به گواه تاریخ، موضوع پشتونستان، منازعه ی دیورند، در پیش گرفتن سیاست برون سپاری مشکلات داخلی توسط پاکستانی ها و مهم تر از همه طمع پایان ناپذیر قدیمی پاکستان به بخشی از خاک افغانستان همواره از عمده دلائل تنش ها از زمان های دور میان دو کشور بوده است . ملاحظه چنین تاریخ پر فراز و نشیب و بررسی رفتارهای ناموجه دولتمردان پاکستانی در حمایت از تروریست های افراطی و مخالفین داخلی افغان ناخواسته بر بلندای دیوار بی اعتمادی میان دو کشور بیش از پیش افزوده است. اخیرا سنگ اندازی های پنهانی دولتمردان پاکستانی ها در روند صلح پایدار ملی در افغانستان بطور عمومی زمینه چرخش در روند صلح را در پی داشته و اجبارا مسیر قطار صلح را به کشور عربی و نا مطمئن قطر کشانیده است که نکاتی جند در این خصوص قابل ذکر است :
۱- موضوع پشتونستان یک موضوع انسانی -جغرافیائی است که بطور طبیعی چالش های پیش روی آن تحت هیچ شرائط پای میز مذاکره میان دو کشورقابل فیصله نیست چرا که اساسا نمی توان اصالت حقیقی ملت ها را در پای میز مذاکره تغییر داد و یا تعلق تابعیتی آنها به کشورمادر را دستخوش تحول نمود. پشتونستان ظاهرا موضوع پیچیده ئی است که به دلیل رفتارهای نامناسب طرف پاکستانی از گذشته دور تاکنون بر لاینحلی آن افزوده شده است . به نظر می رسد در شرائط کنونی که دنیا به سوی تعامل جهانی پیش می رود دولت پاکستان بایستی به خواست قلبی ساکنین منطقه گردن نهاده و با واگذاری امورات آن منطقه به دولت و ملت افغانستان به یک خصومت بی حاصل تاریخی پایان دهد. کاملا روشن است که حتی اگر درطی یک پروسه دموکراتیک تصمیم گیری در خصوص سرنوشت آن منطقه را به رای گیری عمومی گذاشته شود بازگشت به آغوش وطن اصلی نظر همگانی ساکنین آن منطقه است چرا که در طول تاریخ آنها هرگز خود را جدای از افغانستان ندانسته و نمی دانند.
۲- منازعه دیورند یک زخم کهنه و منازعه تاریخی است که ریشه در سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن » استعمارگران کهن انگلیسی ها دارد. کاشتن بذر اختلافات منطقه ئی و برافروختن آتش منازعات خونین تاریخی میان همسایگان از قدیم الایام در دستور کار استعمارگران بوده است اما در شرائط فعلی ضرورت های انکار ناپذیر دست یابی به صلح و آرامش منطقه ئی حکم می کند تا دولتمردان پاکستانی با پای بندی عملی به منطق بین المللی و با توجه به استمرار پیوستگی های قومی – آئینی ساکنین آن منطقه با مردم افغانستان با تصمیمی شجاعانه به مرزهای اولیه حقیقی برگشته و با سپردن امورات منطقه به دست ملت افغانستان راه مسدود شده صلح و دوستی میان دو کشور را باز نماید. بدیهی است محدودیت های استعماری هرگز نمی تواند رشته علائق ملتی دور افتاده از وطن را به کشور مادرشان از هم بگسلد و یا وابستگی ملی آنان به کشور مادر را به واسطه خط فرضی و استعماری دیورند که بدون اراده ملت افغانستان شکل گرفته و مرزهای بین افغانستان و پاکستان به شکلی غیر واقعی تعین کرده است خدشه دار سازد
۳- ایجاد محدودیت های ریز و درشت برای مردم افغانستان در مراودات منطقه ئی، تهدید ملت افغانستان به قطع روابط اقتصادی و یا اعمال فشار اقتصادی و هم چنین ایجاد اخلال در مسیر داد و ستد های تجاری بین دو کشور، حمایت پنهانی از جنگ افروزان داخلی افغانستان،گلوله باران بخشی از خاک افغانستان و ده ها مورد مشابه به نوعی جنگ سازمان یافته مستقیم و غیر مستقیم بر علیه ملت بزرگ افغانستان محسوب می شود که متاسفانه این موارد خصمانه در چند سال اخیر کما بیش در دستور کار بخشی از تصمیم سازان و سیاست ورزان موثر پاکستانی قرار داشته است . ظاهرا سیاست مداران یادشده تصور می کنند که ادامه آشفتگی های داخلی افغانستان و افزایش ناامنی های این کشور ضمن فراهم کردن بستر پس رفت ملت افغانستان ، دولت پاکستان را به سر منزل مقصود خواهد رسانید اما باید گفت که بر خلاف تصور این عده ملت افغانستان ملت کهنی است که با توسل به صبر دینی ودر سایه اتحاد ملی مسیر سنگلاخی طراحی شده از سوی دشمنان کشور افغانستان به سهولت طی نموده و مشکلات را از سر خواهد گذرانید.
