مروری بر زمانه و زمینه قیام دین باوران وعیاران آزاده مرد این مرزو بوم به خوبی نشان میدهد که سوم حوت روز طلایی تاریخ شجاعان و برازندگی دینی، درک، درایت و احساس مسئولیت آن مجاهدان راه خداست که با حرکت بیدارگرانه وعزتمندانه شان اساس جهادگری را بنیان نهادند. هنگامه ای که دیدند، کودتاگران یکی علیه دیگری بدون اینکه درد مردم داشته باشند، سلطه برسرنوشت شان را برای دنیای شان می خواستند و با معاملات عیان و نهان، عنان اختیار به قشون سرخ استعمار سپرده و آنان را بر دیار دینداران مسلط ساخته اند، بصیرت شان درنگ را و شجاعت شان رکود و سکون را برنتابید و حلاج وار به استقبال مرگ رفتند تا با خون خود دین، عزت و استقلال شان را بیمه نمایند.
مردم متدین ما می دیدند که آگاهان را به بند می کشند و فریاد ها را در شنکجه گاههایی چون دهمزنگ خفه می سازند و ارزشهای دینی و ملی مردم نیست و ارج گذاشته نمی شود و از سوی دیگر شاهد دفن و کفن استقلال شان هستند و مادی گرایان ملحد، با معامله، مدیریت سیاسی شان را تصاحب کرده، برآن شدند تا جان شان را در خطر ایمان شان افکنند و فضیلت جهاد را باعافیت و معیشت معاوضه نکنند و سوم حوت بیافرینند و در تاریخ جاودانه شوند.
براین اساس بود که مردم متدین کابل قیام سوم حوت ۱۳۵۸ را در مقطعی آفریدند که ۲۰ ماه از کودتای ۷ ثور و ۵۷ روز از تجاوز ارتش سرخ در افغانستان می گذشت. کودتاگران ۷ ثور افزون بر این که اختناق شدید و سایه رعب وحشت را در جامعه گسترانیده بودند که مهره های درون نظام نیز چون لاشخواران یکی درکمین طعمه ساختن دیگری بودند. تره کی به دست حفیظ الله امین به قتل می رسد. کارمل، حفیظ الله امین را به سرنوشت تره کی دچار می سازد و فشرده آنکه هرکسی که با اتکای به کودتا بر اریکه قدرت تکیه می زد، بر گستره وحشت نیز فزونی می بخشید. امنیت هر روز بد و بدتر و عرصه بر دین و دینداران تنگ تر می شد. پس از امین نیز روند زندانی سازی نیروهای ارزشی به بهانه های واهی ادامه داشت. این بود که آستانه تحمل سربه داران این دیار به مرز انفجار رسید و در سوم حوت جرقه خورد و خیزشی مردمی و ارزشی عظیمی را در کابل به وجود آورد و خاستگاه جهاد فراگیر ملی در کشور شد.
تردیدی نمی توان داشت، آنچه که مردم متدین کابل را به این حرکت جاویدان واداشت، استقلال سیاسی بود که دیگر وجود نداشت؛ ارزشهای دینی و ملی که نه تنها دیگر از آنها نشانی نبود که سیستم طاغوتی حاکم، نظرا و عملاً تصمیم بر زدودن آن داشت و به هر بهایی، بهانه ای می ساخت تا صدایی را خفه سازد؛ این بود که آن "آزاده مردان" متعهد، نسبت به استقلال، ارزش های دینی و عزت و کرامت خود احساس مسئولیت کردند و آفرینشگر تاریخ چنان عزتمند شدند.
