تاریخ انتشار :سه شنبه ۱۶ ثور ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۵۹
کد مطلب : 209341
نمایی از دوران پر پیچ و خم زندگی یک محصل!
سیدهادی شریعتی/ زندگی ما محصلان مملو از آرمان‌ها و آرزوهایی است که با خون و گوشت و استخوان ما و به بلندای قامت‌مان قد کشیده، اما دردا که به دلایل محرومیت‌های تحمیل‌شده بالای‌مان کمتر به حقیقت مبدل می‌گردند. از امید به تکیه‌گاه شدن برای پدر و سوق دادن مسیر زندگیِ خانواده بسوی آسایش نسبی تا برآورده کردن آرمان‌هایی که در لالایی مادران‌مان نهفته‌اند، تحقق این آرزوها برای بسیاری از محصلان کشورمان در حد یک داستان باقی می‌ماند؛ داستانی که آغازش از واژه‌ی مکتب است.

ما مکتب را با هزار مشکلات سد راه قرار گرفته از ناحیه‌ی اقتصاد و شرایط زندگی، با هدف ارتقا به بلندای آرمان‌ها شروع می‌کنیم و با همه‌‌ی آن مسایلی که به هیچ عنوان شایسته‌ی آنها نیستیم رو در رو مقابله می‌کنیم و مسیرمان را به امید رسیدن به پله‌های بعدی بصورت نسبی صاف می‌سازیم، با کمترین امکانات و بدترین نوع لجاجت‌های فکری که برخاسته از تعصبات هرزه‌های سیاست است، به اندازه‌ی توان‌مان خود را از چاله‌های علمیِ مکاتب بیرون می‌کشیم تا باشد برای یک دوره‌ی دشوارتر آماده شویم، دوره‌ای که چگونگی سختی و سستی آن نسبت به مکاتب برایمان معلوم نیست و حقا که به هیچ عنوان با آن قابل مقایسه نیست.

با امکاناتِ مکاتب ابتدائیه ولی تحت نام لیسه از آنجا فارغ شده و مبارزه با هر نوع تفکری را برای عبور از امتحان کانکور آغاز می‌کنیم تا به هر قیمتی که شده حتی برای بدنام نشدنِ خود و خانواده، از این مرحله سربلند بیرون شویم تا بلکه روزنه‌ای برای مبارزه یک دوره چهارساله‌ی دیگر باز شود، چهارسالی که باید با انواع مشکلات بسازیم و برای عبور از آن هم که شده همه آنها را پشت سر بگذرانیم (از مسایل اقتصادی گرفته تا تعصبات و برخوردهای سلیقوی در این دوره تحصیلی). این مدت را باید با همه‌ی بی‌پولی‌ها و نبود امکانات و با سپری کردن در مکان‌های غیر زیستی و اتاق‌های نمناک و مخروبه به آرزوی رسیدن به وضعیت مطلوب بعد از تحصیل به پایان ببریم و شب‌ها را فقط با این آرمان تا صبح خیال‌بافی کنیم.

وضعیت مطلوب بعد از تحصیل هر محصلی همان پیدا کردن وظیفه و رسیدن به لقمه‌نانی است که آن را به امید برگرداندن بهتر آن و سپری کرن دوران تحصیلی‌اش از دسترخوان خانواده حتی به اجبار ربوده است، اما وظیفه‌ای که باید باز هم با پول خریداری کنیم و یا هم کسی را بشناسیم تا کمک کند که حداقل در مراحل ابتدایی درخواست شارت لست‌شده برای امتحان خواسته شویم، در غیر آنصورت یا باید دست به کارهای شاقه و طاقت‌فرسا بزنیم، یا ترک وطن کرده به مهاجرت‌های کشنده رو بیاوریم، یا مسیری برای تابلوشدن پیدا کنیم تا کسی آه دل‌مان را شنیده و از روی ریا هم که شده در این عرصه همکاری نماید و یا هم برای رسیدن به لقمه نانی جهت زنده ماندن دست به گدایی بزنیم، تا باشد با همه داشته‌هایمان محروم‌تر از هر محرومی گردیم و هزاران رنج و درد را به اجبار متحمل شویم.

آری، این مسیری است که هر شخصی از جنس انسانِ طبقه کم‌درآمد و کم‌زور برای تحصیل باید آن را طی کند، و من هم مبتلا به این دردم و هنوز که دو سال از فراغت دانشگاهم می‌گذرد به این زخم خود مرحمی نیافته‌ام تا باشد این قافله تا به کجا ما را خواهد برد. دردی که به هر دری زدم برای درمان و یا حداقل التیام بخشیدن به آن، اما هیچ کس من و ما را درک نکرد و هنوز سرگردانیم در این راه...

خواننده عزیز!
اگر این مطلب را خواندید و قلب‌تان اندکی برای هزاران مسافر این مسیر ناراحت شد، پس برای کمک به آنان و رسیدن این مطلب به گوش سردمداران در نشر و پخش آن همکاری نمایید، تا باشد حداقل در توان خویش با این معضل مبارزه نماییم!
https://avapress.com/vdcgty9xqak9zw4.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما