سقوط شهر قندز یکی از تراژدی های امنیتی در زمان حاکمیت حکومت وحدت ملی بود. بعد از انتخابات پر تقلب ریاست جمهوری ،امریکایی ها، بینی خمیری ساختند به نام حکومت وحدت ملی، که نه حکومت به معنای واقعی است و نه وحدت ملی در آن به دید می رسد .
حکومت وحدت ملی از یک جهت بر خاسته از بی تدبیری و مدیریت فاسد حکومت آقای کرزی است.
تقلب در تحت مدیریت حکومت فاسد او صورت گرفت.
این را گفتیم تا بدین نکته اشاره شود که مشکلات روز افزون در عرصه های گوناگون کشور، بی ارتباط به نحوه ایجاد و ساختار این حکومت نیست. حکومتی که بر اساس یک مصلحت سیاسی بوجود آید در نهایت در همان محدوده کاربرد خواهد داشت و به مسایل راهبردی و بنیادی نمی تواند بپردازد.
در زمان حکومت وحدت ملی میزان ناامنی افزایش چشمگیر یافت. چند منطقه از ولایت بدخشان از کنترل نیروهای داخلی بیرون شد و به دست طالبان افتاد. ولایت فاریاب در معرض سقوط قرار گرفت. گرچه جنرال دوستم در مسند معاونیت ریاست جمهوری، لباس جنگ پوشید به عرصه مقابله با نیرو های طالبان رفت.
با بازگشت دوستم به کابل، نیروهای طالبان بار دیگر به دروازه های آن ولایت نزدیک شدند، در سرپل و جوزجان نیز وضعیت بهتر از سایر نقاط شمال نبود.
جنرال عطا محمد نور در یک مانور شتاب آلود، خواست خودی بنمایاند و وجهه ای کمایی کند. اما گویا وضعیت را چنان مخاطره آمیز یافت که به آهستگی عقب نشست و زبان در کام کشید و از عملیات بیشتر و مقابله با طالبان سخن به میان نیاورد.
نقل قول هایی که از او می شود که به مردم گفته است که هیچ کاری از دست او ساخته نیست. طالبان هر روز که می گذشت به دروازه های مزار شریف که ازشهر های کلیدی شمال است نزدیک تر می شدند.
گمان می رفت که پاکستانی ها چنان تمرکز کرده و تصمیم گرفته اند که سقوط ولایت های شمال را بدست طالبان جشن بگیرند. اما از میان ولایت ها، تنها قندوز سقوط کرد. سقوط قندز نیز به یک باره و بی مقدمه صورت نگرفت. مدت ها بود که رسانه های گروهی خارجی و داخلی از حضور پر رنگ نیروهای طالبان در آن ولایت خبر می دادند.
ازسوی حکومت، اما هیچ وقعیتی به این گزارش ها داده نشد و هیچ تصمیم قاطعی اتخاذ نگردید. وقتی قندوز سقوط کرد، رئیس امنیت ملی و وزیر داخله در مجلس نمایندگان استجواب شدند.
رئیس امنیت ملی با صراحت اظهار داشت که مشاور امنیت ملی رئیس جمهور یعنی حنیف اتمر مانع عملیات نیرو های امنیتی کشور در ولسوالی های اطراف شهر قندوز شده است.
حرکت های تدریجی طالبان سرانجام به سقوط قندوز انجامید. با سقوط قندوز بهت و حیرت همه جا را فرا گرفت. تحلیل و تبصرهای گوناگون صورت می گرفت و دست های توطئه گران را در سقوط قندوز دخیل می دانستند. این که برخی نیروها، در داخل قندز با طالبان معامله کرده و عمدا قندوز را به طالبان سپرده اند.
قندوز بعد از تلاش های فراوان، بدست نیرو های حکومتی افتاد. اما جنایات بی شمار طالبان هم چنان فراموش ناشدنی در ذهنیت مردم باقی خواهد ماند. سقوط قندوز برخی فرضیه هارا نیز باطل اعلام کرد نه تنها برای مردم افغانستان آشکار شد که طالبان بر رغم گذشت زمان هیچ تغییری نیافته اند و جنایت پیشگی و درنده خویی از عمده مشخصات این گروه است. برای بسیاری از خارجی ها هم این نکته روشن شد که طالبان میانه رو وجود ندارد ،هم چنان که داعش تندرو و میانه رو را نمی توان یافت.
