"به نقل از خبرگزاری فرانسه، تجاوز گروهی چهار مرد به یک دختربچه نه ساله در ایالت یوتای امریکا هنگامی که مادرش سرگرم استفاده از ماده مخدر متامفتامین بود، چنان خشمی را برانگیخته است که مقامات را مجبور کرد مردم را به آرامش دعوت کنند.
متهمان که روز سهشنبه در دادگاه حاضر شدند، با احتمال محکومیت حبس ابد مواجهند و در حال حاضر در بازداشت به سر می برند.
بر اساس بیانیه دفتر کلانتری منطقه یینتا Uintah، این تجاوز ۲۷ مارچ زمانی صورت گرفت که مادر این دختربچه برای دیدن دوستانش به شهر کوچک وِرنال رفته بود."
خبر فوق فقط یکی از خبرهایی است که هر از گاهی در همه ی جوامع غربی از جمله ایالات متحده امریکای متمدن و بشر دوست و آنهم به گونه وافر و زیاد اتفاق میفتد. انحطاط اخلاقی و انسانی انسان غربی از امروز نیست و می شود گفت این رشته سر دراز دارد.
آنچه از ناهنجاری های اخلاق اجتماعی و فردی، هر روزه در جوامع غربی و در این عصر و زمان رخ می دهد، در واقع ریشه در زمانهای بسیار دور و به طور مشخص در سالهای آغازین بعد از وقوع رنسانس در این جوامع دارد. قبل از فرارسیدن رنسانس فکری و فرهنگی در غرب، بشر غربی و البته به کرامت ارباب کلیسا، یک نیمه ارتباط هر چند ضعیف و بی روحی با آسمان و آموزه های ادیان الهی داشت و همین باورهای هر چند ضعیف و سطحی تا حدودی توانسته بود انسان غربی را لگام زده و مهار کند.
کلیسا و کشیشان و سایر روحانیان موجود در معابد و کنیسه ها، قبل از رنسانس اگر چه هیچ گاهی نتوانستند آئینهای خالص آسمانی و الهی را برای بشر غربی آن دوره ها تبلیغ و ترویج کنند و انسان تشنه غربی را از معارف دقیق و عمیق ادیان واقعی الهی، سیراب و اشباع کنند؛ تا انسان غربی ضمن قدرشناسی حریم کلیسا و حرمت گذاشتن به واقعیت های اصولی و اساسی دین و آموزه های آن، راه و روش معتدلی را بر می گزید و این گونه علیه مقدسات دینی و مذهبی یهود و مسیحیت بی روح و اثر، موضع خصمانه نمی گرفت.
انسان دوره رنسانس و پس از آن، در نتیجه زده شدن از کلیسا و تعالیم تحریف شده ی آن که با هیچ یک از معیارها و موازین عقلی و منطقی سازگاری نداشت، آرام آرام از خدا و آئینی که کلیسا مبلغ آن بود، فاصله می گرفت و در دام خودساخته "اومانیسم" سقوط می کرد.
دوره بعد از رنسانس، مجال و فرصت مناسبی شد برای پیدایش و رشد هر ایده و فکر و بینشی که انسان را مرکز و محور هر ارزش و هر چیزی می دانست. در همین دوره بود که حضور خداوند کم کم در زندگی بشر غربی بی رنگ و بی رنگ تر می شد؛ تا آنجا که به وسیله برخی از به اصطلاح نظریه پردازان اومانیستی و فلاسفه از آسمان رو بر تافته غربی، شاخه ای از اومانیسم ظهور کرد به مراتب خطرناک و ویرانگرتر از نگرش "انسان گرائی" و انسان محوری.
نگرش جدید یا پسااومانیستی، با گذاشتن چندین گام فراتر و یا هم فروتر بینش قبلی انسان غربی، به ناگاه انسان را اختیار دار خودش معرفی کرد و با شعار کفر آمیز "انسان خدایی" وارد میدان بشر غربی شد. فیلسوفان بسیاری یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام ضمن تائید نگرش "انسان خدایی" یک یا چند شاخ و برگ انسانی دیگر نیز به آن افزودند و این به اصطلاح فیلسوفان و تئورسین های سرشناس اومانیست، هر یک در قامت مشاوران برجسته دولتهای غربی قدعلم کردند و با حمایت بی چون و چرای دولتها و حکومتهای غربی، انسان خدایی را در همه کشورهای غربی و بعضاً شرقی، برقرار و نهادینه کردند.
چنانچه می دانیم در نگرش سخیف و منحط اومانیستی پسامدرن، خدا به عنوان خالق انسان، عقب نشینی می کند؛ یعنی بنا بر نظریه اومانیسم، عقب رانده می شود و انسان بجای او به اریکه قدرت و خدایی برای خویش تکیه می زند! بنائن در این دیدگاه و بینش انسان از قید و بند خدا و آموزه های دینی ای که پیامبران الهی برای راهنمایی و هدایت بشریت آورده اند، آزاد و رها می شود!
