مایک پمپئو؛ رئیس (سیا)، تأیید کرده که قاسم سلیمانی؛ فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، نامه هشدارآمیز او درباره حمله به منافع امریکا در عراق را رد کرده است.
آقای پمپئو روز شنبه گفت که در نامهاش هشدار داده که قاسم سلیمانی و ایران را مسؤول هرگونه حمله به منافع امریکا در خاک عراق از سوی نیروهای تحت فرمان آقای سلیمانی میداند.
رئیس سیا که با موضعگیریهای تند و تهدیدآمیزش علیه ایران شناخته میشود، گفت:"میخواستیم مطمئن شویم که او و رهبران ایران این موضوع را خیلی واضح و روشن میفهمند."
او به شوخی افزود:"راستش این کار او دلم را نشکست".
سه روز پیش محمد محمدی گلپایگانی؛ رئیس دفتر رهبری ایران، برای اولین بار به وجود چنین نامهای اشاره کرد و گفت:"همین اواخر زمانی که قاسم سلیمانی در بوکمال بود، رئیس سازمان سیا به وسیله یکی از رابطان خود در منطقه، نامهای برای سردار سلیمانی فرستاد؛ اما ایشان گفت 'نامه تو را نمیگیرم و نمیخوانم و اصلا با این افراد صحبتی ندارم'. اینها چه کسانی هستند که با استکبار اینگونه برخورد میکنند؟"
اگر رییس سیا به وقوع این رویداد اعتراف نمی کرد، شاید کمتر کسی باور می نمود که یک فرمانده نظامی جهانی سومی، رییس سازمان جاسوسی قدرتمندترین کشور دنیا را اینگونه تحقیر کرده است؛ زیرا این اقدامی نیست که در دنیای امروز قابل تصور باشد.
رییس سازمان سیا نیز بی تردید در محاسباتش هنگام نوشتن نامه مورد نظر، عمیقا دچار این خود بزرگ بینی شده بود و هیچگاه تصور نمی کرد که نامه او، باز نشده به خودش، مسترد شود؛ اما چه کسی در این جهان امروز، جرأت و جسارت و شجاعت انجام چنین اقدامی را دارد؟
این نیروی استقلال و عزت و اقتداری است که به قدرتی فراتر از قدرت امریکا باور دارد؛ قدرتی لایزال و نامتناهی که به شهادت تاریخ، همه مستکبران و متفرعنان را به زباله دان تاریخ فرستاده و اینگونه تحقیر شان کرده است.
این نیروی ایمان است؛ ایمانی بلاواسطه به سیطره بی چون و چرای اراده ای برتر از همه اراده ها که امور جهان را مدبرانه، تحت سلطه بلامنازع خویش دارد.
تنها به کمک چنین ایمانی است که می توان در برابر هیچ قدرت مستکبری، سر خم نکرد و مرعوب زورگویی ها و خط و نشان های هشدارآمیز آن نشد.
رییس سیا، بی شک، گمان می برد که با ارسال آن نامه تهدیدآمیز و سراسر ارعاب و هشدار و وحشت، می تواند فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را بترساند و مرعوب قدرت خویش سازد و به این ترتیب، به زعم خود «منافع امریکا» در عراق را امنیت و مصونیت ببخشد؛ اما پاسخ نانوشته سردار سلیمانی، همه تصورات و نقشه های او را نقش بر آب کرد و بدتر از آن اینکه او را به شیوه غیر قابل وصفی، تحقیر کرد.
تفاوتی نمی کند که او از این حرکت سردار سلیمانی، دلش شکسته باشد یا نشکسته باشد؛ زیرا سردار سلیمانی با این حرکت، آنچه را می خواست، به نمایش گذاشت و هدفی را که در نظر داشت، به دست آورد و آن، نشان دادن رعب و وحشت برساخته و پوشالی استکبار بود که بسیاری از ملت های جهان را مرعوب خود کرده است.
او همچنین نشان داد که اگر ایمان باشد، استقلال باشد، عزت نفس و اراده ای مبتنی بر ایمان به قدرت لایزال الهی باشد، زانو زدن در پیشگاه فرعون های زمان، طاغوت های عصر و قدرت های استکباری جهان، بیهوده است.
این رفتار می تواند الگویی عبرت آموز برای همه کسانی باشد که تصور می کنند، اگر امریکا یک لحظه حمایت خود را از آنها پس بگیرد، سقوط می کنند!
این نگرش، نگرشی عمیقا طاغوتی و شرک آلود است؛ نگرشی که نخستین نتیجه آن، انکار خدا و قدرت بلامنازع او و نشاندن امریکا به جای خداست!
این در حالی است که در آموزه های مکتب توحیدی و انسان ساز اسلام، سر فرودآوردن در پیشگاه هر کسی جز خدا، عملی شرک آلود و طاغوتی است و کسانی که امریکا را به جای خدا به سروری برگزیده اند، بی تردید، محکوم به فنایی خفت بار و حقارت آلود خواهند بود.