۴- تغییر مسیر قطار صلح به سوی کشور قطر اتفاق نامیمونی است که می تواند در بلند مدت آسیب های جدی بر امنیت ملی افغانستان وارد سازد. قطر کشور کوچکی است که در سایه خلا پیش آمده در متن اختلافات استراتژیک ایران با امریکا، آرزوی ظاهرا دست نیافتنی ایفاء نقش ژاندارمی در منطقه سوق الجیشی خلیج فارس و خاورمیانه را در سر می پروراند و برای رسیدن به این آرزو از دست زدن به هیچ اقدامی واهمه ندارد. عدم تعهد به قول و قرار های بین المللی و فدا کردن طرف مقابل ولو دوست و هم عهد از خصوصیات ذاتی دولت کنونی قطر است. اصولا از امیری که در روز روشن بر علیه پدر کودتا کرده و حکومت را در دست می گیرد نمی توان انتظار وفای به عهد داشت. برای نمونه ملاحظه نقش کلیدی دولت کوچک قطر دراتفاقات خونین سوریه و بر عهده گرفتن نقش رهبری جریان مداخلات غیر قانونی سران کشورهای عربی در امورات داخلی سوریه و تحمیل تصمیم غیر انسانی تسلیح رسمی تروریست های سوری بر جمعی ازسران اتحادیه عرب و واگذاری غیر قانونی کرسی دولت سوریه به معارضین تروریست سوری از سوی اتحادیه عرب، همه به خوبی نشان می دهد که نمی توان با طناب پوسیده چنین کشوری به نتیجه بخشی گفتگوهای صلح دل خوش نمود. ضرروت دارد دولتمردان افغانستان ضمن پرهیز جدی از گرفتن تصمیمات احساسی کشور مطمئن تری را برای پیگیری پروسه صلح با جنگ افروزان در پیش گیرندو نه قطر و نه پاکستان از چنینی صلاحیت منطقه ئی و بین المللی برخوردار نیستند. طبعا دو کشور هند و ایران از ارجحیت های اختصاصی در این خصوص برخوردار هستند. به هر حال می توان گفت که سفر اخیر رئیس جمهور افغانستان به قطر به دلائل مختلفی از جمله مختصات پدیداری گروه طالبان نمی تواند دستاورد جدی برای پیشبرد صلح در افغانستان در پی داشته باشد اما در عین حال نیز نمی توان انکار کرد که چنین سفرهای بی حاصلی به افزایش محبوبیت در حال کاهش قطر در عرصه بین المللی منجر خواهد شد. قطر انتظار دارد در بطن سفر کرزی به قطر بیش از آنکه پروسه صلح در افغانستان پی گرفته شود وجاهت آن کشور که به دلیل تنش آفرینی در سوریه درنزد ملل مخدوش شده است ترمیم یابد .
۵- در خاتمه بایستی گفت در مجموع مباحث یادشده نشان می دهد که دولت پاکستان برای حل مشکلات داخلی خویش و کاستن از میزان خشونت های خونینی داخلی اش حمایت و از جنگ افروزان داخلی افغانستان و تقویت بنیه نظامی و اجتماعی آنان را بطور جد در دستور کار دارد تا از یک سو بواسطه قدرت تقابلی آنها به مهار شبه نظامیان قبائل بومی مناطق مرزی داخل پاکستان همت گماشته و از سوی دیگر در تنگناهای سیاسی از قدرت و وجود تخریبی آنها برای اعمال فشار بر همسایگان سه جانبه ایران، افغانستان و هندوستان بهره جسته و به مقاصد سیاسی اش دست یابد .طبیعی است چنین رفتارهای ناپسند اگر چه می تواند منافع مقطعی و کوتاه مدت موقتی برای پاکستان در پی داشته است اما باید توجه داشت که اساسا چنین اقداماتی پرورش مار در آستین است. ذات گروههای تروریستی خشونت طلبی است که در گذر زمان و هم زمان با تنومند شدن این گروههای افراطی آتش افروخته دامن خود پاکستانی ها و عاملان و حامیان اصلی انها را نیز خواسته و ناخواسته در بر خواهد گرفت لذا روشن است است که حل ریشه ئی مشکلات فی مابین دو کشور در رفع خصومت های طرف پاکستانی نهفته است .
