هانس گئورگ گادامر آلمانی، پایه گذار هرمنوتیک فلسفی و به اصطلاح مدرن، نظریه ای را در باب فهم و تفسیر متن ارائه داد که قرائت های متعدد را توجیه می کرد. در این نظریه پیش سازه های ذهنی، تفاوت عصری ماتن و قاری و دیگر عوامل، بستر های فهم های متفاوت از یک متن را فراهم می سازد. بگذریم از اینکه این نظریه به لحاظ مبانی چقدر نا استوار است و در این آنارشیسم، معنای مقصود ماتن چگونه می میرد، اما براساس افراطی ترین برداشت از آن نظریه هم نمی توان گفت که می شود از یک متن نوشتاری یا گفتاری، فهم کاملا متناقض داشت. زمانی این نکته بیشتر تقویت می شود که قاری و خالق متن در یک عصر زندگی می کنند و شواهد بسیاری هم به لحاظ ماهیت فکری و عملکردی ماتن، بر صحت فهم خود دارد. از سوی دیگر ظرفیت های زبانی هم به حدی نیست که بتوان از متن مقصود کاملا متناقض را فهمید.
با این وصف، چند روز پیش در خبرها آمده بود که طاهر اشرفی رئیس شورای علمای(؟) پاکستان در گفتگو با بی بی سی افزون بر تحریم نشست مشترک علمای دو کشور، اعلام کرده بود که "حمله انتحاری در افغانستان، فلسطین و کشمیر روا و جایز است؛ زیرا افغانستان از سوی امریکا، کشمیر از سوی هندوستان و فلسطین توسط اسراییل اشغال شده است."
با آنکه هر دوبخش دیدگاه او در مورد افغانستان جای بحث دارد اما آنچه که انبوهی از مخالفت ها و اعتراضات مقامات عالی و دانی و شورای محترم علمای کشور را برانگیخت، قسمت دوم سخنان او یعنی تجویز انتحار و انفجار در افغانستان بود. پس از اعتراضات گسترده رسمی و غیر رسمی و واکنش شدید افکار عمومی و ایجاد فضای سنگین بین المللی و به حق نشانه رفتن استخبارات پاکستان که سخنان او را دیکته آن نهاد دانسته بودند، وی در گفتگو با رادیو آزادی مدعی شد که "موقف من مانند تمام علمای دینی دیگر در مورد حملات انتحاری یکسان می باشد و هرگز حملات مذکور را در افغانستان جایز نخوانده ام" و سوء فهم و برداشت بی بنیادی از سخنانم صورت گرفته است.
اگر بازهم مثل سخنان قبلی او، از فتاوای اشرف دچار سوء فهم نشده باشیم؛ تصحیح و تذکار او گام مثبتی بوده و این گفته او در تطابق اصول و آموزه های دینی و علمای جهان اسلام است اما اینکه واقعاً از گفته های او سوء برداشت شده باشد یا زبان و نظرگاه هرمنوتیکی افراطیون پاکستانی، چنین قابلیت فراخی داشته باشد، دولت افغانستان باید تحقیق و کشف حقیقت کند و براساس همان واقعیت مکشوفه و نه گفتارها و نوشتارهای خنثایی که همزمان تحریم و تجویز برمی دارد، راهبرد صلح و مبارزه را پی ریزی نماید.
اما به نظر می رسد با توجه به گفتارهای همواره متناقض با رفتار دولت مردان و نهاد های نظامی و استخباراتیِ عمدتا تصمیم گیرِ پاکستان، بعید نیست که سخنان نخست وی همان نظر واقعی آنها بوده باشد اما تصحیح و توجیه اخیر آنها در اثر فشار های دولت و ملت و افکار عمومی افغانستان و جهان صورت گرفته باشد و برای باز نهان سازی آن، مجبور به توسل به "سوء قرائت مخاطب" شود و به نوعی به جمع و جور کردن افتضاح خویش اقدام کرده باشد. اما موضوع مهمی که نباید فراموش شود، این است که افراط گرایی که هراز گاهی ده ها انسان بیگناه را در دوسوی دیورند به کام مرگ می فرستد، هرآن احتمال چرخش آن به سمت و سوی دیگرهم وجود دارد. اگر از آن در عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان به نفع سیاست های استعماری سود برده می شود، این ظرفیت را نیز دارد که علیه حامیان اصلی و اذناب منطقه ای آنها به کار گرفته شود؛ چنانکه این تیغ دو دم را در خود پاکستان می بینیم. همین زاویه از ظرفیت ابزاری افراط گرایی است که کشورهای فرامنطقه ای به منظور تخویف و حتی تحمیل خواسته های خود بر پاکستان به کارمی گیرد، همانسان که پاکستان برعلیه ما درطی این مدت استفاده کرده است. بنا براین عاقلانه نیست، قبضه شمشیری را که به همان اندازه برای دیگران برنده و کشنده است، برای صاحب آن نیز کشنده خواهد بود، نگهداشت و نسبت به محو آن تلاش ننمود.
