منابع امریکایی گفته اند که باراک اوباما؛ رئیس جمهوری آن کشور، به واحدهای نظامی امریکایی در افغانستان اجازه داده است تا به شکل گستردهتری نیروهای دولتی افغانستان را در عملیات نظامی علیه طالبان همراهی کرده و در صحنه عملیات، همکاری فعالانهتری با آنان داشته باشند.
خبرگزاری رویترز به نقل از "یک مقام ارشد نظامی" امریکا، گزارش کرده که این تصمیم همچنین به معنی مجوز استفاده گستردهتر رزمی از امکانات نیروی هوایی ایالات متحده و به ویژه حمایت نزدیک هوایی از واحدهای دولتی افغانستان در صحنه عملیات است.
در عین حال، او تاکید کرده که تصمیم رئیس جمهوری امریکا "به معنی آن نیست که نیروهای امریکایی اجازه دارند بدون قید و شرط، طالبان را هدف قرار دهند." او گفته است که اجازه مداخله نظامی گستردهتر نیروهای امریکایی در حمایت از نیروهای افغان "منحصر به وضعیتهایی است که این مداخله تاثیری استراتژیک بر سرنوشت نبرد دارد."
طبق برنامه جدید، جنرال جان نیکلسون؛ فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان، خواهد توانست شخصا در این مورد، تصمیم بگیرد.
با این حال، کارشناسان امور نظامی و امنیتی معتقدند که در همان نخستین مراحل پس از انتقال کامل مسؤولیت های امنیتی از نظامیان خارحی به نیروهای امنیتی داخلی، یافتن نسبت میان انتقال این مسؤولیت ها و همزمان وخیم تر شدن وضعیت امنیتی کشور، امر دشواری بود؛ زیرا با وجود آنکه نیروهای امنیتی داخلی از تجهیزات سنگین و پیشرفته برای تامین امنیت بهتر در سراسر کشور برخوردار نبودند و هنوز هم نیستند، در مقابل، نیروهای طالبان و سایر گروه های تروریستی هم دسترسی چندانی به تسلیحات سنگین و پیشرفته نداشتند و اکنون نیز ندارند.
از سوی دیگر، به باور آگاهان، انتقال مسؤولیت های امنیتی در شرایطی صورت گرفت که ضعف هایی در زمینه آموزش نیروهای امنیتی افغانستان وجود داشت؛ در حالی که طالبان نیز بیشتر متشکل از نیروهای آماتور و آموزش ندیده ای است که پیش از آنکه به آنها به روزترین شیوه های مبارزه نظامی آموزش داده شود، در مدارس مذهبی پاکستان، به لحاظ فکری و ایدئولوژیک، شستشوی مغزی می شوند تا ماشین ترور و انتحار را با نیروی عقیده به پیش برانند.
نکته دیگری که می تواند در زمینه ارتباط ارگانیک روند انتقال مسؤولیت های امنیتی و همزمان بدترشدن وضعیت امنیتی کشور، به صورت جدی ایجاد تردید کند، نقش نیروهای خارجی در تامین امنیت کشور، پیش از آغاز روند انتقال مسؤولیت های امنیتی است.
واقعیت این است که هم در گذشته و هم در حال حاضر، وجود پایگاه های خارجی در هر نقطه از کشور، موجی از ناامنی، نفوذ تروریزم و وقوع درگیری، جنگ و کشتار را به همراه داشته یا دست کم بهانه ای برای تداوم وضعیت بی ثبات جاری شده است.
این در حالی است که انتظاری که از حضور این نیروها وجود داشت و دارد این بود و هست که حضور آنها مایه امنیت و آرامش و برچیده شدن زمینه جنگ و کشتار و ناامنی باشد نه بالعکس.
بنابراین، مشخص است که حضور خارجی ها به ویژه نیروهای امریکایی، به نوعی با ناامنی و تروریزم گره خورده و این امر، تردیدها و ابهامات بسیار جدی را در زمینه صداقت حضور و ماموریت این نیروها در افغانستان ایجاد می کند.