نویسنده: سیروس محمودیان
۱- موضوع پشتونستان یک موضوع انسانی -جغرافیائی است که بطور طبیعی چالش های پیش روی آن تحت هیچ شرائط پای میز مذاکره میان دو کشورقابل فیصله نیست چرا که اساسا نمی توان اصالت حقیقی ملت ها را در پای میز مذاکره تغییر داد و یا تعلق تابعیتی آنها به کشورمادر را دستخوش تحول نمود. پشتونستان ظاهرا موضوع پیچیده ئی است که به دلیل رفتارهای نامناسب طرف پاکستانی از گذشته دور تاکنون بر لاینحلی آن افزوده شده است . به نظر می رسد در شرائط کنونی که دنیا به سوی تعامل جهانی پیش می رود دولت پاکستان بایستی به خواست قلبی ساکنین منطقه گردن نهاده و با واگذاری امورات آن منطقه به دولت و ملت افغانستان به یک خصومت بی حاصل تاریخی پایان دهد. کاملا روشن است که حتی اگر درطی یک پروسه دموکراتیک تصمیم گیری در خصوص سرنوشت آن منطقه را به رای گیری عمومی گذاشته شود بازگشت به آغوش وطن اصلی نظر همگانی ساکنین آن منطقه است چرا که در طول تاریخ آنها هرگز خود را جدای از افغانستان ندانسته و نمی دانند.
۲- منازعه دیورند یک زخم کهنه و منازعه تاریخی است که ریشه در سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن » استعمارگران کهن انگلیسی ها دارد. کاشتن بذر اختلافات منطقه ئی و برافروختن آتش منازعات خونین تاریخی میان همسایگان از قدیم الایام در دستور کار استعمارگران بوده است اما در شرائط فعلی ضرورت های انکار ناپذیر دست یابی به صلح و آرامش منطقه ئی حکم می کند تا دولتمردان پاکستانی با پای بندی عملی به منطق بین المللی و با توجه به استمرار پیوستگی های قومی – آئینی ساکنین آن منطقه با مردم افغانستان با تصمیمی شجاعانه به مرزهای اولیه حقیقی برگشته و با سپردن امورات منطقه به دست ملت افغانستان راه مسدود شده صلح و دوستی میان دو کشور را باز نماید. بدیهی است محدودیت های استعماری هرگز نمی تواند رشته علائق ملتی دور افتاده از وطن را به کشور مادرشان از هم بگسلد و یا وابستگی ملی آنان به کشور مادر را به واسطه خط فرضی و استعماری دیورند که بدون اراده ملت افغانستان شکل گرفته و مرزهای بین افغانستان و پاکستان به شکلی غیر واقعی تعین کرده است خدشه دار سازد
۳- ایجاد محدودیت های ریز و درشت برای مردم افغانستان در مراودات منطقه ئی، تهدید ملت افغانستان به قطع روابط اقتصادی و یا اعمال فشار اقتصادی و هم چنین ایجاد اخلال در مسیر داد و ستد های تجاری بین دو کشور، حمایت پنهانی از جنگ افروزان داخلی افغانستان،گلوله باران بخشی از خاک افغانستان و ده ها مورد مشابه به نوعی جنگ سازمان یافته مستقیم و غیر مستقیم بر علیه ملت بزرگ افغانستان محسوب می شود که متاسفانه این موارد خصمانه در چند سال اخیر کما بیش در دستور کار بخشی از تصمیم سازان و سیاست ورزان موثر پاکستانی قرار داشته است . ظاهرا سیاست مداران یادشده تصور می کنند که ادامه آشفتگی های داخلی افغانستان و افزایش ناامنی های این کشور ضمن فراهم کردن بستر پس رفت ملت افغانستان ، دولت پاکستان را به سر منزل مقصود خواهد رسانید اما باید گفت که بر خلاف تصور این عده ملت افغانستان ملت کهنی است که با توسل به صبر دینی ودر سایه اتحاد ملی مسیر سنگلاخی طراحی شده از سوی دشمنان کشور افغانستان به سهولت طی نموده و مشکلات را از سر خواهد گذرانید.
