شاید برای بسیاری ازما مسلمانان، فهم و درک این موضوع چندان آسان نباشد که آیا ممکن است مسلمانی به کفر رفتاری مبتلا باشد و در واقع برایش سوال ایجاد شود که مگر ممکن است یک انسان، در آن واحد، هم مسلمان باشد و هم کافر؟! چرا که انسان به حصرِ عقلی، یا مسلمان است و یا کافر؛ دیگر شق سومی نمی توان برای او متصور شد.
پیش از اینکه به این پرسش پاسخ بدهیم، سری به کلام وحی می زنیم و این بحث را در قرآن مجید پی می گیریم. در قرآن کریم آیه ای است با این ترجمه:" و سر انجام کسانی که بدی ها را به بدترین وجه ممکن مرتکب می شدند این شد که آیات خدا را دروغ پنداشتند و آنها رامسخره کردند."( روم/ آیه ۱۰ (
آیه شریفه در باره اقوامی صحبت می کند که اعتنایی به تعالیم انبیاء نداشته و در اثر تکرار کارهای زشت و گناهان بزرگ(کفر رفتاری) کار شان به جایی رسید که آیات خدا را دروغ پنداشتند وآن را به تمسخر و استهزا گرفتند(کفر اعتقادی) و دیگر به خدا و امور غیبی، باوری برای آنان نماند! از دید قرآن مجید، این واقعیتی است که در دوره هایی از تاریخ زندگی انسانها، وجود داشته است و به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر، در هر عصر و زمانی از زندگی بشر، ممکن است دوباره اتفاق بیفتد؛ چرا که انسان، همان انسان است و باهمان ویژگی های مشترک میان همه انسانها!
از نظر قرآن، کفرعملی، به کفر اعتقادی منجر می شود و این، مختص به انسانی و در زمانه و دوره خاصی نیست و این خطر، همواره و در طول حیات انسانها، آنها را تهدید می کند. بلی! باتوجه به بینش قرآن، یک انسان می شود در عین زمانی که مسلمان هم است، کفر عملی ورفتاری نیز داشته باشد که در اصطلاح فقهی به این گونه انسان می گویند: از نظررفتاری و عملی کفر دارد و اما از جهت باور و اعتقاد، در زمره مسلمانان به حساب می آید.
در کل، دو نوع مسلمان می تواند وجود داشته باشد؛ یک، مسلمانی که نه کفر رفتاری و عملی دارد و نه کفراعتقادی که می شود به او مسلمان کامل گفت و دیگری مسلمانی که از نظر اعتقاد وباور، همه ی احکام و قوانین اسلامی را قبول دارد، اما در مرحله عمل به همه ی آنان بی اعتنا بوده و به هیچ کدام عمل نمی کند و بلکه در بسیاری از موارد بر ضد آنها رفتار و عمل می کند و به تعبیر ساده تر، اهل گناه و معصیت است.
اما شق سومی وجودندارد که انسانی در مرحله باور و اعتقاد، به هیچ یک از تعالیم و آموزه های اسلام باور نداشته باشد، اما در عین حال کلمه مسلمان به او اطلاق شود؛ نه! چنین چیزی، نه ذهناً و نه خارجاً نمی تواند وجود داشته باشد.
به هر حال، تمام مقصد ما از این بحث این است که می خواهیم بگوییم، کفر رفتاری و عملی، می تواندمنجر به کفر در باورها و اعتقادات نیز شود و این بزرگ خطری است که انسانها و به خصوص ما مسلمانهای قرن حاضر را تهدید می کند. با تاسف باید گفت که سطح کفر رفتاری در جوامع اسلامی، بسیار بالا رفته است. در میان جوامع اسلامی، شاید نتوان به جامعه ای بر خورد که بتواند ادعا کند مسلمانان آن، از شر کفر رفتاری در امان مانده است.
امروزه ما مسلمانانی داریم که بر رغم دارا بودن باورها و اعتقادات دینی- مذهبی، از نظر رفتاری و عملی،هیچ شباهتی به یک مسلمان ندارند! مسلمانانی که به راحتی آب خوردن، مشروبات الکلی می نوشند؛ از گوشت خوک تغذیه می کنند؛ بدون هیچ اندیشه ای قمار می زنند و از همه بدتر، خون هزاران مسلمان بی گناه را بر زمین می ریزند؛ غارت و چپاول می کنند؛ قاچاق اعضای بدن انسان می کنند؛ قاچاق مواد افیونی می کنند؛ زهر در آب و نان دختران و پسران معصوم می ریزند؛ آدم ربایی و اخاذی می کنند؛ دختران و پسران و حتی پیره مردان و زنان شان به فسادهای اخلاقی و شرم آور مبتلا شده اند و مخلص کلام اینکه از در و دیوار جوامع اسلامی، گناه و معصیت می بارد و با این حال، همگی خودرا مسلمان و پیرو پیامبر گرامی اسلام می دانیم!!!