به باور منتقدان، نیروهای خارجی و امریکایی تا پیش از آغاز روند انتقال مسؤولیت های امنیتی، قبل از آنکه به جنگ منظم با گروه های تروریستی به هدف حذف و محو کامل آنها دست یازند، بیشتر به انجام عملیات های موردی شبانه، بمباران های هوایی و بازرسی های سرزده، اکتفا می کردند که اغلب در واکنش به تحرکات تروریست ها انجام می شد و اکثرا نیز از میان مردم عادی و غیرنظامیان، قربانی می گرفت؛ امری که بارها موجب خشم و عصبانیت دولت پیشین افغانستان می شد.
بنابراین، با توجه به ناامنی های جاری و رو به گسترش در کشور، پیش از آنکه درباره ناکامی یا کامیابی روند انتقال مسؤولیت های امنیتی، حکم کنیم، به نظر می رسد به عوامل دشمنی با روند انتقال باید توجه شود.
روند انتقال، گامی در راستای اعاده و بازگرداندن بخشی از حاکمیت ملی افغانستان به دولت و مردم این کشور و رهایی از قسمتی از سلطه خارجی بود و این امر، مسلما دشمنان داخلی و خارجی بسیاری داشت.
به عنوان نمونه، پاکستان و سازمان استخباراتی آن کشور، یکی از دشمنان جدی این امر بود و ناامنی های جاری نیز بخشی از پروژه پاکستانی برای زیر سؤال بردن نتایج روند انتقال است نه نتایج واقعی، مستقیم و بلامنازع ناشی از اجرایی شدن این روند.
با این حساب، بازگشت دوباره امریکا به میدان جنگ، هرچند در مقیاسی بسیار محدود خواهد بود، انتظار نمی رود، معادله جنگ را به سود جبهه ضد تروریزم، تغییر دهد؛ مگر آنکه امریکا و هم پیمانان منطقه ای اش، پیش از هر تصمیمی، بر سر یک مکانیزم زمان بندی شده حضور و خروج، توافق و تراضی کنند.
خبرگزاری رویترز به نقل از "یک مقام ارشد نظامی" امریکا، گزارش کرده که این تصمیم همچنین به معنی مجوز استفاده گستردهتر رزمی از امکانات نیروی هوایی ایالات متحده و به ویژه حمایت نزدیک هوایی از واحدهای دولتی افغانستان در صحنه عملیات است.
در عین حال، او تاکید کرده که تصمیم رئیس جمهوری امریکا "به معنی آن نیست که نیروهای امریکایی اجازه دارند بدون قید و شرط، طالبان را هدف قرار دهند." او گفته است که اجازه مداخله نظامی گستردهتر نیروهای امریکایی در حمایت از نیروهای افغان "منحصر به وضعیتهایی است که این مداخله تاثیری استراتژیک بر سرنوشت نبرد دارد."
طبق برنامه جدید، جنرال جان نیکلسون؛ فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان، خواهد توانست شخصا در این مورد، تصمیم بگیرد.
با این حال، کارشناسان امور نظامی و امنیتی معتقدند که در همان نخستین مراحل پس از انتقال کامل مسؤولیت های امنیتی از نظامیان خارحی به نیروهای امنیتی داخلی، یافتن نسبت میان انتقال این مسؤولیت ها و همزمان وخیم تر شدن وضعیت امنیتی کشور، امر دشواری بود؛ زیرا با وجود آنکه نیروهای امنیتی داخلی از تجهیزات سنگین و پیشرفته برای تامین امنیت بهتر در سراسر کشور برخوردار نبودند و هنوز هم نیستند، در مقابل، نیروهای طالبان و سایر گروه های تروریستی هم دسترسی چندانی به تسلیحات سنگین و پیشرفته نداشتند و اکنون نیز ندارند.
