در بیشتر جنگها، برخوردهای نظامی و تقابلهای مسلحانه دنیا مرسوم است که دو طرف برای حسن نیت، عدم کشتار، قطع خونریزی و بالاخره زندگی مسالمت آمیز و مشترک در کنار هم در فضای عاری از جنگ، به صلح و آتشبس روی آورده و از جنگ دست میکشند.
حالا در جامعه جنگی و جنگ زده ما که سالهاست کشتار و خونریزی جریان داشته و گروههای متخاصم از هیچ نوع حربه علیه یکدیگر دریغ نکرده، زمزمههایی مبنی بر ختم جنگ، صلح و آتشبس شنیده میشود؛ هرچند که این اقدام در نگاه آنی خوشبینانه و قابل استقبال است.
حالا جدای از اینکه آتشبس، قطع جنگ و کشتار، حتی برای لحظهای هم که باشد، امر پسندیده است، اما این آتشبس زمانی ثمربخش و اثرگذار است که به صلح دوامدار و همه شمول بینجامد و مضاعف بر آن، گروههای جنگجو باید عملا مبارزه سیاسی را در پیش بگیرند، نه منتظر فرصت و سوءاستفاده باشند. البته آنچه سال گذشته در ایام عید فطر اتفاق افتاد که برای مدت سه روز از جانب مخالفین دولت آتشبس اعلام شد و حکومت هم که همیشه ندایش آتشبس و صلح بوده، به این ندا لبیک گفته و مخالفین و موافقین روزهای عید را در کنار هم از خوش و بشهای رسمی تا اهدای جوایز، عکسهای سلفی، آیسکریمخوری و... گذراندند، امیدوارکننده به نظر میرسید.
اما فاجعهای که بعد از آن آتش بس سه روزه اتفاق افتاد را نیز همه به یاد داریم؛ از سقوط ولایت غزنی تا جنگ در کوچه و پس کوچههای شهرهای بزرگ، حملات انتحاری و موتر بمب، سقوط ولسوالیها و روستاها به دست مخالفین و کشتارهایی که به راه افتاد، عمق فاجعه را پس از خوشبینی آتشبس به ما نمایان کرد. حالا اینکه طالبان چقدر این حملات را طرح و انجام دادند، یا گروههای تروریستی دیگر، سر جایش باقی!
حالا که دور هشتم مذاکرات صلح بین طالبان و امریکا جریان دارد و ممکن به نتیجه برسد و تفاهمنامه صلح نیز امضا شود، مهمترین مسأله این است که در این تفاهم، خواست ملت و نظام سیاسی افغانستان که سالها برای ساختن آن تلاش گردیده، در نظر گرفته شود. در عین حال که ضرورت اساسی ایجاب میکند تا به جنگ خانمانسوز چندین دهه به صورت عملی خاتمه داده شود.
البته عرف رسیدن به صلح، پایان جنگ و خاموشی صدای باروت و گلوله و بالاخره گذاشتن سلاح بر زمین است؛ تا بشود به صلح همیشگی و پایدار رسید، نه اینکه از آتشبس و مذاکره سوءاستفاده جنگی و سیاسی صورت گیرد و قهرمانسازی و اظهار فتح، رقیبکشی و... شود.
