می شود گفت از حدود چهار دهه به این سمت و سوی، افغانستان به عنوان حیاط خلوت پاکستان و به تعبیر دقیق تر عمق استراتژیک دولت این کشور مطرح بوده است. تحولات پس از کودتای ۷ ثور سال ۱۳۵۷ و فروپاشی جمهوری سردار داوودی در افغانستان، پاکستان را مصر کرد تا در افغانستان برای خود منافعی تعریف کند و فراتر از آن، افغانستان را به عنوان دهلیز راهبردی منافع خویش یعنی همان عمق استراتژیک خود بر گزیند.
واضح است که اوضاع نابسامان کشور در طول چندین دهه پس از کودتای هفتم ثور که در قالب اشغال افغانستان بوسیله شوروی سابق، به قدرت رسیدن مجاهدین و آغاز جنگهای ویرانگر داخلی، به قدرت رسیدن طالبان و شروع خفقان و اختناق سیستماتیک این رژیم و پس از ۶ سال، سرکوب این گروه به وسیله بلوک غرب و سرانجام حضور ۱۶ ساله توام با ناامنی های پلان شده و دوامدار در افغانستان، رقم خورد، همسایه جنوبی این کشور بحران زده و نابسامان را بیشتر از هر دوره و زمان دیگر به دخالت بسیار جدی در افغانستان، تحریک و تشویق کرد.
پاکستان که می دید که اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در افغانستان بیش از حد تصور و باور وخیم و آشفته است و سران و رهبران افغان نیز بجای آنکه طرحی برای کشور خویش داشته باشند و فکری بحال کشور و مردم خویش بکنند، شدیداً درگیر قدرت خواهی و ریاست طلبی ولو به هر قیمت و بهایی هستند، و جز منافع سخیف گروهی و شخصی چیز دیگری برای آنان ارزش و اهمیتی ندارد، پا پیش نهادند و با همه نیرو و قدرت و توان و بدون هراس از سران و مقامات برحال افغان اعم از مجاهد و کمونیست و سکولار، وارد بازی با سرنوشت افغانها شدند و از کشور آنها به عنوان عمق استراتژیک منافع نامشروع خویش در سطح منطقه سخن گفتند و رجز خواندند و از این طریق باجهایی را نیز از کشورهای غربی ستاندند و با آن پولها بنیه و اساس قدرت نظامی خویش را استحکام بخشیدند و تا توانستند دولت و کشور خویش را قوی ساختند؛ تا جاییکه از طفیل پیامدهای جهاد و مبارزات مردم مسلمان افغانستان به سلاح هسته ای نیز مجهز شدند.
بیشتری از آگاهان بر این باورند که اگر نبود مبارزات بی وقفه مجاهدین افغان در برابر اشغالگری نیروهای شوروی سابق و کمک دولت وقت پاکستان به این روند؛ یعنی کمک پاکستان به روندی که منجر به فروپاشی امپراتوری ابر قدرت شرق گردید، ممکن نبود بلوک غرب به سرکردگی ایالات متحده امریکا به دولت پاکستان این اجازه را بدهد تا صاحب سلاح اتمی بشود.
در هر حال، پاکستان در عرض و طول حدود چهار دهه که نسبت به افغانستان و دولتها و ملت آن یک نقش کاملاً خصمانه و تخریبی داشت، هم خود را قوی ساخت و هم صاحب سلاح هسته ای شد و هم در تخریب افغانستان نقش عمده بازی کرد و هم کاری کرد که این کشور لااقل در ۱۰۰ سال آینده هم نتواند روی پای خودش استوار بایستد؛ حال و در یک چنین اوضاع و احوالی سران اسلام آباد به خود حق می دهند تا افغانستان و دولت و مردم آن را به حساب نیاورند و نگاه آنها به دولت و ملت افغان، همواره نگاهِ از بالا به پایین باشد.
با همین رویکرد و نگاه از بالا به پایین است که سران اسلام آباد همواره به خود حق می دهند تا دولتمردان و مردم ما را تحقیر کنند و با اظهارات بودار و دخالت گرانه، به شعور و درایت دولتمردان و ملت ما اهانت روا بدارند؛ با همین رویکرد مزورانه اظهارات اخیر مشاور روابط بین الملل نخست وزیر پاکستان، قابل تامل و پاسخگویی است.
"سرتاج عزیز، مشاور روابط بین المللی صدر اعظم پاکستان، در مصاحبه ای با یکی از رسانه ها گفته است: گروه طالبان قادر نیست تا مناطق بزرگ و یا پایتخت افغانستان را به تصرف خود بیاورد، اما افراد این گروه قادر هستند تا برای مدت طولانی به شورش شان ادامه دهند.
رهبران حکومت افغانستان دست از مقصر خواندن اسلام آباد مبنی بر بدتر شدن اوضاع امنیتی افغانستان بکشند و در عوض پالیسی شان را در قسمت مذاکرات صلح و ختم شورشگری در افغانستان بازنگری کنند.
مقامات افغانستان در مورد طالبان اجماع سیاسی ندارند، زیرا در مورد اینکه آیا با طالبان به مثابۀ دهشت افگن رفتار صورت گیرد و یا طرف دخیل در سیاست های ملی، ابهام موجود است. موجودیت ابهام در مورد گروه طالبان، تلاش های مذاکرات صلح را با مشکل مواجه کرده است.
نیروهای بین المللی در تلاش هستند که افغانستان را در جلوگیری از دست یافتن طالبان به قلمرو وسیعتر کمک کنند، زیرا اگر آنان اراضی بیشتری را تصرف کنند، واضحاً که مایل به مذاکره نخواهند بود. در برخورد با طالبان باید موضع متحدانه اتخاذ گردد و به آنها و سایر گروه ها یک پیام واضح داده شود که تمام جهان خواستار مذاکرۀ آنان با کابل است."
اگر به جملات این مشاور پیر پاکستانی دقت شود، در خواهیم یافت که خواسته و دوست داشته تا اظهارات خویش را به عنوان یک دستورالعمل به دولتمردان افغان دیکته و تحمیل کند. از آن آغاز که توانایی طالبان در شورشگری و ادامه ناامنی ها را به رخ دولت افغانستان می کشد؛ تا پایان سخنش که به نوعی مقامات حکومتی ما را در عدم اجماع نسبت به گروه طالبان، متهم و مقصر جلوه می دهد، فقط حاکی یک پیام است و بس و آن اینکه افغانها توانایی مدیریت و اداره کشور خویش را ندارند و این دولتمردان پاکستانی است که لازم است به کمک افغانستان و دولت و مردم آن بشتابند و آنان را در تشکیل یک دولت مشروع و فراگیر و البته با محوریت گروه طالبان، مدد برسانند و یاری کنند!.