از چالشها و تحولات کنونی مصر میتوان روایتگردوتصویر سطحی و ژرف بود. ظاهر ماجرا، اعتراضها به افزایش اختیارات رئیس جمهور مرسی و محتوای پیش نویسی است که گفته میشود، اسلامگرایان آنرا تدوین کرده و قرار است تا چند روز دیگر (۱۵ دسامبر) به رای گذاشته شود. اما در باطن، چرخشها و روشهای مرسی، عمده دلایلی است که فراتر از روایت ظاهری ما را به عمق رویداد های نظری و عملی، رهنمون میشود.
چالش موجود مصر که قریب به بیست روز، با قشون کشی مخالفان و موافقان، تظاهرات و درگیری همراه گردیده و قرار است تا سه روز دیگر به استقبال همه پرسی قانون اساسی بروند، محصول مستقیم کنش و واکنش مخالفان و موافقان داخلی و جبهه بین المللی نظام سلطه و اقمار منطقهای آن است.
امریکا و غرب، مرسی را تحصیل یافته دامن خود یافته و گزینه ممکن تر از او برای مصادره انقلاب مصر، سراغ نداشتند و امیدوار بودند با تقویت ارتش و ایجاد دوگانگی در درون، عملاً حکومت نظامی مقتدر با ظاهر ملکی به رهبری مرسی بسازند. شبیه آنچه امروز در پاکستان دارند. کمک های سالانه امریکا و نیاز مصر به آن، روزنه ای امید تاثیر گذاری بیشتر بر مرسی را باز کرد و قرار بود با تغییر کاربری کمکها، هزینه تقویت ارتشی شود که ساخت و بافت ناهمگون با بنیاد مصر جدید دارد.
دراین سو، مرسی به عنوان نماد چهره اخوانی بر تارک سیاست کنونی مصر قلمداد میشد. او را با ماهیت ارزشی، فکری و سیاسی اخوانی میشناختند و انتظارات متناسب با همین مشی و منش را داشتند. اما او در برهه ای پا به قصر فرعون گذاشت که طرفداران دیکتاتور، با ترس و امید توأمان ریاستش را تحمل کنند و هواداران نیز، حالت مشابهی داشته باشند. زیرا، مرسی مرد اول منتخب آنان نبود، همان کانونی که کاندیدای نخست آنان (خیرت الشاطی) را فاقد صلاحیت دانسته بود، مرسی را واجد آن شناخته بودند. از سوی دیگر، تیم رژیم سابق، امریکا و غرب میان بد و بدتر او را بهتر دیده بودند و مهر تایید بر صلاحیت او زده و گمانه هایی را دامن زده بودند. این وضعیت موجب شد که موافقان و مخالفان با بیم و امیدهایی به انتظار بنشینند و رفتاراو را رصد کنند.
این بود که دو دیدگاه متعارض با اشتراک داشتن امیدها و نگرانیها، به استقبال مرسی رفتند و داوریها و موقف بعدی خویش را به آینده رفتار او موکول ساختند. اما طی این مدت، مرسی نتوانست توقعات طیف اخوانی را آنطورکه باید، برآورده سازد و اندک چراغ سبز او به اسرائیل و ایجاد امیدی که حد اقل در این مقطع همان تداوم خط مبارک توسط مرسی تلقی شود، نیز نتوانست وابستگان فرعون و غربی ها را راضی و ساکت نگهدارد.
زیرا، هواداران و اعضای اخوان المسلمین رفتار اصولگرایانه، با زیرساخت محتوایی مشخصی نظیرتعطیلی سفارت رژیم غاصب، لغو معاهده کمپ دیوید، حمایت قوی از مقاومت فلسطین و اتخاذ استراتژی همگرا با جبهه حامی مقاومت و مخالفت صریح با سیاست های خاورمیانهای بزرگ را منتظر بودند. همان خاورمیانه بزرگی که قرار بود دوشیزه آلابامایی در ۲۰۰۶ استارت آبستن آنرا بزند اما شرایط اقلیمی و میدانی در کنار ناپرهیزی های حامل آن (اسرائیل و ایالات متحده) دچار نقاهت شدید شد و پس از اوج گیری بیداری اسلامی و سقوط یکی پس از دیگری دیکتاتورها، جنین ناشده به سقط حتمی مبتلا شد، که امروز همین پالیسی، توسط مثلث امریکا، غرب و ارتجاع عرب در جنگ هفت روزه غزه و بحران سوریه دنبال می شود.
باوجودی که اقدام مرسی در مهار و مدیریت ارتش، تحسین هواداران و اعضای اخوان المسلمین را برانگیخته بود، چندی بعد، نامه او به شیمون پرز، رئیس رژیم غاصب اسرائیل مبنی بر دوستی و اعلام وفاداری به آن رژیم، حرکت ضد اصولیی بود که ارتکاب یافته بود. اگر چه تدوین پیش نویس اسلامی بنیان قانون اساسی جدید، ایده اصلاحات در ساختار قضایی مبارک، اقدامات شایسته و طرف توجه و حمایت اخوانیها واقع شده بود اما خبط و خطای اصولی مرسی در ارتباط اسرائیل، سیاست مقابله با سوریه به عنوان مامن و حامی تزلزل ناپذیر مقاومت، بخشی از طرفداران را نا امید و از نیروهای فعال حامی به مجموعهای خاموش مبدل ساخت.