۴- تغییر مسیر قطار صلح به سوی کشور قطر اتفاق نامیمونی است که می تواند در بلند مدت آسیب های جدی بر امنیت ملی افغانستان وارد سازد. قطر کشور کوچکی است که در سایه خلا پیش آمده در متن اختلافات استراتژیک ایران با امریکا، آرزوی ظاهرا دست نیافتنی ایفاء نقش ژاندارمی در منطقه سوق الجیشی خلیج فارس و خاورمیانه را در سر می پروراند و برای رسیدن به این آرزو از دست زدن به هیچ اقدامی واهمه ندارد. عدم تعهد به قول و قرار های بین المللی و فدا کردن طرف مقابل ولو دوست و هم عهد از خصوصیات ذاتی دولت کنونی قطر است. اصولا از امیری که در روز روشن بر علیه پدر کودتا کرده و حکومت را در دست می گیرد نمی توان انتظار وفای به عهد داشت. برای نمونه ملاحظه نقش کلیدی دولت کوچک قطر دراتفاقات خونین سوریه و بر عهده گرفتن نقش رهبری جریان مداخلات غیر قانونی سران کشورهای عربی در امورات داخلی سوریه و تحمیل تصمیم غیر انسانی تسلیح رسمی تروریست های سوری بر جمعی ازسران اتحادیه عرب و واگذاری غیر قانونی کرسی دولت سوریه به معارضین تروریست سوری از سوی اتحادیه عرب، همه به خوبی نشان می دهد که نمی توان با طناب پوسیده چنین کشوری به نتیجه بخشی گفتگوهای صلح دل خوش نمود. ضرروت دارد دولتمردان افغانستان ضمن پرهیز جدی از گرفتن تصمیمات احساسی کشور مطمئن تری را برای پیگیری پروسه صلح با جنگ افروزان در پیش گیرندو نه قطر و نه پاکستان از چنینی صلاحیت منطقه ئی و بین المللی برخوردار نیستند. طبعا دو کشور هند و ایران از ارجحیت های اختصاصی در این خصوص برخوردار هستند. به هر حال می توان گفت که سفر اخیر رئیس جمهور افغانستان به قطر به دلائل مختلفی از جمله مختصات پدیداری گروه طالبان نمی تواند دستاورد جدی برای پیشبرد صلح در افغانستان در پی داشته باشد اما در عین حال نیز نمی توان انکار کرد که چنین سفرهای بی حاصلی به افزایش محبوبیت در حال کاهش قطر در عرصه بین المللی منجر خواهد شد. قطر انتظار دارد در بطن سفر کرزی به قطر بیش از آنکه پروسه صلح در افغانستان پی گرفته شود وجاهت آن کشور که به دلیل تنش آفرینی در سوریه درنزد ملل مخدوش شده است ترمیم یابد .
۵- در خاتمه بایستی گفت در مجموع مباحث یادشده نشان می دهد که دولت پاکستان برای حل مشکلات داخلی خویش و کاستن از میزان خشونت های خونینی داخلی اش حمایت و از جنگ افروزان داخلی افغانستان و تقویت بنیه نظامی و اجتماعی آنان را بطور جد در دستور کار دارد تا از یک سو بواسطه قدرت تقابلی آنها به مهار شبه نظامیان قبائل بومی مناطق مرزی داخل پاکستان همت گماشته و از سوی دیگر در تنگناهای سیاسی از قدرت و وجود تخریبی آنها برای اعمال فشار بر همسایگان سه جانبه ایران، افغانستان و هندوستان بهره جسته و به مقاصد سیاسی اش دست یابد .طبیعی است چنین رفتارهای ناپسند اگر چه می تواند منافع مقطعی و کوتاه مدت موقتی برای پاکستان در پی داشته است اما باید توجه داشت که اساسا چنین اقداماتی پرورش مار در آستین است. ذات گروههای تروریستی خشونت طلبی است که در گذر زمان و هم زمان با تنومند شدن این گروههای افراطی آتش افروخته دامن خود پاکستانی ها و عاملان و حامیان اصلی انها را نیز خواسته و ناخواسته در بر خواهد گرفت لذا روشن است است که حل ریشه ئی مشکلات فی مابین دو کشور در رفع خصومت های طرف پاکستانی نهفته است .
نویسنده: سیروس محمودیان