تروریست، تروریست است، چه طالبان چه داعش یا هر نیرو ی دیگر.
در سقوط قندوز چند گمانه زنی وجود داشت . یکی این که حضور پررنگ روسیه در عرصه تحولات منطقه ای، امریکایی ها را به تب و تاب انداخته که چگونه از تصمیم خود بر گردد.
در افغانستان بماند و به تحکیم مواضع و پایگاه خود بپردازد، زیرا رئیس جمهور امریکا گفته بود که هیچ امریکایی بعد از ۲۰۱۵ در افغانستان نخواهد ماند .
اما حضور روسیه به نگرانی های امریکا افزود آن کشور را واداشت که بهانه ای بتراشد تا حضور خود را در افغانستان استحکام بخشد و میدان را برای رقیب قدرت مند خالی نکند.. بهترین بهانه برای امریکایی ها گسترش دامنه نا امنی در شمال افغانستان بود . بنابر این در سقوط قندوز حلقه های گوناگونی نقش داشتند که در پشت سر آنها امریکایی ها قرار داشتند.
سقوط قندوز سبب شد که برخی سیاست مداران امریکایی به انتقاد از رئیس جمهور آن کشور بپردازد و حضور نظامی امریکا بعد سال ۲۰۱۵ را نیز پیشنهاد دهد. مجموع انتقادها بهانه ای بود برای تغییر مواضع امریکا نسبت به حضور خود در افغانستان گمانه دیگر آن بود که سقوط قندوز زمانی صورت گرفت، که جنرال دوستم خسته از جنگ های فاریاب به کشور های آسیای میانه سفر کرد تا برای مقابله با شورشیان طالب،از سران آن کشورها امکانات نظامی دریافت دارد. سنگین شدن وزن روسیه در معادلات قدرت داخل افغانستان سبب شد که عوامل امریکا در سقوط قندوز بپردازند تا جای امریکا توسط روسیه گرفته نشود. هردو گمانه به یک هدف منتهی میشود.
این که قصد و نیت از آن همه تلفات انسانی و جنایت های طالبان تمدید حضور امریکایی در کشور بود. بعد از سقوط قندوز و جنایت های بیشمار طالبان، نهاد های مدنی و احزاب سیاسی بر حکومت وحدت ملی فشار وارد آوردند که هیئاتی را غرض تحقیق به قندوز بفرستد تا با تحقیق و تفحص ،علل و یا دلایل سقوط قندوز را ارزیابی کند.تا اشتباهات این چنینی تکرار نشود.
نتیجه ای که هیئات حقیقت یاب با خود آورده آن است که در سقوط قندوز هیچ توطئه ای در کار نبوده است .امرالله صالح یکی از اعضای هیات حکومت، بر دو نکته انگشت نهاده و علت سقوط قندوز را دو چیز دانسته است. یکی ضعف رهبری. دومی، ساختار پیچیده ای حکومت باعث سقوط قندز شده است.
شاید ابتدایی ترین پرسشی که در اذهان به وجود آید این باشد که پیچیدگی ساختار حکومت یعنی چی؟
آنچه نگارنده این سطور می فهمد، آن است که ساختار پیچیده حکومتی، به معنای پراگندگی مراکز تصمیم گیری و مشخص نبودن تصمیم گیران اصلی درباره جنگ و صلح در کشور است.
این کاستی اندکی نیست و نباید دست کم گرفته شود. اگر این علت ها از یک توطئه خارجی بیشتر نباشد به هیچ وجه کمتر و کم اثر تر نخواهد بود.
کاستی ای که توسط هیئات تحقیق بدان اشارت رفته است تنها در سقوط قندوز موثر نبوده بلکه اکثریت نابسامانی های کشور به نحوی به همین دوعلت پیوند می یابد.
واگویی این دو علت این نکته را اعلام میدارد که حکومت وحدت ملی از درون دچار بیماری مزمنی است که باید درمان شود ، تداوم حکومت وحدت ملی به معنای تداوم تمام کاستی ها و نابسانی ها خواهد بود.
