امامعلی رحمان؛ رئیس جمهوری تاجیکستان گفته که پیدا شدن داعش در افغانستان و پیوستن اتباع کشورهای همسود به این گروهها موجب نگرانی کشورهای آسیای میانه است.
آقای رحمان روز جمعه گفت:"تاجیکستان با افغانستان سرحد طولانی دارد، به این مسأله نمیتواند بیتفاوت باشد. وضع امروز سرحد با افغانستان نیز ما را وادار میکند که به این مسأله توجه بیشتر ظاهر نماییم."
آقای رحمان همچنین گفت که معاملات غیرقانونی مواد مخدر یکی از سرچشمه های مبلغ گذاری (تامین مالی) تروریزم بین المللی و ناآرامیها در جهان به شمار میرود. این در حالی است که اخیرا در اثر یک درگیری میان مرزبانان تاجیک و گروهی مسلح از اتباع افغانستان که مقامات تاجیک آنها را قاچاقبران مواد مخدر خواندهاند، یک درجه دار تاجیک کشته و چهار مرزبان دیگر زخمى شدند.
وی با اشاره به ناآرامیها و تهدیدهای جهانی از آنچه "مسلح شوی باشتاب و پیدایش نشانههای مرحله نو جنگ سرد" در این اواخر نامید، ابراز نگرانی کرد.
این نخستین بار نیست که رهبران ارشد کشورهای منطقه و همسایه افغانستان، نسبت به وضعیت امنیتی جاری در کشور، ابراز نگرانی می کنند؛ اما به نظر می رسد در این اواخر، به ویژه در پی شدت گرفتن تهدیدات و تحرکات گروه تروریستی داعش در افغانستان، اظهار نظرهایی شبیه آنچه به تازگی از سوی رییس جمهوری تاجیکستان بیان شده، از جانب کشورهای منطقه به ویژه روسیه و کشورهای ذی نفوذ آن در آسیای میانه، افزایش یافته است.
موضع گیری ها و اقدامات مشابهی را نیز در سال های اخیر از جانب چین در رابطه به تحولات امنیتی افغانستان، شاهد بوده ایم
اینها همه نشان می دهند که روند اوضاع جاری در افغانستان با دقت از سوی کشورهای منطقه رصد می شود و این کشورها نسبت به این تحولات، حساسیت توأم با تردید و تأمل دارند.
اما کارشناسان می پرسند که به راستی آیا افغانستان تهدیدی جدی برای امنیت منطقه به شمار می رود؟ اگر پاسخ مثبت است، میزان شدت و جدیت این تهدید، چه اندازه است؟
از دید ناظران، برای پاسخ به این سؤال ها ابتدا باید ریشه های ناامنی های جاری در کشور را مورد ارزیابی قرار داد.
تحلیلگران می گویند که واقعیت این است که ریشه و مبنای بی ثباتی های جاری در افغانستان، بسیار کمرنگ تر و ضعیف تر از عوامل و اسباب خارجی آن است.
به بیان رساتر، اگرچه نمی توان نقش برخی عوامل داخلی مانند رویکردهای دولت و نیروهای خارجی در برخورد با عوامل اصلی و ریشه ای این بی ثباتی ها و ناآرامی ها را در تداوم این روند نادیده گرفت؛ اما این بدان معنا نیست که نفس ناامنی ها و بی ثباتی های جاری در کشور، ناشی از عوامل داخلی است؛ نه خارجی.
دلیل این امر هم این است که تروریزم به ویژه نسخه داعشی آن که اخیرا در حال رشد و ریشه دواندن در افغانستان است، از نقطه نظر تئوریک، فکری و ایدئولوژیک، اساساً هیچ سنخیتی با باورها، سنت ها، اخلاق و آداب مردم افغانستان ندارد.