با این نگرش دیگر انسان آزاد آزاد آزاد است؛ تا هر گونه که دلش می خواهد فکر کند و هر چه میلش می کشد، انجام دهد. اینجا یعنی در این نگرش حرمتها و حریم های دینی و اخلاقی و انسانی به کلی برداشته می شوند و دیگر کسی حق ندارد انسانی را به دلیل دارا بودن هر گونه اندیشه و رفتاری ولو از نظر دینی منحط و باطل، سرزنش و ملامت کند.
با توجه به وجود همین نگرش در جوامع غربی است که هر آنچه در ادیان آسمانی و الهی، حرام و ناروا دانسته شده و برای مرتکبان آنها در شرایع مختلف الهی، مجازات و مکافات در نظر گرفته شده، در جوامع غربی نه تنها جایز و مباح می باشد؛ بلکه با نهی کنندگان این موارد نامشروع، به شدت برخورد می شود که مثلاً چرا مزاحم آزادی های فردی و اجتماعی می شوند!
با توجه به مبانی سخیف و غیر اخلاقی نگرش اومانیستی، خبر تجاوز به کودک 9 ساله چه در امریکا و چه در سایر جوامع غربی، خیلی هم اهمیت ندارد؛ چنانکه روز شاید میلیونها مورد از موارد مشابه روسپی خانه های آن کشورها رخ می دهد و چون آن ناهنجاری های اخلاقی به هر شکلی با رضایت طرفین انجام می پذیرد، آب از آب هم تکان نمی خورد!
بر اساس تتبعات و کاوشهای تحقیقی، سکس با کودکان و نوجوانان امروزه چیزی است که از سوی روسپی خانه های موجود در جوامع غربی، به شدت تبلیغ می شود و هیچ یک از دولتهای غربی با آن مشکلی ندارند!
در هر حال، به نظر می رسد مشکل جوامع غربی و انسان مغرب زمین، مشکل روبنائی و سهل و آسانی نیست؛ بلکه این معضل یک معضل پیچیده و زیربنائی انسانی- اخلاقی است که جز با فروپاشی زیربنای سخیف و پوچ نگرش اومانیستی در اندیشه و رفتار، و پی ریزی شالوده یک زیربنای اخلاقی- انسانی که بر گرفته شده ی از تعالیم آئین الهی باشد، علاج و درمان دیگری ندارد.
متهمان که روز سهشنبه در دادگاه حاضر شدند، با احتمال محکومیت حبس ابد مواجهند و در حال حاضر در بازداشت به سر می برند.
بر اساس بیانیه دفتر کلانتری منطقه یینتا Uintah، این تجاوز ۲۷ مارچ زمانی صورت گرفت که مادر این دختربچه برای دیدن دوستانش به شهر کوچک وِرنال رفته بود."
خبر فوق فقط یکی از خبرهایی است که هر از گاهی در همه ی جوامع غربی از جمله ایالات متحده امریکای متمدن و بشر دوست و آنهم به گونه وافر و زیاد اتفاق میفتد. انحطاط اخلاقی و انسانی انسان غربی از امروز نیست و می شود گفت این رشته سر دراز دارد.
آنچه از ناهنجاری های اخلاق اجتماعی و فردی، هر روزه در جوامع غربی و در این عصر و زمان رخ می دهد، در واقع ریشه در زمانهای بسیار دور و به طور مشخص در سالهای آغازین بعد از وقوع رنسانس در این جوامع دارد. قبل از فرارسیدن رنسانس فکری و فرهنگی در غرب، بشر غربی و البته به کرامت ارباب کلیسا، یک نیمه ارتباط هر چند ضعیف و بی روحی با آسمان و آموزه های ادیان الهی داشت و همین باورهای هر چند ضعیف و سطحی تا حدودی توانسته بود انسان غربی را لگام زده و مهار کند.
کلیسا و کشیشان و سایر روحانیان موجود در معابد و کنیسه ها، قبل از رنسانس اگر چه هیچ گاهی نتوانستند آئینهای خالص آسمانی و الهی را برای بشر غربی آن دوره ها تبلیغ و ترویج کنند و انسان تشنه غربی را از معارف دقیق و عمیق ادیان واقعی الهی، سیراب و اشباع کنند؛ تا انسان غربی ضمن قدرشناسی حریم کلیسا و حرمت گذاشتن به واقعیت های اصولی و اساسی دین و آموزه های آن، راه و روش معتدلی را بر می گزید و این گونه علیه مقدسات دینی و مذهبی یهود و مسیحیت بی روح و اثر، موضع خصمانه نمی گرفت.