در آن سو، با آنکه مرسی در ایجاد اصلاحات لازم، شاهکار، شتاب و حرکت زنندهای نداشت و به لغو معاهده کمپ دیوید، حمایت میدانی از مقاومت و چرخش سیاسی لازم مبادرت نکرد و از افزایش اختیارات خود عقب نشینی ننمود، نه تنها موجب افزایش امیدهای جریان متمایل به غرب و سکولارها و طرفداران مبارک به احیای مجدد شد که رفتار او توسط همین جریان ها ناشی از ترس تعبیر گردید و آن ها را به اقدامات براندازانه تحریک کرد. از اینرو، با اقداماتی نظیر کاستن از قدرت و محوریت ارتش، ایده اصلاحات درساختار قوه قضاییه و نیزتدوین پیش نویس قانون اساسی با مایه های اسلامی، جریان سکولار، بقایای رژیم گذشته، امریکا و غربی ها امکان مصادره مورد نظر خود را برباد رفته دیده و به تکاپو افتادند.
بر این اساس، مرسی با رفتارغیر اصولگرایانه در قبال اسرائیل، مقاومت و سیاست خاورمیانهای امریکا، از یکسو موجب ریزش بخشی از حامیان اخوان المسلمین شد و عده ای از نیروهای فعال را به ناظران ساکت مبدل ساخت و از سوی دیگر، برخی رفتارهای اصولی وی، امریکا، غرب و سکولارها را تحریک به اقدامات براندازانه کرد. از همین رو، عمرموسی و البرادعی که از وابستگان و متنعمان دربار فرعون مصربود و یک شبه به مخالفان پس از سقوط او مبدل شده بودند، با رویش و آرایش نو و برخورداری از حمایت قدرت های طرفدار اسرائیل و طراحان خاورمیانه جدید، به صحنه باز گشته و عزم را جزم کردند تا حکومت مرسی (واخوان المسلمین) را به چالش بکشند و کارناوال های سیاسی برضد مرسی را رهبری کنند.
حال درشرایط کنونی اگرچه امکان موفقیت در رفرندوم قانون اساسی منتفی به نظر نمی رسد، اما مرسی از محبوبیت گذشته برخوردار نیست و بخشی از هواداران حمایت از روی ناچاری را در دستورکار قرار داده و چنانچه مرسی نتواند با رفتارهای روشن آینده به خط اصولی اخوانی خود برگردد، با چالش های جدیتری هم مواجه خواهد شد و بخشی از انرژی انباشته چند دههای را به هدر خواهد داد.
چالش موجود مصر که قریب به بیست روز، با قشون کشی مخالفان و موافقان، تظاهرات و درگیری همراه گردیده و قرار است تا سه روز دیگر به استقبال همه پرسی قانون اساسی بروند، محصول مستقیم کنش و واکنش مخالفان و موافقان داخلی و جبهه بین المللی نظام سلطه و اقمار منطقهای آن است.
امریکا و غرب، مرسی را تحصیل یافته دامن خود یافته و گزینه ممکن تر از او برای مصادره انقلاب مصر، سراغ نداشتند و امیدوار بودند با تقویت ارتش و ایجاد دوگانگی در درون، عملاً حکومت نظامی مقتدر با ظاهر ملکی به رهبری مرسی بسازند. شبیه آنچه امروز در پاکستان دارند. کمک های سالانه امریکا و نیاز مصر به آن، روزنه ای امید تاثیر گذاری بیشتر بر مرسی را باز کرد و قرار بود با تغییر کاربری کمکها، هزینه تقویت ارتشی شود که ساخت و بافت ناهمگون با بنیاد مصر جدید دارد.
دراین سو، مرسی به عنوان نماد چهره اخوانی بر تارک سیاست کنونی مصر قلمداد میشد. او را با ماهیت ارزشی، فکری و سیاسی اخوانی میشناختند و انتظارات متناسب با همین مشی و منش را داشتند. اما او در برهه ای پا به قصر فرعون گذاشت که طرفداران دیکتاتور، با ترس و امید توأمان ریاستش را تحمل کنند و هواداران نیز، حالت مشابهی داشته باشند. زیرا، مرسی مرد اول منتخب آنان نبود، همان کانونی که کاندیدای نخست آنان (خیرت الشاطی) را فاقد صلاحیت دانسته بود، مرسی را واجد آن شناخته بودند. از سوی دیگر، تیم رژیم سابق، امریکا و غرب میان بد و بدتر او را بهتر دیده بودند و مهر تایید بر صلاحیت او زده و گمانه هایی را دامن زده بودند. این وضعیت موجب شد که موافقان و مخالفان با بیم و امیدهایی به انتظار بنشینند و رفتاراو را رصد کنند.