در افغانستان و باحضور ده ساله فرهنگ غرب در کشور، آموزه های اسلامی، هر روز کمرنگ تر شده و به جای آن، پیروی از مظاهر پوچ و مبتذل فرهنگ غرب، رواج بی سابقه ای یافته است؛ فرهنگی که نقطه مقابل تعالیم انبیاء بوده و نقطه ثقل و مرکزی آن، پشت پا زدن به آموزه های دینی و انسانی و بها دادن به فساد و فحشای همه جانبه اخلاقی در سطح جهان است.
با ورود نیروهای امریکایی و غربی در افغانستان، مظاهر مبتذل و بی ارزش فرهنگ غرب نیز وارد این کشوراسلامی شد. ملتی که در اثر سخت گیری های غیر معقول دوره طالبانی، دچار نوعی عقده شده بودند، با حضور مظاهر پوچ فرهنگی غرب، خود را در میان جلوه های ظاهرفریب و رنگارنگ آن گم کردند و تا به خود آمدند، دیدند در ولایت کوچکی مانندکابل، نزدیک به ۳۰ شبکه تلویزیونی آغاز به فعالیت کرده است که بیشتر آنان، به پخش و نشر برنامه های مبتذل و منافی با فرهنگ و معتقدات دینی و اخلاقی مردم افغانستان مشغولند.
به جرئت می توان گفت که امروزه، فرهنگ منحط غرب، با تمام مظاهر فریبنده و گمراه کننده اش در داخل خانه های مسلمانان راه یافته است و با تاسف، هیچ دژ و سد محکم و نفوذ ناپذیری هم نیست تا در برابر شبیخون های خطر ناک و ویرانگر این فرهنگ ضد انسانی، به دفاع معقول ومقابله کارساز بر خیزد!
در کشورهای اسلامی و به خصوص در جامعه افغانستان، وضعیت دقیقاً به سمت و سوی همان فرمول ویرانگر و خطرآفرینِ" منجر شدن کفر رفتاری به کفر اعتقادی" در حرکت است که اگر فکری در جهت اصلاح و ترمیم این روند تاسفبار نشود، در آینده نه چندان دور با رنسانس فکری و فرهنگی، نظیر آنچه پس از قرون وسطی در اروپا اتفاق افتاد، در جوامع اسلامی نیز مواجه خواهیم شد!!
پیش از اینکه به این پرسش پاسخ بدهیم، سری به کلام وحی می زنیم و این بحث را در قرآن مجید پی می گیریم. در قرآن کریم آیه ای است با این ترجمه:" و سر انجام کسانی که بدی ها را به بدترین وجه ممکن مرتکب می شدند این شد که آیات خدا را دروغ پنداشتند و آنها رامسخره کردند."( روم/ آیه ۱۰ (
آیه شریفه در باره اقوامی صحبت می کند که اعتنایی به تعالیم انبیاء نداشته و در اثر تکرار کارهای زشت و گناهان بزرگ(کفر رفتاری) کار شان به جایی رسید که آیات خدا را دروغ پنداشتند وآن را به تمسخر و استهزا گرفتند(کفر اعتقادی) و دیگر به خدا و امور غیبی، باوری برای آنان نماند! از دید قرآن مجید، این واقعیتی است که در دوره هایی از تاریخ زندگی انسانها، وجود داشته است و به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر، در هر عصر و زمانی از زندگی بشر، ممکن است دوباره اتفاق بیفتد؛ چرا که انسان، همان انسان است و باهمان ویژگی های مشترک میان همه انسانها!
از نظر قرآن، کفرعملی، به کفر اعتقادی منجر می شود و این، مختص به انسانی و در زمانه و دوره خاصی نیست و این خطر، همواره و در طول حیات انسانها، آنها را تهدید می کند. بلی! باتوجه به بینش قرآن، یک انسان می شود در عین زمانی که مسلمان هم است، کفر عملی ورفتاری نیز داشته باشد که در اصطلاح فقهی به این گونه انسان می گویند: از نظررفتاری و عملی کفر دارد و اما از جهت باور و اعتقاد، در زمره مسلمانان به حساب می آید.
در کل، دو نوع مسلمان می تواند وجود داشته باشد؛ یک، مسلمانی که نه کفر رفتاری و عملی دارد و نه کفراعتقادی که می شود به او مسلمان کامل گفت و دیگری مسلمانی که از نظر اعتقاد وباور، همه ی احکام و قوانین اسلامی را قبول دارد، اما در مرحله عمل به همه ی آنان بی اعتنا بوده و به هیچ کدام عمل نمی کند و بلکه در بسیاری از موارد بر ضد آنها رفتار و عمل می کند و به تعبیر ساده تر، اهل گناه و معصیت است.