با آن که بیش از یک سال از تشکیل این حکومت می گذرد سران حکومت هنوز نمی داند که چه چیزی در اولویت های این حکومت قرار دارد و چگونه ساختار این حکومت را عیار سازد که در مقابل رخدادهای امنیتی و پدیده های گوناگون عکس العمل مناسب و به موقع نشان دهد. یعنی این حکومت هنوز به یک بیمار لاعلاج شباهت دارد که نمی تواند تومورهای سرطانی را از خود دور کند تا به یک کالبد نورمال و طبیعی تبدیل گردد یا آنکه بیماری این حکومت چنان است که هرگز قابل درمان نیست.
هر دو نکته ای که توسط هیئات حقیت یاب بدان اشاره رفته است یک معنا دارد. وقتی تمام نهاد های تشکیل دهنده یک حکومت فاقد شفافیت قانونی باشد نمی تواند دارای رهبری موثر هم باشد. ساختار پیچیده و تشتت رهبری در واقع دو روی یک سه است.
این گفته های اعضای هیات حقیقت یاب، این نکته را به اعضای جامعه مدنی و نهاد های سیاسی خارج از حکومت گوش زد می کند که برای بهبود وضعیت کشور و برای پیش گیری از بسا مشکلات ودشواری هایی که حکومت با آن مواجه است،صرف به امید های واهی حکومت نباید بسنده کرد و به آن دل خوش داشت و آن گفته ها را راه گشا دانست.
آنچه مردم افغانستان نیاز دارند رفتن از بی قانونی به سوی یک حکومت قانون است. اصلاح ساختار درونی حکومت با دو گزینه ممکن و میسر است. یکی این که حکومت اعلام کند که باساختار کنونی نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؛ حکومت منحل شود و انتخابات زود هنگام صورت گیرد تا یک حکومت قانونی روی کار بیاید.
گزینه دوم آن است که لویه جرگه تدویر یابد، قانون اساسی تغییر کند، جایگاه ریاست جمهوری و ریاست اجرایی در قانون اساسی کشور گنجانیده شود،تقسیم وظایف در چهار چوب قانون اساسی کشور معلوم و مشخص شود . آنچه امروز در افغانستان دیده می شود دو پادشاه در یک قلمرو است. تا وضعیت بدین گونه باشد هیچ تغییری بوجود نخواهد آمد و هیچ نابسامانی سامان نخواهد یافت.
حکومت وحدت ملی از یک جهت بر خاسته از بی تدبیری و مدیریت فاسد حکومت آقای کرزی است.
تقلب در تحت مدیریت حکومت فاسد او صورت گرفت.
این را گفتیم تا بدین نکته اشاره شود که مشکلات روز افزون در عرصه های گوناگون کشور، بی ارتباط به نحوه ایجاد و ساختار این حکومت نیست. حکومتی که بر اساس یک مصلحت سیاسی بوجود آید در نهایت در همان محدوده کاربرد خواهد داشت و به مسایل راهبردی و بنیادی نمی تواند بپردازد.
در زمان حکومت وحدت ملی میزان ناامنی افزایش چشمگیر یافت. چند منطقه از ولایت بدخشان از کنترل نیروهای داخلی بیرون شد و به دست طالبان افتاد. ولایت فاریاب در معرض سقوط قرار گرفت. گرچه جنرال دوستم در مسند معاونیت ریاست جمهوری، لباس جنگ پوشید به عرصه مقابله با نیرو های طالبان رفت.
با بازگشت دوستم به کابل، نیروهای طالبان بار دیگر به دروازه های آن ولایت نزدیک شدند، در سرپل و جوزجان نیز وضعیت بهتر از سایر نقاط شمال نبود.
جنرال عطا محمد نور در یک مانور شتاب آلود، خواست خودی بنمایاند و وجهه ای کمایی کند. اما گویا وضعیت را چنان مخاطره آمیز یافت که به آهستگی عقب نشست و زبان در کام کشید و از عملیات بیشتر و مقابله با طالبان سخن به میان نیاورد.
نقل قول هایی که از او می شود که به مردم گفته است که هیچ کاری از دست او ساخته نیست. طالبان هر روز که می گذشت به دروازه های مزار شریف که ازشهر های کلیدی شمال است نزدیک تر می شدند.