به هر روی، احتمال زیاد دارد که متن صامت، نص در همان معنایی بوده که خوانندگان افغانی داشته و این بار نه تحمیل فهم برمتن که فشار سنگین دولت مُلک ماتِن(اشرفی) چنان بوده که وی را وادار به خلق اثر جدید یعنی انکار گفته های قدیمش کرده است و چون حربه ای سیالتر از "سوء فهم" در انبان گادامریان پاکستانی نبود، بدان متوسل شدند. زیرا این بار اثرات آشکار این فتوای فتور، محصور در جغرافیای جنگ زده ای ما نمی شد و بازتاب و تبعات جهانی داشت و صاحب آن نگاه سست بیان را مجبور ساخت تا بهانه فهم ناقص معنا کند و نیات بی مشورت بیان شده را ظاهرا متحول کند و به باز ترمیم آن استعماری فتوا همت گمارد.
اما برهیچ یک از مردم افغانستان و پاکستان و به خصوص آگاهان پوشیده نیست که در پس همه انتحارها و انفجارهایی که منطقه و دو سوی دیورند را خونرنگ کرده، چنین عالم نمایان جاهلی قراردارد. از این رو، همین ترمیمِ از روی ناچاری را نیز باید به فال نیک گرفت و باز به سرعقل آمدن آنها را به انتظار نشست تا دیگر مسلمان کشی، اسباب کسب بهشت پنداشته نشود.
براین اساس، اگر چه باید واکنش به جایِ مشاور امنیت ملی، شورای علماء و اصحاب رسانه را ستود اما انتظار می رود تنها به این واکنش و آن انکار پس از اقرار، اکتفاء نشود و باید پیگیر اسناد و شواهد آن گفتار بود و از این طریق به نیات و نگرش آنها پی برد و براساس آن اتخاذ راهبرد نمود.
با این وصف، چند روز پیش در خبرها آمده بود که طاهر اشرفی رئیس شورای علمای(؟) پاکستان در گفتگو با بی بی سی افزون بر تحریم نشست مشترک علمای دو کشور، اعلام کرده بود که "حمله انتحاری در افغانستان، فلسطین و کشمیر روا و جایز است؛ زیرا افغانستان از سوی امریکا، کشمیر از سوی هندوستان و فلسطین توسط اسراییل اشغال شده است."
با آنکه هر دوبخش دیدگاه او در مورد افغانستان جای بحث دارد اما آنچه که انبوهی از مخالفت ها و اعتراضات مقامات عالی و دانی و شورای محترم علمای کشور را برانگیخت، قسمت دوم سخنان او یعنی تجویز انتحار و انفجار در افغانستان بود. پس از اعتراضات گسترده رسمی و غیر رسمی و واکنش شدید افکار عمومی و ایجاد فضای سنگین بین المللی و به حق نشانه رفتن استخبارات پاکستان که سخنان او را دیکته آن نهاد دانسته بودند، وی در گفتگو با رادیو آزادی مدعی شد که "موقف من مانند تمام علمای دینی دیگر در مورد حملات انتحاری یکسان می باشد و هرگز حملات مذکور را در افغانستان جایز نخوانده ام" و سوء فهم و برداشت بی بنیادی از سخنانم صورت گرفته است.