اگر صلح و آتش بس که قرار است اتفاق بیفتد و امتیازاتی که برای گروههای جنگی داده میشود، به معنی ختم جنگ نباشد و به قیمت تشدید جنگ، کشتار و ریختن خونهای بیشتر تمام شود، و مردم عامی و دولتی اعم از نظامی و غیرنظامی بیشتر از پیش و این بار به نام داعش و گروههای آدم کش دیگر قتل عام شوند، چه سودی دارد؟
چون به اساس گفتههای مقامات امریکایی؛ "تفاهم با طالبان به معنی ختم جنگ در افغانستان نیست"، و این یعنی آتش جنگ و کشتار، بازهم و برای مدت نامعلوم و با تقویت گروههای دیگر تروریستی، که قطعا از جانب استکبار و امریکا صورت میگرد، شعلهور باقی خواهد ماند؛ بنا پرسش اصلی که مطرح میشود، این است که معنی تفاهم با طالبان چیست و این صلح و آتشبس به کجا خواهد رسید؟ چقدر از میزان خونریزی خواهد کاست؟
در اجرای آتشبسها و امضای تفاهمها و صلحنامهها هدف بر این است، چون در میدان مبارزه و جنگ هیچ طرف پیروز صد درصد میدان نیست، و ملتها از پیشرفت و زندگی در مسیر هدف باز میماند، بناء دو طرف برای اینکه به راحل فیمابین ختم جنگ و کشتار برسند، صلح را انتخاب میکنند و سلاح بر زمین میگذارند؛ اما گروه طالبان بازهم مانند سال ۱۳۷۵ که وارد کابل شد، امروز نیز با وجود تغییر سیاست کلیشان، همان ندا را سر داده و خود را قهرمان جنگ و سیاست میدانند، در حالی که با چنین رویکرد و ادبیاتی نمیشود تفاهم را به درستی معنی کرد.
در حالی که کشور در چند دهه پسین همواره آبستن حوادث ناگوار جنگی و سیاسی بوده، اما امید رسیدن به صلح در این روزها بیش از هرزمانی امیدوارکننده به نظر میرسد، اما این امیدواری تا زمانی صد درصد عملی است که گروههای جنگی از خط قرمزهای اصلیشان عبور کنند، راه معامله و همپذیری را با دولت در پیش بگیرند، و راه مقابله و دیگرستیزی را کنار گذارند؛ در غیر آن، امیدی چندان نمیتوان به صلح داشت. مضاعف بر آن، تا زمانی که مداخله صریح دستهای پنهان خارجی مخصوصا امریکا در جنگ و صلح کشور و حضور بدون قید و شرطشان باز باشد، و محدود و برچیده نشود، روند جنگ، قتل و کشتار ادامه خواهد داشت؛ چون منافع امریکا در حضور عملی منطقهایشان است، و حضور عینیشان هم در جنگافروزیها و فتنهانگیزی و دربدری ملتها نهفته است.
نویسنده: سید غلامرضا سادات
حالا در جامعه جنگی و جنگ زده ما که سالهاست کشتار و خونریزی جریان داشته و گروههای متخاصم از هیچ نوع حربه علیه یکدیگر دریغ نکرده، زمزمههایی مبنی بر ختم جنگ، صلح و آتشبس شنیده میشود؛ هرچند که این اقدام در نگاه آنی خوشبینانه و قابل استقبال است.
حالا جدای از اینکه آتشبس، قطع جنگ و کشتار، حتی برای لحظهای هم که باشد، امر پسندیده است، اما این آتشبس زمانی ثمربخش و اثرگذار است که به صلح دوامدار و همه شمول بینجامد و مضاعف بر آن، گروههای جنگجو باید عملا مبارزه سیاسی را در پیش بگیرند، نه منتظر فرصت و سوءاستفاده باشند. البته آنچه سال گذشته در ایام عید فطر اتفاق افتاد که برای مدت سه روز از جانب مخالفین دولت آتشبس اعلام شد و حکومت هم که همیشه ندایش آتشبس و صلح بوده، به این ندا لبیک گفته و مخالفین و موافقین روزهای عید را در کنار هم از خوش و بشهای رسمی تا اهدای جوایز، عکسهای سلفی، آیسکریمخوری و... گذراندند، امیدوارکننده به نظر میرسید.
اما فاجعهای که بعد از آن آتش بس سه روزه اتفاق افتاد را نیز همه به یاد داریم؛ از سقوط ولایت غزنی تا جنگ در کوچه و پس کوچههای شهرهای بزرگ، حملات انتحاری و موتر بمب، سقوط ولسوالیها و روستاها به دست مخالفین و کشتارهایی که به راه افتاد، عمق فاجعه را پس از خوشبینی آتشبس به ما نمایان کرد. حالا اینکه طالبان چقدر این حملات را طرح و انجام دادند، یا گروههای تروریستی دیگر، سر جایش باقی!
