استعمار از آنرو که آموزه های دین را مانع مستحکمی برای گسترش سلطه خود بر مقدرات ملتها می داند، برای شکستن آن از روش ها و راهبردهای متنوع بهره می برد. تامل پیرامون پروژه قدیم و جدیدی که برای درهم کوبیدن اسلام و آموزه های حیاتبخش آن به کار برده، درکنار ترویج فحشا، استحاله فرهنگی، نبرد سری نظری با پوشش های آکادمیک؛ هنری و...، رشدی سازی به منظور حرمت شکنی؛ ایجاد تفرقه و تعارض یا همان خود شکنی و تشدید درگیری های درونی، عمده روش های مرموز مقابله بوده است.
وقتی که ساموئل هانتینگتون، استراتژیست امریکایی در مجله Foreign Affaires(۱۹۹۳) استراتژی پس ازکمونیسم امریکا و غرب را تحت عنوان " جنگ تمدن ها" نوشت و تصریح کرد«جنگ جهاني آينده » نه جنگ دولت ها بلکه «تمدنها» ست و از این پس تمدن اسلامی، تمدن دشمن و در حال جنگ با ماست.
براساس این استراتژی، پس از فروپاشی کمونیسم، الگوي قديمي «جنگ تمام عيار عليه كمونيسم» با الگوي مقابله تمام عیار با تمدن اسلامی، جایگزین گردید و در اولویت برنامه های استعمار غربی قرار گرفت و همان مدل جنگ با کمونیسم، در دو سطح نرم و سرد، به عنوان راهبرد جدید، در دستور کار قرار داده شد. در فاز نبرد نرم، هدف قرار دادن مغزها به منظور تهی سازی عقبه ایدئولوژیک به عنوان یکی از روش ها مورد بهره برداری قرار میگرفت و به مبانی فکری و فرهنگی در پوشش نظریات اکادمیک حمله و هجمه می شد و تمامی کسانی را که خواسته یا ناخواسته در مسیر اهداف آن ها به بازی گرفته شده بودند، با عناوین نظیر روشنفکر، دگر اندیش، و... مورد حمایت رسانهای، مالی و سیاسی قرار می دادند. این حوزه از جنگ نرم، از مقلدان روشنفکر نما تا دیکته نویسان را در برمیگرفت.
از آنجایی که در ماتریالیسم دیالکتیک، خداگرایی و مقدسات دینی، وجود نداشت، طبیعتاً بایستی روش های متفاوت تری در مبارزه با اسلام و ارزش های دینی به کار گرفته میشد.
از این رو، یکی از پروژه ها، ترویج تردستانه پرسش های مطروحه در باره اعتقادات مسیحی، پیرامون اعتقادات اسلامی بود. از باز طرح نظریات شلایر ماخر، ویتکنشتاین و تیلیش درباب ماهیت زبان دینی و توجیه تناقضات متون مسیحی تا کثرتگرایی جان هیک و حمایت های مادی و معنوی از مترجمان بومی تحت عناوین پر طمطراقی چون روشنفکر، درهمین چهارچوب انجام گرفت تا حقانیت دین و عقیدت اسلامی را به زیر بکشند و همسنگ ادیان دیگر سازند وانگهی تشکیک ها و تردیدهای دیگر را نیز ترویج کنند.
آنان، حمله مستقیم به دین و پیامبر(ص) را با رشدی مرتد در ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۸ تجربه کرده بودند و حد اقل دودهه با فتوای تاریخی امام خمینی(ره) سد باب شد، اما آنها پس از دودهه پیاده سازی نبرد ارتش سری روشنفکران، زمینه باز تجربه روش رشدی گرایی علیه مقدسات دینی را فراهم دیدند و به همین روش روی آوردند. طوری که امروز در کابل، "گمنامی" توسط بدنامی نوشته می شود و همان اهداف پروژه رشدی بار دیگر دنبال میگردد.
این پروژه با اعلام جنگ صلیبی در ۲۰۰۱، تهاجم وسیع بر علیه مقدسات اسلامی شدت گرفت؛ کاریکاتور موهن "کورت وسترگارد" دنمارکی، در سپتامبر۲۰۰۵؛ فیلم موهن فتنه "گرت وايلدرز"سیاستمدارهلندی در۳۰مارس ۲۰۰۸، به ساحت قدسی پیامبراعظم(ص) جسارت کردند، «تری جونز» کشیش کلیسای گِینزویل فلوریدا، درآوریل ۲۰۱۱ در"امریکا" و عساکر امریکایی (فوریه ۲۰۱۲) در"بگرام، قرآن را سوزانند. اخیراً باز امریکایی دیگر با ساخت فیلمی، توهین به ساحت پیامبر(ص) واصول دین مبین اسلام را پی گرفت و مجله فرانسوی «شارلی ابدو» در ۲۰ سپتامبر همان سال این خط را تداوم بخشید. روند حمایت از ارتداد و رشدی ها و "کفر نویسی" ها رذیلی چون نویسنده "گمنامی" را متولد کرد و از طریق دادن پناهندگی به هر هتاک به دین و اعتقادات اسلامی این فاز نبرد یعنی حمله مستقیم به مبانی اعتقادی تعقیب شد.
راهبرد مکمل دیگری، در ۱۸ جنوری۱۹۹۹ارائه شد؛ برنارد لوئیس دیگر استراتژیست یهودی امریکایی، تئوری تفرقه و تجزیه جهان اسلام و فروپاشی از درون را عرضه کرد و جنگ مذهب علیه مذهب و تجزیه با جان مایه قومیت و مذهب را برای سیاستمداران اسرائیل و پدرخوانده اش، آموخت. در این استراتژی حمایت های همه جانبه مالی، رسانهای و تسلیحاتی و سیاسی از افراطیون تکفیری در مذاهب اسلامی دنبال می شد و همگان نمونه های رسانه ای آنرا به خوبی می شناسند که به نام شیعه و یا سنی، مسلمانان را تکفیر و تفسیق میکنند. در این راهبرد، با حمایت امکاناتی، شبکه های تلویزیونی را در اختیار آنها قرار می دهند، تا با ادبیات دینی، تنفر میان مسلمانان را گسترش دهند و به اختلافات عمیقتر دامن بزنند، و از این طریق خود مهاری و خود شکنی آنها را فراهم آورند.
بر این اساس، کتاب ضاله و کفر آمیزی، با عنوان "گمنامی" در میزان همین سال توسط فردی در کابل منتشر شده، و شنیده میشود که نویسنده از کشور گریخته و احیاناً به یکی از کشورهای غربی پناهنده شده است. با توجه به نبرد تمدنی که در واقع جنگ استعمار برعلیه آموزه های دین ماست، اعطای پناهندگی به چنین افرادی بعید و غیر قابل انتظار نیست، اما پرسش این است که، بیش از دو ماه از انتشار این کتاب میگذرد، نهادهای رسمی و ذیربط کشور، پلیس، پارلمان و استره محکمه چه اقدامی کرده اند؟ وقتی کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی، درباره قضایای سیاسی که ادعا می شود مرتکب تخلفی شده، سارنوالی به عنوان مدعی العموم، سینه چاک وارد ماجرا میشود اما وقتی که در قلمرو صلاحیت آن نهاد هتاکی به خدا و آموزه های دین صورت میگیرد، سکوت روا داشته میشود؟ کسانی که مرتکب ارتداد شده و توهین به مقدسات کرده و مزد پناهندگی از کشورهای غربی گرفته، شما به عنوان سارنوالی و یا یک نهاد عدلی یک کشور اسلامی چه اقداماتی کرده اید. وانگهی اقدامات تان در قبال کشورهایی که پناهگاه موهنان به دین و اعتقادات شماست، چی بوده است؟
نویسنده: سیدآقاموسوی نژاد
وقتی که ساموئل هانتینگتون، استراتژیست امریکایی در مجله Foreign Affaires(۱۹۹۳) استراتژی پس ازکمونیسم امریکا و غرب را تحت عنوان " جنگ تمدن ها" نوشت و تصریح کرد«جنگ جهاني آينده » نه جنگ دولت ها بلکه «تمدنها» ست و از این پس تمدن اسلامی، تمدن دشمن و در حال جنگ با ماست.
براساس این استراتژی، پس از فروپاشی کمونیسم، الگوي قديمي «جنگ تمام عيار عليه كمونيسم» با الگوي مقابله تمام عیار با تمدن اسلامی، جایگزین گردید و در اولویت برنامه های استعمار غربی قرار گرفت و همان مدل جنگ با کمونیسم، در دو سطح نرم و سرد، به عنوان راهبرد جدید، در دستور کار قرار داده شد. در فاز نبرد نرم، هدف قرار دادن مغزها به منظور تهی سازی عقبه ایدئولوژیک به عنوان یکی از روش ها مورد بهره برداری قرار میگرفت و به مبانی فکری و فرهنگی در پوشش نظریات اکادمیک حمله و هجمه می شد و تمامی کسانی را که خواسته یا ناخواسته در مسیر اهداف آن ها به بازی گرفته شده بودند، با عناوین نظیر روشنفکر، دگر اندیش، و... مورد حمایت رسانهای، مالی و سیاسی قرار می دادند. این حوزه از جنگ نرم، از مقلدان روشنفکر نما تا دیکته نویسان را در برمیگرفت.
از آنجایی که در ماتریالیسم دیالکتیک، خداگرایی و مقدسات دینی، وجود نداشت، طبیعتاً بایستی روش های متفاوت تری در مبارزه با اسلام و ارزش های دینی به کار گرفته میشد.