از سوی دیگر، به باور آگاهان، انتقال مسؤولیت های امنیتی در شرایطی صورت گرفت که ضعف هایی در زمینه آموزش نیروهای امنیتی افغانستان وجود داشت؛ در حالی که طالبان نیز بیشتر متشکل از نیروهای آماتور و آموزش ندیده ای است که پیش از آنکه به آنها به روزترین شیوه های مبارزه نظامی آموزش داده شود، در مدارس مذهبی پاکستان، به لحاظ فکری و ایدئولوژیک، شستشوی مغزی می شوند تا ماشین ترور و انتحار را با نیروی عقیده به پیش برانند.
نکته دیگری که می تواند در زمینه ارتباط ارگانیک روند انتقال مسؤولیت های امنیتی و همزمان بدترشدن وضعیت امنیتی کشور، به صورت جدی ایجاد تردید کند، نقش نیروهای خارجی در تامین امنیت کشور، پیش از آغاز روند انتقال مسؤولیت های امنیتی است.
واقعیت این است که هم در گذشته و هم در حال حاضر، وجود پایگاه های خارجی در هر نقطه از کشور، موجی از ناامنی، نفوذ تروریزم و وقوع درگیری، جنگ و کشتار را به همراه داشته یا دست کم بهانه ای برای تداوم وضعیت بی ثبات جاری شده است.
این در حالی است که انتظاری که از حضور این نیروها وجود داشت و دارد این بود و هست که حضور آنها مایه امنیت و آرامش و برچیده شدن زمینه جنگ و کشتار و ناامنی باشد نه بالعکس.
بنابراین، مشخص است که حضور خارجی ها به ویژه نیروهای امریکایی، به نوعی با ناامنی و تروریزم گره خورده و این امر، تردیدها و ابهامات بسیار جدی را در زمینه صداقت حضور و ماموریت این نیروها در افغانستان ایجاد می کند.
به باور منتقدان، نیروهای خارجی و امریکایی تا پیش از آغاز روند انتقال مسؤولیت های امنیتی، قبل از آنکه به جنگ منظم با گروه های تروریستی به هدف حذف و محو کامل آنها دست یازند، بیشتر به انجام عملیات های موردی شبانه، بمباران های هوایی و بازرسی های سرزده، اکتفا می کردند که اغلب در واکنش به تحرکات تروریست ها انجام می شد و اکثرا نیز از میان مردم عادی و غیرنظامیان، قربانی می گرفت؛ امری که بارها موجب خشم و عصبانیت دولت پیشین افغانستان می شد.
بنابراین، با توجه به ناامنی های جاری و رو به گسترش در کشور، پیش از آنکه درباره ناکامی یا کامیابی روند انتقال مسؤولیت های امنیتی، حکم کنیم، به نظر می رسد به عوامل دشمنی با روند انتقال باید توجه شود.
روند انتقال، گامی در راستای اعاده و بازگرداندن بخشی از حاکمیت ملی افغانستان به دولت و مردم این کشور و رهایی از قسمتی از سلطه خارجی بود و این امر، مسلما دشمنان داخلی و خارجی بسیاری داشت.
به عنوان نمونه، پاکستان و سازمان استخباراتی آن کشور، یکی از دشمنان جدی این امر بود و ناامنی های جاری نیز بخشی از پروژه پاکستانی برای زیر سؤال بردن نتایج روند انتقال است نه نتایج واقعی، مستقیم و بلامنازع ناشی از اجرایی شدن این روند.
با این حساب، بازگشت دوباره امریکا به میدان جنگ، هرچند در مقیاسی بسیار محدود خواهد بود، انتظار نمی رود، معادله جنگ را به سود جبهه ضد تروریزم، تغییر دهد؛ مگر آنکه امریکا و هم پیمانان منطقه ای اش، پیش از هر تصمیمی، بر سر یک مکانیزم زمان بندی شده حضور و خروج، توافق و تراضی کنند.