد، عوامل متعددی در خلق این وضعیت سهم داشته و مرسی خود عمده ترین عامل بوده است.
نخست آنکه مرسی میدانداری در حد و اندازه ملت عزت خواه و مردم خسته از دیکتاتور ذلیلی چون مبارک نبود؛ درحالی که آن دیار باید تغییرات عمده ای سیاسی در برابر اسرائیل و توافقاتی چون کمپ دیوید و نظایر آن را به خود می دید و بر طبق مانیفیست اخوانیسم، شاهد سامان یافتنِ وضعیت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می بودند و به پلورالیسم سیاسی و فرهنگی احترام گذاشته می شد و قاعده رفتارِ حکومتِ مولود بیداری اسلامی و انقلاب مردمی قرار می گرفت، اما متاسفانه چنین نشد و انقلاب، دچار از دست دادن عمق استراتژیکش در جامعه شد و حتی طرفداران اخوان المسلمین را سرخورده و مایوس ساخت و دموکراسی خواهان به شدت استشمام دیکتاتوری کردند و همه ی کسانی را که در قالب این طیف ها قرار می گرفت، سکوت شان را برید و وادار به اقدام کرد. این بود که کم کم اعتراضات نضج گرفت و اسلام گرایان معتدل، سکولار ها و دموکراسی خواهان را در صف واحد قرار داد و با توجه به عملکرد غیر قابل قبول مرسی، حتی بخشی از طرفداران اخوان المسلمین هم به آن پیوست و بخشی از آنان را نیز به جریان خنثا مبدل ساخت که نه انگیزه حمایت از مرسی برای شان مانده بود و نه حمایت از او را دارای وجاهت مشروع می دانستند. از اینرو، بستری آماده شد که مرسی با پشتوانه اکثریت بیاید و با اعتراض اکثریت هم برود.
دیگر آنکه، ارتش مصر بافت و بشره ای "انقلابی" نداشت اما با وقوع انقلاب نخست، تلاش کرد، هوشمندانه زمام امور را به دست گیرد و با‌ آنکه "میراث نامبارکِ مبارک" بود اما از تلاطم امواج انقلاب به نفع خود سود برد و ساختار و زدو بندهای عیان و نهانش را با ایالات متحده و غرب حفظ کرد و دیکتاتوری مبارک را به سلطنت نظامیان، تحول ماهیتی داد و سیاست و سیره "مبارک" را تداوم بخشید.
برخی بر این باورند که نظامیان همان نقشی را که درسقوط مبارک ایفا کردند، در سقوط مرسی نیز همان نقش را بازی کردند و لذا برخلاف، جریان اخوان المسلمین، ماهیت برکناری مرسی را کودتای نظامیان نمیدانند و از تداوم حکومت نظامیان نیز خشنود نیستند. اما به نظر می رسد، جنس نقش نظامیان در سقوط مبارک و مرسی به صورت بنیادی متفاوت بود. در سقوط مبارک، ارتش به نوعی مجبور به همراهی ناخواسته با انقلاب شد و موج انقلاب آنها را با خود برد. اما در تحول اخیر، دستگیری مرسی و تعیین رئیس جمهور موقت، توسط نظامیان، یک حرکت ارادی و محوری بود و اگرچه موج اعتراضات مرسی را با خود می بُرد اما مرسی و نظام جدید، هرگز محبوب طنطاوی و سیسی و دیگر نظامیان هم نبود و به همین دلیل کاری ترین ضربه را به حکومت مرسی زد وشبه کودتایی را صورت داد که نسبت به مرسی معذب و مشرف به موت همانند اوتانازی (قتل از روی ترحم) بود و تکلیف او را سریعتر مشخص کرد.
براین اساس ارزیابی چند هفته قبل محمد البرادعی در باره حکومت مرسی واقعبینانه تر به نظر می رسد که گفته بود؛ " وقتی، حکومتی ناکارا و دیکتاتور، نشستی برگزار می کند و در آن شخصی؛ مخالفین و معترضین مرسی را مشرک و کافر و ۱۵۰ میلیون مسلمان را نجس می خواند و این نظام هم می نشیند و به آن گوش میدهد، چنین نظامی نه ضروری است و نه ممکن است که یک روز دیگر استمرار یابد." از این رو، باید گفت، تحول اخیر مصر، از مناظر مختلف ماهیت های متعدد می تواند داشته باشد و اگر اقدام نظامیان به تنهایی نگریسته شود، می توان مثل مرسی گرایان، کودتا دانست و نیز از منظر مردم و اکثر جریان های سیاسی مصر، مثل البرادعی، می توان آنرا انقلاب تکاملی خواند و با توجه به سابقه و حال ارتش و نیز راهبرد خاورمیانه ای امریکا و غرب، پس از بیداری اسلامی،‌ مصادره انقلاب مصر دانست. قطعاً چنین نظامی سرانجام فرو می ریخت اما نظامیان شبه کودتای خویش را به اجراء گذاشتند و پیش از آنکه عذاب بیشتر متوجه مصر و مردم گردد، مرسی را به سرنوشت مبارک مبتلا ساختند. با این وجود نباید خطر کارگردانی نظامیان در مصر را کمتر از دیکتاتوری مبارک و مرسی پنداشت و نباید گذاشت این شیوه، در مصر یا کشورهای اسلامی مشابه به سنت سیاسی تبدیل گردد و به شمار نظام های شبه پاکستانی در جهان اسلام افزوده گردد.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
https://avapress.net/vdcfevdv.w6d1cagiiw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مسلمانان را باید به صلح و آشتی دعوت کرده تا دیگر شاهد جنگ های خانمان سوز نباشیم.