حال پرسش این است که ما میراث داران آن پیشینه پر افتخار و آزاد مرد زادگان لاهوتیی که سوم حوت آفریدند، جرأت و جسارت آن داریم که مروری برکارنامه خویش کنیم و میزان تعهد و احساس مسئولیت دینی خویش را در زمانه و زمینه خود بسنجیم و کفه ترازوی دلبستگی خویش را به دین یا دنیا، ارزشگرایی یا معیشت گرایی، ایثار برای دیگران یا استثمار دیگران، توزین کنیم، وانگهی جایگاه خویش را در یکی از دو طرف قیام ۱۳۵۸ مردم کابل بینیم و پیمان اصلاح ببندیم؟
در طول تاریخ و برای همه ملت ها، عزت، استقلال، حاکمیت ارزشها و برچیده شدن بساط ضد ارزشها ارمغان ایثار گری بصیر مردان و زنانی است که درد مندند و تعهد و رسالت درمانگری برای خویش قائل بوده و جسارت عبور از هوا و هوس، منیت ها و خودخواهی را داشته و شمع وجود شان را قربانی مردمی کرده اند که روشنگران آیندگان جامعه شده اند. آنان باخدای خویش معامله کردند و برای خدمت به بندگان او از خود گذشتند تا طومار عزت، کرامت و حاکمیت برسرنوشت درهم پیچیده نشود؛ ستم حاکم نگردد و استقلال شان قربانی ابرقدرت ها نگردد.
حال آن انقلابی که فرزند جهاد را در دامن خویش پرورید و خوب هم بالید اما در فرجام خواسته یا ناخواسته به ناکجا آباد انجامید، نسل دوم و سوم، عزم آن دارند که کارنامه گذشته را کناری وانهند و تاریخ جدید خویش را چونان آزادمردان سوم حوت ازنو به نگارش درآورند؟
جرأت و جسارت آنرا دارند که از این به بعد اسیر خود پرستی، تنگ نظری و بی حسی مزمن از دیدن درد دیگران نشوند و نسبت به ارزشها احساس مسئولیت کنند و قدرت را قبله خود نسازند و به نسلی بیندیشند که امروز در چنبره ای چند لایه از خطرات گرفتار آمده و به سوی سقوط حرکت شتابان دارد؟
شاید مبالغه آمیز نباشد اگر بگوییم ما نیازمند انقلابی در انقلاب هستیم که طرحی نو در اندازیم و جامعه خویش را به لحاظ دینی، فکری و فرهنگی از نو مهندسی کنیم و دراین فرایند حرکت خود پالایشی جدی از کف تا سطح را تا عزت رخت بربسته را باز یابیم و فردایی بسازیم که راست قامتان این اقلیم با حرکت بی ریا و سرشار از تعهد و احساس مسئولیت ایمانی شان بنیان گذاشتند.
مردم متدین ما می دیدند که آگاهان را به بند می کشند و فریاد ها را در شنکجه گاههایی چون دهمزنگ خفه می سازند و ارزشهای دینی و ملی مردم نیست و ارج گذاشته نمی شود و از سوی دیگر شاهد دفن و کفن استقلال شان هستند و مادی گرایان ملحد، با معامله، مدیریت سیاسی شان را تصاحب کرده، برآن شدند تا جان شان را در خطر ایمان شان افکنند و فضیلت جهاد را باعافیت و معیشت معاوضه نکنند و سوم حوت بیافرینند و در تاریخ جاودانه شوند.
براین اساس بود که مردم متدین کابل قیام سوم حوت ۱۳۵۸ را در مقطعی آفریدند که ۲۰ ماه از کودتای ۷ ثور و ۵۷ روز از تجاوز ارتش سرخ در افغانستان می گذشت. کودتاگران ۷ ثور افزون بر این که اختناق شدید و سایه رعب وحشت را در جامعه گسترانیده بودند که مهره های درون نظام نیز چون لاشخواران یکی درکمین طعمه ساختن دیگری بودند. تره کی به دست حفیظ الله امین به قتل می رسد. کارمل، حفیظ الله امین را به سرنوشت تره کی دچار می سازد و فشرده آنکه هرکسی که با اتکای به کودتا بر اریکه قدرت تکیه می زد، بر گستره وحشت نیز فزونی می بخشید. امنیت هر روز بد و بدتر و عرصه بر دین و دینداران تنگ تر می شد. پس از امین نیز روند زندانی سازی نیروهای ارزشی به بهانه های واهی ادامه داشت. این بود که آستانه تحمل سربه داران این دیار به مرز انفجار رسید و در سوم حوت جرقه خورد و خیزشی مردمی و ارزشی عظیمی را در کابل به وجود آورد و خاستگاه جهاد فراگیر ملی در کشور شد.