حالا که دور هشتم مذاکرات صلح بین طالبان و امریکا جریان دارد و ممکن به نتیجه برسد و تفاهمنامه صلح نیز امضا شود، مهمترین مسأله این است که در این تفاهم، خواست ملت و نظام سیاسی افغانستان که سالها برای ساختن آن تلاش گردیده، در نظر گرفته شود. در عین حال که ضرورت اساسی ایجاب میکند تا به جنگ خانمانسوز چندین دهه به صورت عملی خاتمه داده شود.
البته عرف رسیدن به صلح، پایان جنگ و خاموشی صدای باروت و گلوله و بالاخره گذاشتن سلاح بر زمین است؛ تا بشود به صلح همیشگی و پایدار رسید، نه اینکه از آتشبس و مذاکره سوءاستفاده جنگی و سیاسی صورت گیرد و قهرمانسازی و اظهار فتح، رقیبکشی و... شود.
اگر صلح و آتش بس که قرار است اتفاق بیفتد و امتیازاتی که برای گروههای جنگی داده میشود، به معنی ختم جنگ نباشد و به قیمت تشدید جنگ، کشتار و ریختن خونهای بیشتر تمام شود، و مردم عامی و دولتی اعم از نظامی و غیرنظامی بیشتر از پیش و این بار به نام داعش و گروههای آدم کش دیگر قتل عام شوند، چه سودی دارد؟
چون به اساس گفتههای مقامات امریکایی؛ "تفاهم با طالبان به معنی ختم جنگ در افغانستان نیست"، و این یعنی آتش جنگ و کشتار، بازهم و برای مدت نامعلوم و با تقویت گروههای دیگر تروریستی، که قطعا از جانب استکبار و امریکا صورت میگرد، شعلهور باقی خواهد ماند؛ بنا پرسش اصلی که مطرح میشود، این است که معنی تفاهم با طالبان چیست و این صلح و آتشبس به کجا خواهد رسید؟ چقدر از میزان خونریزی خواهد کاست؟
در اجرای آتشبسها و امضای تفاهمها و صلحنامهها هدف بر این است، چون در میدان مبارزه و جنگ هیچ طرف پیروز صد درصد میدان نیست، و ملتها از پیشرفت و زندگی در مسیر هدف باز میماند، بناء دو طرف برای اینکه به راحل فیمابین ختم جنگ و کشتار برسند، صلح را انتخاب میکنند و سلاح بر زمین میگذارند؛ اما گروه طالبان بازهم مانند سال ۱۳۷۵ که وارد کابل شد، امروز نیز با وجود تغییر سیاست کلیشان، همان ندا را سر داده و خود را قهرمان جنگ و سیاست میدانند، در حالی که با چنین رویکرد و ادبیاتی نمیشود تفاهم را به درستی معنی کرد.
در حالی که کشور در چند دهه پسین همواره آبستن حوادث ناگوار جنگی و سیاسی بوده، اما امید رسیدن به صلح در این روزها بیش از هرزمانی امیدوارکننده به نظر میرسد، اما این امیدواری تا زمانی صد درصد عملی است که گروههای جنگی از خط قرمزهای اصلیشان عبور کنند، راه معامله و همپذیری را با دولت در پیش بگیرند، و راه مقابله و دیگرستیزی را کنار گذارند؛ در غیر آن، امیدی چندان نمیتوان به صلح داشت. مضاعف بر آن، تا زمانی که مداخله صریح دستهای پنهان خارجی مخصوصا امریکا در جنگ و صلح کشور و حضور بدون قید و شرطشان باز باشد، و محدود و برچیده نشود، روند جنگ، قتل و کشتار ادامه خواهد داشت؛ چون منافع امریکا در حضور عملی منطقهایشان است، و حضور عینیشان هم در جنگافروزیها و فتنهانگیزی و دربدری ملتها نهفته است.
نویسنده: سید غلامرضا سادات