ارتش پاکستان گفته «حملات بیدلیل» نیروهای امارت اسلامی در گذرگاه مرزی چمن بلوچستان، دستکم ۶ کشته و۱۷ زخمی از «غیرنظامیان» برجا گذاشته است.
روابط عمومی ارتش پاکستان گفته است روز یکشنبه نیروهای امارت اسلامی در منطقه چمن «از سلاحهای سنگین از جمله توپ و هاوان استفاده کردهاند.»
افغانستان تاکنون رسما در این مورد واکنشی نشان نداده و شمار قربانیان از جانب افغانستان نیز تاکنون مشخص نیست.
در بیانیه ارتش پاکستان آمده که «به نیروهای مرزی» در برابر آنچه «حمله بیدلیل» از جانب نیروهای مرزی طالبان خوانده شده اجازه واکنش مناسب متقابل داده شده است.
روزنامه دان پاکستان نیز به نقل از افسر پولیس منطقه چمن گزارش داده که درگیری امروز پس از شلیک یک راکت به خاک پاکستان آغاز شد و پس از آن مقامهای پاکستانی با همتایان خود در کابل تماس گرفتند و خواستار «اقدام جدی برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه» شدند.
تصاویر منتشرشده نشان میدهد که این رویداد در کنار تلفات انسانی خسارات مالی نیز به جا گذاشته است.
این تازه ترین درگیری خونین مرزی میان نیروهای امارت اسلامی و پاکستانی هاست؛ درگیری هایی که از زمان روی کار آمدن امارت اسلامی، بیش از هر کشور دیگری با پاکستان رخ داده و این هرگز نمی تواند طبیعی باشد.
بنابراین، پرسش مهم این است که ریشه مشکلات کجاست؟ چرا علیرغم تشکیل یک کمیته مشترک میان دوطرف که در پی تنش اخیر رخ داد، بازهم مشکلات بزرگتر و درگیری های خونین تری واقع می شود و دو کشور نمی توانند از عهده مدیریت ایمن مرزهای مشترک برآیند؟
مساله اول این است که پاکستانی ها در تلاش اند تا مرزهای کنونی را که براساس یک خط «فرضی» بنا شده به عنوان مرزهای رسمی و دایمی میان دو کشور بر امارت اسلامی بقبولانند؛ کاری که می خواستند با دولت های پیشین هم بکنند؛ اما موفق نشدند و یکی از دلایل اصلی خصومت شان با دولت های پیشین نیز همین موضوع بود.
ماجرای کشیدن سیم خاردار در امتداد خط دیورند که در ماه های نخست قدرت گیری دوباره امارت اسلامی، جنجال برانگیز شد و حتی پای وزیر دفاع را نیز به مناطق مرزی کشاند، یک نمونه واضح در این زمینه است که نشان می دهد پاکستانی ها مذبوحانه تلاش می کنند تا حاکمیت خود را بر مرزهای مورد مناقشه تثبیت کنند بدون آنکه در این زمینه توافقی میان طرفین به دست آمده باشد.
مساله بعدی هم این است که برخی گروه های مسلح مخالف دولت پاکستان در مناطق مرزی میان دو کشور، فعال اند و هر از گاه بر نظامیان پاکستانی حمله می کنند. دولت پاکستان در گذشته گفته است که سه گروه تروریستی شامل داعش، ارتش آزادی بخش بلوچستان و تحریک طالبان پاکستان یا تیتیپی در ولسوالی های مرزی افغانستان، حضور دارند و از حمایت کابل برخوردار اند.
این اتهام از سوی افغانستان، پیوسته رد شده؛ اما حملات مسلحانه از مبدأ افغانستان بر نظامیان پاکستانی چیزی نیست که قابل انکار باشد.
در رویداد اخیر نیز گفته می شود که یک راکت از قلمرو افغانستان بر مناطق مسکونی آنسوی خط مرزی شلیک شده و شماری کشته و زخمی برجای گذاشته و در پی آن، میان مرزبانان دوطرف، درگیری رخ داده است.
واقعیت هرچه باشد، این نشان می دهد که ریشه های ناامنی و درگیری به جز عملکرد غیرحرفه ای مرزبانان، عمیق تر و طولانی تر است.
در این میان البته یک عامل سوم هم وجود دارد و آن برخورد نامناسب مرزبانان پاکستانی با مسافران و مهاجران افغانستانی در نقطه صفر مرزی است؛ چیزی که به نظر می رسد که پیش از رویداد اخیر، موجب بروز درگیری خونین میان دوطرف شد و به انسداد یک هفته ای مرز به روی کالا و مسافر انجامید.
با این حساب، صرف تشکیل کمیته مشترک مرزی، مشکل را حل نمی کند. این معضل، ریشه های عمیق تری دارد و لازم است دولت ها برای پرداختن به موضوعات مشکل زا از جمله سرنوشت خط دیورند باهم وارد مذاکرات صریح، مستقیم و مؤثر شوند.
تابوی مذاکره درباره دیورند، روزی باید بشکند و به نظر می رسد که افغانستان به اندازه کافی، هزینه حیثیتی شدن این معضل حقوقی را پرداخته و در نتیجه ده ها سال مداخله پاکستان برای بی ثبات کردن کشور و جلوگیری از تشکیل یک دولت مرکزی مقتدر در کابل، کشور ما قربانی یک سیاست نابخردانه در قبال مساله دیورند شده است.
با این وجود البته امارت اسلامی در همان ابتدا اعلام کرده بود که تصمیم گیری درباره دیورند در صلاحیت آن نیست و «مردم افغانستان» باید در این زمینه تصمیم بگیرند؛ به این ترتیب با توجه به اینکه هنوز مشروعیت داخلی نظام مستقر از طریق سازوکارهای شناخته شده ای مانند انتخابات، توافق ملی صلح، رفراندوم و... تامین نشده، حل پایدار و دایمی این مساله از توان امارت اسلامی خارج است؛ اما برای کاهش تبعات و پیامدهای زیانبار آن، باید گام هایی در راستای شکستن این تابو و تشکیل یک مرجع ملی با صلاحیت برای مذاکره با پاکستان زیر نظر یک طرف ثالث مانند سازمان ملل متحد، اقدام شود.