انسان دوره رنسانس و پس از آن، در نتیجه زده شدن از کلیسا و تعالیم تحریف شده ی آن که با هیچ یک از معیارها و موازین عقلی و منطقی سازگاری نداشت، آرام آرام از خدا و آئینی که کلیسا مبلغ آن بود، فاصله می گرفت و در دام خودساخته "اومانیسم" سقوط می کرد.
دوره بعد از رنسانس، مجال و فرصت مناسبی شد برای پیدایش و رشد هر ایده و فکر و بینشی که انسان را مرکز و محور هر ارزش و هر چیزی می دانست. در همین دوره بود که حضور خداوند کم کم در زندگی بشر غربی بی رنگ و بی رنگ تر می شد؛ تا آنجا که به وسیله برخی از به اصطلاح نظریه پردازان اومانیستی و فلاسفه از آسمان رو بر تافته غربی، شاخه ای از اومانیسم ظهور کرد به مراتب خطرناک و ویرانگرتر از نگرش "انسان گرائی" و انسان محوری.
نگرش جدید یا پسااومانیستی، با گذاشتن چندین گام فراتر و یا هم فروتر بینش قبلی انسان غربی، به ناگاه انسان را اختیار دار خودش معرفی کرد و با شعار کفر آمیز "انسان خدایی" وارد میدان بشر غربی شد. فیلسوفان بسیاری یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام ضمن تائید نگرش "انسان خدایی" یک یا چند شاخ و برگ انسانی دیگر نیز به آن افزودند و این به اصطلاح فیلسوفان و تئورسین های سرشناس اومانیست، هر یک در قامت مشاوران برجسته دولتهای غربی قدعلم کردند و با حمایت بی چون و چرای دولتها و حکومتهای غربی، انسان خدایی را در همه کشورهای غربی و بعضاً شرقی، برقرار و نهادینه کردند.
چنانچه می دانیم در نگرش سخیف و منحط اومانیستی پسامدرن، خدا به عنوان خالق انسان، عقب نشینی می کند؛ یعنی بنا بر نظریه اومانیسم، عقب رانده می شود و انسان بجای او به اریکه قدرت و خدایی برای خویش تکیه می زند! بنائن در این دیدگاه و بینش انسان از قید و بند خدا و آموزه های دینی ای که پیامبران الهی برای راهنمایی و هدایت بشریت آورده اند، آزاد و رها می شود!
با این نگرش دیگر انسان آزاد آزاد آزاد است؛ تا هر گونه که دلش می خواهد فکر کند و هر چه میلش می کشد، انجام دهد. اینجا یعنی در این نگرش حرمتها و حریم های دینی و اخلاقی و انسانی به کلی برداشته می شوند و دیگر کسی حق ندارد انسانی را به دلیل دارا بودن هر گونه اندیشه و رفتاری ولو از نظر دینی منحط و باطل، سرزنش و ملامت کند.
با توجه به وجود همین نگرش در جوامع غربی است که هر آنچه در ادیان آسمانی و الهی، حرام و ناروا دانسته شده و برای مرتکبان آنها در شرایع مختلف الهی، مجازات و مکافات در نظر گرفته شده، در جوامع غربی نه تنها جایز و مباح می باشد؛ بلکه با نهی کنندگان این موارد نامشروع، به شدت برخورد می شود که مثلاً چرا مزاحم آزادی های فردی و اجتماعی می شوند!
با توجه به مبانی سخیف و غیر اخلاقی نگرش اومانیستی، خبر تجاوز به کودک 9 ساله چه در امریکا و چه در سایر جوامع غربی، خیلی هم اهمیت ندارد؛ چنانکه روز شاید میلیونها مورد از موارد مشابه روسپی خانه های آن کشورها رخ می دهد و چون آن ناهنجاری های اخلاقی به هر شکلی با رضایت طرفین انجام می پذیرد، آب از آب هم تکان نمی خورد!
بر اساس تتبعات و کاوشهای تحقیقی، سکس با کودکان و نوجوانان امروزه چیزی است که از سوی روسپی خانه های موجود در جوامع غربی، به شدت تبلیغ می شود و هیچ یک از دولتهای غربی با آن مشکلی ندارند!
در هر حال، به نظر می رسد مشکل جوامع غربی و انسان مغرب زمین، مشکل روبنائی و سهل و آسانی نیست؛ بلکه این معضل یک معضل پیچیده و زیربنائی انسانی- اخلاقی است که جز با فروپاشی زیربنای سخیف و پوچ نگرش اومانیستی در اندیشه و رفتار، و پی ریزی شالوده یک زیربنای اخلاقی- انسانی که بر گرفته شده ی از تعالیم آئین الهی باشد، علاج و درمان دیگری ندارد.
مولف : عبدالکریم محمدی