این بود که دو دیدگاه متعارض با اشتراک داشتن امیدها و نگرانیها، به استقبال مرسی رفتند و داوریها و موقف بعدی خویش را به آینده رفتار او موکول ساختند. اما طی این مدت، مرسی نتوانست توقعات طیف اخوانی را آنطورکه باید، برآورده سازد و اندک چراغ سبز او به اسرائیل و ایجاد امیدی که حد اقل در این مقطع همان تداوم خط مبارک توسط مرسی تلقی شود، نیز نتوانست وابستگان فرعون و غربی ها را راضی و ساکت نگهدارد.
زیرا، هواداران و اعضای اخوان المسلمین رفتار اصولگرایانه، با زیرساخت محتوایی مشخصی نظیرتعطیلی سفارت رژیم غاصب، لغو معاهده کمپ دیوید، حمایت قوی از مقاومت فلسطین و اتخاذ استراتژی همگرا با جبهه حامی مقاومت و مخالفت صریح با سیاست های خاورمیانهای بزرگ را منتظر بودند. همان خاورمیانه بزرگی که قرار بود دوشیزه آلابامایی در ۲۰۰۶ استارت آبستن آنرا بزند اما شرایط اقلیمی و میدانی در کنار ناپرهیزی های حامل آن (اسرائیل و ایالات متحده) دچار نقاهت شدید شد و پس از اوج گیری بیداری اسلامی و سقوط یکی پس از دیگری دیکتاتورها، جنین ناشده به سقط حتمی مبتلا شد، که امروز همین پالیسی، توسط مثلث امریکا، غرب و ارتجاع عرب در جنگ هفت روزه غزه و بحران سوریه دنبال می شود.
باوجودی که اقدام مرسی در مهار و مدیریت ارتش، تحسین هواداران و اعضای اخوان المسلمین را برانگیخته بود، چندی بعد، نامه او به شیمون پرز، رئیس رژیم غاصب اسرائیل مبنی بر دوستی و اعلام وفاداری به آن رژیم، حرکت ضد اصولیی بود که ارتکاب یافته بود. اگر چه تدوین پیش نویس اسلامی بنیان قانون اساسی جدید، ایده اصلاحات در ساختار قضایی مبارک، اقدامات شایسته و طرف توجه و حمایت اخوانیها واقع شده بود اما خبط و خطای اصولی مرسی در ارتباط اسرائیل، سیاست مقابله با سوریه به عنوان مامن و حامی تزلزل ناپذیر مقاومت، بخشی از طرفداران را نا امید و از نیروهای فعال حامی به مجموعهای خاموش مبدل ساخت.
در آن سو، با آنکه مرسی در ایجاد اصلاحات لازم، شاهکار، شتاب و حرکت زنندهای نداشت و به لغو معاهده کمپ دیوید، حمایت میدانی از مقاومت و چرخش سیاسی لازم مبادرت نکرد و از افزایش اختیارات خود عقب نشینی ننمود، نه تنها موجب افزایش امیدهای جریان متمایل به غرب و سکولارها و طرفداران مبارک به احیای مجدد شد که رفتار او توسط همین جریان ها ناشی از ترس تعبیر گردید و آن ها را به اقدامات براندازانه تحریک کرد. از اینرو، با اقداماتی نظیر کاستن از قدرت و محوریت ارتش، ایده اصلاحات درساختار قوه قضاییه و نیزتدوین پیش نویس قانون اساسی با مایه های اسلامی، جریان سکولار، بقایای رژیم گذشته، امریکا و غربی ها امکان مصادره مورد نظر خود را برباد رفته دیده و به تکاپو افتادند.
بر این اساس، مرسی با رفتارغیر اصولگرایانه در قبال اسرائیل، مقاومت و سیاست خاورمیانهای امریکا، از یکسو موجب ریزش بخشی از حامیان اخوان المسلمین شد و عده ای از نیروهای فعال را به ناظران ساکت مبدل ساخت و از سوی دیگر، برخی رفتارهای اصولی وی، امریکا، غرب و سکولارها را تحریک به اقدامات براندازانه کرد. از همین رو، عمرموسی و البرادعی که از وابستگان و متنعمان دربار فرعون مصربود و یک شبه به مخالفان پس از سقوط او مبدل شده بودند، با رویش و آرایش نو و برخورداری از حمایت قدرت های طرفدار اسرائیل و طراحان خاورمیانه جدید، به صحنه باز گشته و عزم را جزم کردند تا حکومت مرسی (واخوان المسلمین) را به چالش بکشند و کارناوال های سیاسی برضد مرسی را رهبری کنند.
حال درشرایط کنونی اگرچه امکان موفقیت در رفرندوم قانون اساسی منتفی به نظر نمی رسد، اما مرسی از محبوبیت گذشته برخوردار نیست و بخشی از هواداران حمایت از روی ناچاری را در دستورکار قرار داده و چنانچه مرسی نتواند با رفتارهای روشن آینده به خط اصولی اخوانی خود برگردد، با چالش های جدیتری هم مواجه خواهد شد و بخشی از انرژی انباشته چند دههای را به هدر خواهد داد.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد
منبع : خبرگزاری آوا- کابل