گذشته تاریخی افغانستان هیچگاه نشان نداده که جامعه افغانستان یا مردمانی که در این جامعه زیست دارند، میانه ای با تروریزم داشته باشند؛ چه رسد به اینکه اکنون این ظرفیت را داشته باشند تا تروریزم را به دیگر کشورهای منطقه و همسایه صادر کنند و به این ترتیب، دامنه ناامنی ها را گسترش دهند.
از سوی دیگر، افغانستان، مردم و نیروهای امنیتی آن، خود قربانی تروریزم اند و همه روزه همه ارکان جامعه به گونه ای از این آفت ویرانگر، آسیب می بینند و در برابر آن واکنش نشان می دهند.
با این حال، دولت می گوید که مبارزه با تروریزم باید از طریق مصالحه با عناصر میانه رو آنها صورت بگیرد تا از این طریق بتوان عناصر تندرو را منزوی، تضعیف و مهار کرد؛ اما شماری از مردم و ناظران معتقدند که فرقی بین میانه رو و تندرو در جریان های تروریستی وجود ندارد و این تقسیم بندی، جز برای توجیه رویکرد دولت، سنخیتی با واقعیت های موجود ندارد.
به نظر می رسد اظهارات رییس جمهوری تاجیکستان در عدم تعریفی ثابت و یگانه از تروریزم و تقسیم آن به میانه رو و تندرو و خوب و بد نیز اشاره به همین تفاوت دیدگاه البته در نگره قدرت های جهانی درگیر این معضل، داشته باشد.
اما تروریزم و بی ثباتی جاری در افغانستان، ریشه در جای دیگری دارد؛ جایی که دولت بر اساس ملاحظاتی که دارد کمتر از آن صریحاً نام می برد.
پس شکل گیری این تصور که افغانستان همچنان کانون تروریزم و منشأ بی ثباتی در منطقه است، ریشه در یک برداشت اشتباه اولیه دارد که کشورهای دیگر، طالبان و همچنین داعش را بیشتر با شناسه افغانستانی آن می شناسند و آن را اصولاً و ماهیتاً یک جریان افغانستانی قلمداد می کنند و لذا نسبت به خطری که از سوی آنان وجود دارد، ابراز ترس و نگرانی می نمایند.
از نظر مردم و شماری از ناظران اما، طالبان و داعش و هر نسخه تروریستی دیگر و اصل جریان و تفکر تروریزم را نباید از طریق تذکره تابعیت شان، مورد ارزیابی قرار داد؛ بلکه آنچه اهمیت دارد وابستگی آنها به منافع و اهداف کشورهایی است که در استخدام آن قرار دارند و آن کشورها، از آنها برای پیشبرد اهداف و مقاصد استراتژيک خود بر علیه دشمنان خویش، استفاده ابزاری می کنند؛ پس طالبان و داعش و دیگر نسخه های تروریزم، جریان هایی تروریستی در خدمت قدرت های تروریست پرور خارجی هستند که بر مردم و دولت افغانستان تحمیل شده اند تا برخی خواسته ها و منافع آن قدرت ها را در منطقه تامین کنند.
بنابراین، زدودن این تصور که افغانستان کانون تروریزم است و همچنان خطری برای امنیت منطقه ای محسوب می شود، نیاز به یک مبارزه جدی و همه جانبه دارد که طی آن، این واقعیت نیز مورد تاکید قرار گیرد که تا زمانی که قدرت های مدعی مبارزه با تروریزم به همین صورتی که هست، عمل کنند، تروریزم خطری است که نه تنها افغانستان؛ بلکه کل منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد خواب های افغانستان و همه همسایگان آن را آشفته خواهد کرد.
افغانستان اگرچه با اعلام بی طرفی، توانست از تبعات ویرانگر جنگ جهانی دوم، رهایی یابد؛ اما اینک عملا به میدان جنگ سرد دوم شرق و غرب با ابزار تروریزم و ضد تروریزم بدل شده و به همین دلیل، بیشتر از همه همسایگانش، هزینه های سنگین تری برای جنگ دیگران در زمین خود خواهد پرداخت.