از این رو، یکی از پروژه ها، ترویج تردستانه پرسش های مطروحه در باره اعتقادات مسیحی، پیرامون اعتقادات اسلامی بود. از باز طرح نظریات شلایر ماخر، ویتکنشتاین و تیلیش درباب ماهیت زبان دینی و توجیه تناقضات متون مسیحی تا کثرتگرایی جان هیک و حمایت های مادی و معنوی از مترجمان بومی تحت عناوین پر طمطراقی چون روشنفکر، درهمین چهارچوب انجام گرفت تا حقانیت دین و عقیدت اسلامی را به زیر بکشند و همسنگ ادیان دیگر سازند وانگهی تشکیک ها و تردیدهای دیگر را نیز ترویج کنند.
آنان، حمله مستقیم به دین و پیامبر(ص) را با رشدی مرتد در ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۸ تجربه کرده بودند و حد اقل دودهه با فتوای تاریخی امام خمینی(ره) سد باب شد، اما آنها پس از دودهه پیاده سازی نبرد ارتش سری روشنفکران، زمینه باز تجربه روش رشدی گرایی علیه مقدسات دینی را فراهم دیدند و به همین روش روی آوردند. طوری که امروز در کابل، "گمنامی" توسط بدنامی نوشته می شود و همان اهداف پروژه رشدی بار دیگر دنبال میگردد.
این پروژه با اعلام جنگ صلیبی در ۲۰۰۱، تهاجم وسیع بر علیه مقدسات اسلامی شدت گرفت؛ کاریکاتور موهن "کورت وسترگارد" دنمارکی، در سپتامبر۲۰۰۵؛ فیلم موهن فتنه "گرت وايلدرز"سیاستمدارهلندی در۳۰مارس ۲۰۰۸، به ساحت قدسی پیامبراعظم(ص) جسارت کردند، «تری جونز» کشیش کلیسای گِینزویل فلوریدا، درآوریل ۲۰۱۱ در"امریکا" و عساکر امریکایی (فوریه ۲۰۱۲) در"بگرام، قرآن را سوزانند. اخیراً باز امریکایی دیگر با ساخت فیلمی، توهین به ساحت پیامبر(ص) واصول دین مبین اسلام را پی گرفت و مجله فرانسوی «شارلی ابدو» در ۲۰ سپتامبر همان سال این خط را تداوم بخشید. روند حمایت از ارتداد و رشدی ها و "کفر نویسی" ها رذیلی چون نویسنده "گمنامی" را متولد کرد و از طریق دادن پناهندگی به هر هتاک به دین و اعتقادات اسلامی این فاز نبرد یعنی حمله مستقیم به مبانی اعتقادی تعقیب شد.
راهبرد مکمل دیگری، در ۱۸ جنوری۱۹۹۹ارائه شد؛ برنارد لوئیس دیگر استراتژیست یهودی امریکایی، تئوری تفرقه و تجزیه جهان اسلام و فروپاشی از درون را عرضه کرد و جنگ مذهب علیه مذهب و تجزیه با جان مایه قومیت و مذهب را برای سیاستمداران اسرائیل و پدرخوانده اش، آموخت. در این استراتژی حمایت های همه جانبه مالی، رسانهای و تسلیحاتی و سیاسی از افراطیون تکفیری در مذاهب اسلامی دنبال می شد و همگان نمونه های رسانه ای آنرا به خوبی می شناسند که به نام شیعه و یا سنی، مسلمانان را تکفیر و تفسیق میکنند. در این راهبرد، با حمایت امکاناتی، شبکه های تلویزیونی را در اختیار آنها قرار می دهند، تا با ادبیات دینی، تنفر میان مسلمانان را گسترش دهند و به اختلافات عمیقتر دامن بزنند، و از این طریق خود مهاری و خود شکنی آنها را فراهم آورند.
بر این اساس، کتاب ضاله و کفر آمیزی، با عنوان "گمنامی" در میزان همین سال توسط فردی در کابل منتشر شده، و شنیده میشود که نویسنده از کشور گریخته و احیاناً به یکی از کشورهای غربی پناهنده شده است. با توجه به نبرد تمدنی که در واقع جنگ استعمار برعلیه آموزه های دین ماست، اعطای پناهندگی به چنین افرادی بعید و غیر قابل انتظار نیست، اما پرسش این است که، بیش از دو ماه از انتشار این کتاب میگذرد، نهادهای رسمی و ذیربط کشور، پلیس، پارلمان و استره محکمه چه اقدامی کرده اند؟ وقتی کمیسیون سمع شکایات انتخاباتی، درباره قضایای سیاسی که ادعا می شود مرتکب تخلفی شده، سارنوالی به عنوان مدعی العموم، سینه چاک وارد ماجرا میشود اما وقتی که در قلمرو صلاحیت آن نهاد هتاکی به خدا و آموزه های دین صورت میگیرد، سکوت روا داشته میشود؟ کسانی که مرتکب ارتداد شده و توهین به مقدسات کرده و مزد پناهندگی از کشورهای غربی گرفته، شما به عنوان سارنوالی و یا یک نهاد عدلی یک کشور اسلامی چه اقداماتی کرده اید. وانگهی اقدامات تان در قبال کشورهایی که پناهگاه موهنان به دین و اعتقادات شماست، چی بوده است؟
نویسنده: سیدآقاموسوی نژاد