اگر بازهم مثل سخنان قبلی او، از فتاوای اشرف دچار سوء فهم نشده باشیم؛ تصحیح و تذکار او گام مثبتی بوده و این گفته او در تطابق اصول و آموزه های دینی و علمای جهان اسلام است اما اینکه واقعاً از گفته های او سوء برداشت شده باشد یا زبان و نظرگاه هرمنوتیکی افراطیون پاکستانی، چنین قابلیت فراخی داشته باشد، دولت افغانستان باید تحقیق و کشف حقیقت کند و براساس همان واقعیت مکشوفه و نه گفتارها و نوشتارهای خنثایی که همزمان تحریم و تجویز برمی دارد، راهبرد صلح و مبارزه را پی ریزی نماید.
اما به نظر می رسد با توجه به گفتارهای همواره متناقض با رفتار دولت مردان و نهاد های نظامی و استخباراتیِ عمدتا تصمیم گیرِ پاکستان، بعید نیست که سخنان نخست وی همان نظر واقعی آنها بوده باشد اما تصحیح و توجیه اخیر آنها در اثر فشار های دولت و ملت و افکار عمومی افغانستان و جهان صورت گرفته باشد و برای باز نهان سازی آن، مجبور به توسل به "سوء قرائت مخاطب" شود و به نوعی به جمع و جور کردن افتضاح خویش اقدام کرده باشد. اما موضوع مهمی که نباید فراموش شود، این است که افراط گرایی که هراز گاهی ده ها انسان بیگناه را در دوسوی دیورند به کام مرگ می فرستد، هرآن احتمال چرخش آن به سمت و سوی دیگرهم وجود دارد. اگر از آن در عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان به نفع سیاست های استعماری سود برده می شود، این ظرفیت را نیز دارد که علیه حامیان اصلی و اذناب منطقه ای آنها به کار گرفته شود؛ چنانکه این تیغ دو دم را در خود پاکستان می بینیم. همین زاویه از ظرفیت ابزاری افراط گرایی است که کشورهای فرامنطقه ای به منظور تخویف و حتی تحمیل خواسته های خود بر پاکستان به کارمی گیرد، همانسان که پاکستان برعلیه ما درطی این مدت استفاده کرده است. بنا براین عاقلانه نیست، قبضه شمشیری را که به همان اندازه برای دیگران برنده و کشنده است، برای صاحب آن نیز کشنده خواهد بود، نگهداشت و نسبت به محو آن تلاش ننمود.
به هر روی، احتمال زیاد دارد که متن صامت، نص در همان معنایی بوده که خوانندگان افغانی داشته و این بار نه تحمیل فهم برمتن که فشار سنگین دولت مُلک ماتِن(اشرفی) چنان بوده که وی را وادار به خلق اثر جدید یعنی انکار گفته های قدیمش کرده است و چون حربه ای سیالتر از "سوء فهم" در انبان گادامریان پاکستانی نبود، بدان متوسل شدند. زیرا این بار اثرات آشکار این فتوای فتور، محصور در جغرافیای جنگ زده ای ما نمی شد و بازتاب و تبعات جهانی داشت و صاحب آن نگاه سست بیان را مجبور ساخت تا بهانه فهم ناقص معنا کند و نیات بی مشورت بیان شده را ظاهرا متحول کند و به باز ترمیم آن استعماری فتوا همت گمارد.
اما برهیچ یک از مردم افغانستان و پاکستان و به خصوص آگاهان پوشیده نیست که در پس همه انتحارها و انفجارهایی که منطقه و دو سوی دیورند را خونرنگ کرده، چنین عالم نمایان جاهلی قراردارد. از این رو، همین ترمیمِ از روی ناچاری را نیز باید به فال نیک گرفت و باز به سرعقل آمدن آنها را به انتظار نشست تا دیگر مسلمان کشی، اسباب کسب بهشت پنداشته نشود.
براین اساس، اگر چه باید واکنش به جایِ مشاور امنیت ملی، شورای علماء و اصحاب رسانه را ستود اما انتظار می رود تنها به این واکنش و آن انکار پس از اقرار، اکتفاء نشود و باید پیگیر اسناد و شواهد آن گفتار بود و از این طریق به نیات و نگرش آنها پی برد و براساس آن اتخاذ راهبرد نمود.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد