تاریخ کشور ما افغانستان، پر است از موارد ناهنجار و ناخوشایند برای هر انسان آزاده و وطن دوست و مردمی؛ و یکی از این موارد نامیمون و نامبارک موضوع پیرو بودن سران و مقامات دولتی این کشور در عرض و طول سالهای متمادی در این مرز و بوم است.
افغانستان تا جایی که حافظه تاریخی آن قد می دهد از بدو تاسیس و تشیکل به عنوان یک کشور، همواره یک سرزمین با حکومت و دولت وابسته به این و آن قدرت استعماری بوده است و به همین دلیل نیز هیچگاهی نتوانسته در حیطه و عرصه سیاست داخلی و خارجی خویش، بدون دخالت و خط دهی بیگانگان از خود طرح و برنامه و پالیسی ای داشته باشد.
نقیصه بالا بیشتر متوجه تاریخ ۳۵۰ ساله کشور- به خصوص دوران حضور بریتانیا- به سمت و سوی زمان حال آن می شود و اگر نه و با توجه به موقیعت استراتژیک افغانستان در صده ها و دهه های قبل از میلاد و پس از آن، این کشور تاریخ درخشان و متمدنانه ای برای خودش داشته است. برای آنکه بدانیم افغانستان چگونه پیشینه و تاریخچه ای در سطح جهان و آسیا داشته و تا چه حد مورد توجه اطرافیانش بوده، به مختصری از تاریخچه کشور مان توجه می دهیم:
"افغانستان؛ این سرزمین از لحاظ قدمت تاریخی، یکی از کهنترین سرزمینهای جهان بهشمار میرود.
افغانستان به دلیل قرارگرفتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوندگاه تمدنهای بزرگ جهان بوده و یکی از مهمترین مراکز بازرگانی عصر باستان به شمار میرفتهاست. این موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی افغانستان در شکل دادن موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ همچون ایرانی، یونانی، بینالنهرینی و هندی در این کشور نقش مهمی داشتهاست.
از عصر پارینهسنگی و طی دورههای تاریخی، مردم افغانستان جایگاه عمدهای در معرفی و گسترش ادیان جهانی و نقش مهمی در بازرگانی و دادوستد داشته و گهگاه کانون مسلط سیاسی و فرهنگی در آسیا بودهاند. از این رو افغانستان در طول تاریخ گلوگاه یورش مهاجمان و جهانگشایان بوده که ردپای آنها هنوز در گوشه و کنار این سرزمین دیده میشود.
همانطور که از میانرودان (بینالنهرین؛ عراق امروزی) به سبب تمدنهای کهن و باستانیاش بهعنوان "گهوارهٔ تمدن"، و از مصر باستان به سبب اهرام باستانیاش بهعنوان "عجایب دنیای باستان" خوانده میشود، از افغانستان نیز به سبب موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکیاش و حضور موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ در تاریخ هزاران سالهٔ این سرزمین بهعنوان "چهارراهِ فرهنگهای باستان" یاد میشود."
حال، یک کشوری و با یک چنین پیشینه درخشان و غبطه برانگیزی برای همسایگان خویش، به دهها دلیل از جمله نااهلی و بی کفایتی سران و رهبرانش دچار انحطاط همه جانبه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می شود؛ به گونه ای که سایه شوم مثلث فرهنگ، سیاست و اقتصادِ منحط و ضعیف و فاسد روی همه ی شئونات مردم این کشور پهن گردیده، سنگینی می کند؛ تا جایی که از طفیل بی کارگی ها و سوء مدیریت سران و رهبران خودمحور و مردم گریز، ملت و کشور در لبه پرتگاه تباهی و سقوط همه جانبه قرار گرفته است.
با آنکه تاریخ پر فراز و فرود این کشور نشان داده که مناسب ترین گزینه برای هر دولت و هر حکومت افغانستان، بی طرفی این کشور در معاملات و معادلات جهانی و منطقه ای بوده و نتیجه مناسبی و معقولی نیز از این سیاست عاید نظامهای موجود در گذشته و ملت افغانستان شده است؛ اما در دوره های اخیر به خصوص در دوره دو ساله حاکمیت دولت وحدت ملی، ناگهان لحن ارگ نشینان تغییر می کند و رئیس جمهور غنی پس از امضاء موافقت نامه نظامی با پیمان ناتو و به خصوص ایالات متحده امریکا، با یک اقدام عجیب که در ظاهر ناگهانی می نمود و در واقع فرصت را برای اشرف غنی مهیا کرده بود، وی به گونه تند به موضع بی طرفی می تازد و ضمن انتقاد شدید از روند بی طرفی که تا کنون افغانستان با آن همراه و همگام بوده، آن را یک چیز بی معنی و بدون فایده می داند.
از دید بسیاری از کارشناسان غنی با اظهار آن جملات، افغانستان را از حالت بی طرفی بیرون کشیده و به سمت بلوک غرب و منافع اعضای آن سمت و جهت بخشید که این همان سیاست پیروی از منافع دیگران از سوی یک رئیس جمهور کشور دوم است که قبل از آنکه به تامین منافع کشور ضعیف و پیرو بینجامد، منافع نامشروع بیگانگان و خارجی ها در کشور مورد نظر را تامین و تضمین می کند؛ کاری که در افغانستان در عرض و طول ۱۶ سال شاهد آن هستیم.
از دید قاطبه کارشناسان، وجود هر گونه نابسامانی و ناهنجاری امنیتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در کشور، ریشه در پیروی مقلدانه و کور کورانه سران و مقامات دولتی ما از پالیسی و روند سیاست خارجی قدرتها و دولتهای موجود غربی در افغانستان دارد؛ چرا که واضح است پالیسی داخلی و فراداخلی قدرتهای بزرگ در هر کشور و سرزمینی، بر مبنا و معیار منافع خارجی و استعماری آنها پی ریخته می شود و این چیزی است که هر دولتمردی ولو با درایت و کفایت و سواد سیاسی اندک هم می داند و می فهمد!
بله! در یک صورت می شود به یک چنین تعاملات با قدرتهای خارجی و فرامنطقه ای، مجوز داد و آن صورتِ اشتراک منافع است؛ اما آیا می توان به اشتراک منافع افغانستان و مثلاً ایالات متحده امریکا و یا سایر دولتهای استعماری و مکار غربی، باورمند شد و به آن اعتماد کرد؟! بدون هیچ تردیدی پاسخ منفی است و در نتیجه تنها راه و در واقع راه دقیق و درست برای دولتمردانی چون سران افغانستان، همانا بریدن از شرق و غرب-با وجود تعامل با همه- به معنی حفظ بی طرفی و نیز عدم پیروی از سیاست های بودار و خطرناک آنان برای افغانستان و منطقه است.