اما شق سومی وجودندارد که انسانی در مرحله باور و اعتقاد، به هیچ یک از تعالیم و آموزه های اسلام باور نداشته باشد، اما در عین حال کلمه مسلمان به او اطلاق شود؛ نه! چنین چیزی، نه ذهناً و نه خارجاً نمی تواند وجود داشته باشد.
به هر حال، تمام مقصد ما از این بحث این است که می خواهیم بگوییم، کفر رفتاری و عملی، می تواندمنجر به کفر در باورها و اعتقادات نیز شود و این بزرگ خطری است که انسانها و به خصوص ما مسلمانهای قرن حاضر را تهدید می کند. با تاسف باید گفت که سطح کفر رفتاری در جوامع اسلامی، بسیار بالا رفته است. در میان جوامع اسلامی، شاید نتوان به جامعه ای بر خورد که بتواند ادعا کند مسلمانان آن، از شر کفر رفتاری در امان مانده است.
امروزه ما مسلمانانی داریم که بر رغم دارا بودن باورها و اعتقادات دینی- مذهبی، از نظر رفتاری و عملی،هیچ شباهتی به یک مسلمان ندارند! مسلمانانی که به راحتی آب خوردن، مشروبات الکلی می نوشند؛ از گوشت خوک تغذیه می کنند؛ بدون هیچ اندیشه ای قمار می زنند و از همه بدتر، خون هزاران مسلمان بی گناه را بر زمین می ریزند؛ غارت و چپاول می کنند؛ قاچاق اعضای بدن انسان می کنند؛ قاچاق مواد افیونی می کنند؛ زهر در آب و نان دختران و پسران معصوم می ریزند؛ آدم ربایی و اخاذی می کنند؛ دختران و پسران و حتی پیره مردان و زنان شان به فسادهای اخلاقی و شرم آور مبتلا شده اند و مخلص کلام اینکه از در و دیوار جوامع اسلامی، گناه و معصیت می بارد و با این حال، همگی خودرا مسلمان و پیرو پیامبر گرامی اسلام می دانیم!!!
در افغانستان و باحضور ده ساله فرهنگ غرب در کشور، آموزه های اسلامی، هر روز کمرنگ تر شده و به جای آن، پیروی از مظاهر پوچ و مبتذل فرهنگ غرب، رواج بی سابقه ای یافته است؛ فرهنگی که نقطه مقابل تعالیم انبیاء بوده و نقطه ثقل و مرکزی آن، پشت پا زدن به آموزه های دینی و انسانی و بها دادن به فساد و فحشای همه جانبه اخلاقی در سطح جهان است.
با ورود نیروهای امریکایی و غربی در افغانستان، مظاهر مبتذل و بی ارزش فرهنگ غرب نیز وارد این کشوراسلامی شد. ملتی که در اثر سخت گیری های غیر معقول دوره طالبانی، دچار نوعی عقده شده بودند، با حضور مظاهر پوچ فرهنگی غرب، خود را در میان جلوه های ظاهرفریب و رنگارنگ آن گم کردند و تا به خود آمدند، دیدند در ولایت کوچکی مانندکابل، نزدیک به ۳۰ شبکه تلویزیونی آغاز به فعالیت کرده است که بیشتر آنان، به پخش و نشر برنامه های مبتذل و منافی با فرهنگ و معتقدات دینی و اخلاقی مردم افغانستان مشغولند.
به جرئت می توان گفت که امروزه، فرهنگ منحط غرب، با تمام مظاهر فریبنده و گمراه کننده اش در داخل خانه های مسلمانان راه یافته است و با تاسف، هیچ دژ و سد محکم و نفوذ ناپذیری هم نیست تا در برابر شبیخون های خطر ناک و ویرانگر این فرهنگ ضد انسانی، به دفاع معقول ومقابله کارساز بر خیزد!
در کشورهای اسلامی و به خصوص در جامعه افغانستان، وضعیت دقیقاً به سمت و سوی همان فرمول ویرانگر و خطرآفرینِ" منجر شدن کفر رفتاری به کفر اعتقادی" در حرکت است که اگر فکری در جهت اصلاح و ترمیم این روند تاسفبار نشود، در آینده نه چندان دور با رنسانس فکری و فرهنگی، نظیر آنچه پس از قرون وسطی در اروپا اتفاق افتاد، در جوامع اسلامی نیز مواجه خواهیم شد!!
مولف : سیدفاضل محجوب