تردیدی نمی توان داشت، آنچه که مردم متدین کابل را به این حرکت جاویدان واداشت، استقلال سیاسی بود که دیگر وجود نداشت؛ ارزشهای دینی و ملی که نه تنها دیگر از آنها نشانی نبود که سیستم طاغوتی حاکم، نظرا و عملاً تصمیم بر زدودن آن داشت و به هر بهایی، بهانه ای می ساخت تا صدایی را خفه سازد؛ این بود که آن "آزاده مردان" متعهد، نسبت به استقلال، ارزش های دینی و عزت و کرامت خود احساس مسئولیت کردند و آفرینشگر تاریخ چنان عزتمند شدند.
حال پرسش این است که ما میراث داران آن پیشینه پر افتخار و آزاد مرد زادگان لاهوتیی که سوم حوت آفریدند، جرأت و جسارت آن داریم که مروری برکارنامه خویش کنیم و میزان تعهد و احساس مسئولیت دینی خویش را در زمانه و زمینه خود بسنجیم و کفه ترازوی دلبستگی خویش را به دین یا دنیا، ارزشگرایی یا معیشت گرایی، ایثار برای دیگران یا استثمار دیگران، توزین کنیم، وانگهی جایگاه خویش را در یکی از دو طرف قیام ۱۳۵۸ مردم کابل بینیم و پیمان اصلاح ببندیم؟
در طول تاریخ و برای همه ملت ها، عزت، استقلال، حاکمیت ارزشها و برچیده شدن بساط ضد ارزشها ارمغان ایثار گری بصیر مردان و زنانی است که درد مندند و تعهد و رسالت درمانگری برای خویش قائل بوده و جسارت عبور از هوا و هوس، منیت ها و خودخواهی را داشته و شمع وجود شان را قربانی مردمی کرده اند که روشنگران آیندگان جامعه شده اند. آنان باخدای خویش معامله کردند و برای خدمت به بندگان او از خود گذشتند تا طومار عزت، کرامت و حاکمیت برسرنوشت درهم پیچیده نشود؛ ستم حاکم نگردد و استقلال شان قربانی ابرقدرت ها نگردد.
حال آن انقلابی که فرزند جهاد را در دامن خویش پرورید و خوب هم بالید اما در فرجام خواسته یا ناخواسته به ناکجا آباد انجامید، نسل دوم و سوم، عزم آن دارند که کارنامه گذشته را کناری وانهند و تاریخ جدید خویش را چونان آزادمردان سوم حوت ازنو به نگارش درآورند؟
جرأت و جسارت آنرا دارند که از این به بعد اسیر خود پرستی، تنگ نظری و بی حسی مزمن از دیدن درد دیگران نشوند و نسبت به ارزشها احساس مسئولیت کنند و قدرت را قبله خود نسازند و به نسلی بیندیشند که امروز در چنبره ای چند لایه از خطرات گرفتار آمده و به سوی سقوط حرکت شتابان دارد؟
شاید مبالغه آمیز نباشد اگر بگوییم ما نیازمند انقلابی در انقلاب هستیم که طرحی نو در اندازیم و جامعه خویش را به لحاظ دینی، فکری و فرهنگی از نو مهندسی کنیم و دراین فرایند حرکت خود پالایشی جدی از کف تا سطح را تا عزت رخت بربسته را باز یابیم و فردایی بسازیم که راست قامتان این اقلیم با حرکت بی ریا و سرشار از تعهد و احساس مسئولیت ایمانی شان بنیان گذاشتند.
مولف : سیدآقا موسوی نژاد