گمان می رفت که پاکستانی ها چنان تمرکز کرده و تصمیم گرفته اند که سقوط ولایت های شمال را بدست طالبان جشن بگیرند. اما از میان ولایت ها، تنها قندوز سقوط کرد. سقوط قندز نیز به یک باره و بی مقدمه صورت نگرفت. مدت ها بود که رسانه های گروهی خارجی و داخلی از حضور پر رنگ نیروهای طالبان در آن ولایت خبر می دادند.
ازسوی حکومت، اما هیچ وقعیتی به این گزارش ها داده نشد و هیچ تصمیم قاطعی اتخاذ نگردید. وقتی قندوز سقوط کرد، رئیس امنیت ملی و وزیر داخله در مجلس نمایندگان استجواب شدند.
رئیس امنیت ملی با صراحت اظهار داشت که مشاور امنیت ملی رئیس جمهور یعنی حنیف اتمر مانع عملیات نیرو های امنیتی کشور در ولسوالی های اطراف شهر قندوز شده است.
حرکت های تدریجی طالبان سرانجام به سقوط قندوز انجامید. با سقوط قندوز بهت و حیرت همه جا را فرا گرفت. تحلیل و تبصرهای گوناگون صورت می گرفت و دست های توطئه گران را در سقوط قندوز دخیل می دانستند. این که برخی نیروها، در داخل قندز با طالبان معامله کرده و عمدا قندوز را به طالبان سپرده اند.
قندوز بعد از تلاش های فراوان، بدست نیرو های حکومتی افتاد. اما جنایات بی شمار طالبان هم چنان فراموش ناشدنی در ذهنیت مردم باقی خواهد ماند. سقوط قندوز برخی فرضیه هارا نیز باطل اعلام کرد نه تنها برای مردم افغانستان آشکار شد که طالبان بر رغم گذشت زمان هیچ تغییری نیافته اند و جنایت پیشگی و درنده خویی از عمده مشخصات این گروه است. برای بسیاری از خارجی ها هم این نکته روشن شد که طالبان میانه رو وجود ندارد ،هم چنان که داعش تندرو و میانه رو را نمی توان یافت.
تروریست، تروریست است، چه طالبان چه داعش یا هر نیرو ی دیگر.
در سقوط قندوز چند گمانه زنی وجود داشت . یکی این که حضور پررنگ روسیه در عرصه تحولات منطقه ای، امریکایی ها را به تب و تاب انداخته که چگونه از تصمیم خود بر گردد.
در افغانستان بماند و به تحکیم مواضع و پایگاه خود بپردازد، زیرا رئیس جمهور امریکا گفته بود که هیچ امریکایی بعد از ۲۰۱۵ در افغانستان نخواهد ماند .
اما حضور روسیه به نگرانی های امریکا افزود آن کشور را واداشت که بهانه ای بتراشد تا حضور خود را در افغانستان استحکام بخشد و میدان را برای رقیب قدرت مند خالی نکند.. بهترین بهانه برای امریکایی ها گسترش دامنه نا امنی در شمال افغانستان بود . بنابر این در سقوط قندوز حلقه های گوناگونی نقش داشتند که در پشت سر آنها امریکایی ها قرار داشتند.
سقوط قندوز سبب شد که برخی سیاست مداران امریکایی به انتقاد از رئیس جمهور آن کشور بپردازد و حضور نظامی امریکا بعد سال ۲۰۱۵ را نیز پیشنهاد دهد. مجموع انتقادها بهانه ای بود برای تغییر مواضع امریکا نسبت به حضور خود در افغانستان گمانه دیگر آن بود که سقوط قندوز زمانی صورت گرفت، که جنرال دوستم خسته از جنگ های فاریاب به کشور های آسیای میانه سفر کرد تا برای مقابله با شورشیان طالب،از سران آن کشورها امکانات نظامی دریافت دارد. سنگین شدن وزن روسیه در معادلات قدرت داخل افغانستان سبب شد که عوامل امریکا در سقوط قندوز بپردازند تا جای امریکا توسط روسیه گرفته نشود. هردو گمانه به یک هدف منتهی میشود.
این که قصد و نیت از آن همه تلفات انسانی و جنایت های طالبان تمدید حضور امریکایی در کشور بود. بعد از سقوط قندوز و جنایت های بیشمار طالبان، نهاد های مدنی و احزاب سیاسی بر حکومت وحدت ملی فشار وارد آوردند که هیئاتی را غرض تحقیق به قندوز بفرستد تا با تحقیق و تفحص ،علل و یا دلایل سقوط قندوز را ارزیابی کند.تا اشتباهات این چنینی تکرار نشود.
نتیجه ای که هیئات حقیقت یاب با خود آورده آن است که در سقوط قندوز هیچ توطئه ای در کار نبوده است .امرالله صالح یکی از اعضای هیات حکومت، بر دو نکته انگشت نهاده و علت سقوط قندوز را دو چیز دانسته است. یکی ضعف رهبری. دومی، ساختار پیچیده ای حکومت باعث سقوط قندز شده است.
شاید ابتدایی ترین پرسشی که در اذهان به وجود آید این باشد که پیچیدگی ساختار حکومت یعنی چی؟
آنچه نگارنده این سطور می فهمد، آن است که ساختار پیچیده حکومتی، به معنای پراگندگی مراکز تصمیم گیری و مشخص نبودن تصمیم گیران اصلی درباره جنگ و صلح در کشور است.
این کاستی اندکی نیست و نباید دست کم گرفته شود. اگر این علت ها از یک توطئه خارجی بیشتر نباشد به هیچ وجه کمتر و کم اثر تر نخواهد بود.
کاستی ای که توسط هیئات تحقیق بدان اشارت رفته است تنها در سقوط قندوز موثر نبوده بلکه اکثریت نابسامانی های کشور به نحوی به همین دوعلت پیوند می یابد.
واگویی این دو علت این نکته را اعلام میدارد که حکومت وحدت ملی از درون دچار بیماری مزمنی است که باید درمان شود ، تداوم حکومت وحدت ملی به معنای تداوم تمام کاستی ها و نابسانی ها خواهد بود.
با آن که بیش از یک سال از تشکیل این حکومت می گذرد سران حکومت هنوز نمی داند که چه چیزی در اولویت های این حکومت قرار دارد و چگونه ساختار این حکومت را عیار سازد که در مقابل رخدادهای امنیتی و پدیده های گوناگون عکس العمل مناسب و به موقع نشان دهد. یعنی این حکومت هنوز به یک بیمار لاعلاج شباهت دارد که نمی تواند تومورهای سرطانی را از خود دور کند تا به یک کالبد نورمال و طبیعی تبدیل گردد یا آنکه بیماری این حکومت چنان است که هرگز قابل درمان نیست.
هر دو نکته ای که توسط هیئات حقیت یاب بدان اشاره رفته است یک معنا دارد. وقتی تمام نهاد های تشکیل دهنده یک حکومت فاقد شفافیت قانونی باشد نمی تواند دارای رهبری موثر هم باشد. ساختار پیچیده و تشتت رهبری در واقع دو روی یک سه است.
این گفته های اعضای هیات حقیقت یاب، این نکته را به اعضای جامعه مدنی و نهاد های سیاسی خارج از حکومت گوش زد می کند که برای بهبود وضعیت کشور و برای پیش گیری از بسا مشکلات ودشواری هایی که حکومت با آن مواجه است،صرف به امید های واهی حکومت نباید بسنده کرد و به آن دل خوش داشت و آن گفته ها را راه گشا دانست.
آنچه مردم افغانستان نیاز دارند رفتن از بی قانونی به سوی یک حکومت قانون است. اصلاح ساختار درونی حکومت با دو گزینه ممکن و میسر است. یکی این که حکومت اعلام کند که باساختار کنونی نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؛ حکومت منحل شود و انتخابات زود هنگام صورت گیرد تا یک حکومت قانونی روی کار بیاید.
گزینه دوم آن است که لویه جرگه تدویر یابد، قانون اساسی تغییر کند، جایگاه ریاست جمهوری و ریاست اجرایی در قانون اساسی کشور گنجانیده شود،تقسیم وظایف در چهار چوب قانون اساسی کشور معلوم و مشخص شود . آنچه امروز در افغانستان دیده می شود دو پادشاه در یک قلمرو است. تا وضعیت بدین گونه باشد هیچ تغییری بوجود نخواهد آمد و هیچ نابسامانی سامان نخواهد یافت.
مولف : م. سمنگانی