نمی توان انکار کرد که استارت خوردن مذاکرات اتمی ایران و قدرت های جهانی که برای نخستین بار در تاریخ روابط ایران و امریکا، تابوی گفتگوی مستقیم میان مقام های ارشد دو کشور را شکست، انتظارات گسترده ای را در سطح ناظران ایجاد کرد که شاید در ادامه این روند و چه بسا در جریان آن، دو کشور، مباحث غیر هسته ای دیگری مانند روابط دوجانبه ایران و امریکا، مساله سوریه، یمن، افغانستان و سایر مسایل مبتلابه را نیز به بحث بگذارند و برای حل اختلافات شان بر سر این مسایل، به نتایجی برسند.
شماری از رسانه های خبری و تحلیلگران سیاسی حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و پیش بینی کردند که اکنون که تابوی گفتگوی مستقیم میان دو کشور ایران و امریکا شکسته شده و تمامی زمینه ها برای برقراری روابط دو جانبه فراهم گشته است، در آینده ای نه چندان دور شاهد بازگشایی سفارت امریکا در تهران و بالعکس سفارت ایران در واشنگتن خواهیم بود.
گروهی نیز در ادعایی بسیار رویاپردازانه و کمی تا قسمتی خنده دار، از احتمال سفر باراک اوباما؛ رییس جمهوری امریکا به ایران در سال ۲۰۱۶ میلادی خبر دادند!
مذاکرات اتمی ایران و جهان و به یک معنا، ایران و امریکا در نهایت پایان یافت؛ اما هیچ اتفاق خاصی در دیگر زمینه ها به جز برنامه اتمی ایران نیفتاد.
اختلافات و دشمنی ها میان دو کشور بر سر مسایل منطقه ای همچنان به قوت خود باقی ماند و در ضمن، گفتگوهای دوطرف هم از محدوده برنامه اتمی تهران، فراتر نرفت.
حتی در جریان سفر اخیر محمد جواد ظریف؛ وزیر خارجه ایران به نیویارک و دیدار دوجانبه او با همتای امریکایی اش، هم او و هم جان کری، تاکید کردند که موضوع این گفتگوها فقط توافق جامع اتمی ایران و جهان بوده است و مساله ای جز این از جمله بحران سوریه در این دیدار مورد بحث قرار نگرفته است.
با این حال، صرف نظر از اینکه مذاکرات دوجانبه وزرای خارجه ایران و امریکا یا معاونان آنها و نیز مذاکرات مقام های سازمان انرژی اتمی ایران و وزیر انرژی امریکا آیا فراتر از مباحث هسته ای بوده است یاخیر، این موضوع را نمی توان انکار کرد که برخی تبعات و بازخوردهای خواسته یا ناخواسته امضای توافق نهایی اتمی میان ایران و شش قدرت جهانی از جمله امریکا، تبعات، پیامدها و بازخوردهایی فراتر از برنامه اتمی ایران هم داشت.
یکی از مهم ترین و محسوس ترین پیامدهای سیاسی این توافق، در روابط غیر مستقیم ایران و امریکا با وساطت افغانستان بود.
امضای توافق اتمی به باور بسیاری از کارشناسان، این زمینه را برای امریکا فراهم کرد تا در ماموریت نظامی و سیاسی خود در کشورهایی مانند افغانستان و عراق، به نقش مثبت و سازنده ایران، فکر کند و از سیاست خصومت آمیزی که مبتنی بر نوعی ایران هراسی بود، فاصله محسوسی بگیرد.
این اتفاق البته در کشورهای دیگر منطقه مانند عراق و سوریه بیشتر به چشم می آید.
به تعبیر دیگر، امریکا در پی امضای توافق هسته ای، به صورت تلویحی قدرت و اثرگذاری ایرانی ها بر معادلات منطقه ای را تایید کردند و با استفاده از الگوی مذاکرات اتمی، تلاش کردند با این امر، واقع بینانه تر برخورد کنند تا اینکه همچنان با یک خصومت کور و بی نتیجه، قدرت ایران را انکار کنند.
البته این چیزی بود که سال ها پیش از این برای امریکایی ها محرز شده بود؛ اما اتفاقی که در جریان مذاکرات اتمی افتاد این بود که امریکایی ها قفل گفتگوهای دیپلماتیک با ایران را شکستند و توانستند مسایل مبتلابه مورد نظر خود را رو در رو با ایران در میان بگذارند.
بر پایه این ارزیابی، شماری از کارشناسان امیدوار اند که تغییر نگاه سلطه جویانه و از موضع قدرت امریکا نسبت به مسایل منطقه ای از جمله افغانستان بتواند این کشور را به پذیرش نقش ناگزیر قدرت های منطقه ای مانند ایران مجاب کند و در پرتو شیوع این طرز نگاه، منطقه ای امن تر و باثبات تری داشته باشیم.
آنچه این امید را تقویت می کند این است که امریکا به اذعان رییس جمهوری این کشور، دیگر به تنهایی قادر به حل و فصل مسایل بین المللی نیست؛ زیرا بخشی از قدرت بلامنازع خود را از دست داده و دچار ضعف و فرسایش شده است. بنابراین، مجبور است برای حفظ حضورش در منطقه و صیانت از منافع درازمدت خود، به قدرت های منطقه ای هم امتیاز بدهد؛ هرچند تمایلی به این کار نداشته باشد.
شماری از رسانه های خبری و تحلیلگران سیاسی حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و پیش بینی کردند که اکنون که تابوی گفتگوی مستقیم میان دو کشور ایران و امریکا شکسته شده و تمامی زمینه ها برای برقراری روابط دو جانبه فراهم گشته است، در آینده ای نه چندان دور شاهد بازگشایی سفارت امریکا در تهران و بالعکس سفارت ایران در واشنگتن خواهیم بود.
گروهی نیز در ادعایی بسیار رویاپردازانه و کمی تا قسمتی خنده دار، از احتمال سفر باراک اوباما؛ رییس جمهوری امریکا به ایران در سال ۲۰۱۶ میلادی خبر دادند!
مذاکرات اتمی ایران و جهان و به یک معنا، ایران و امریکا در نهایت پایان یافت؛ اما هیچ اتفاق خاصی در دیگر زمینه ها به جز برنامه اتمی ایران نیفتاد.
اختلافات و دشمنی ها میان دو کشور بر سر مسایل منطقه ای همچنان به قوت خود باقی ماند و در ضمن، گفتگوهای دوطرف هم از محدوده برنامه اتمی تهران، فراتر نرفت.
حتی در جریان سفر اخیر محمد جواد ظریف؛ وزیر خارجه ایران به نیویارک و دیدار دوجانبه او با همتای امریکایی اش، هم او و هم جان کری، تاکید کردند که موضوع این گفتگوها فقط توافق جامع اتمی ایران و جهان بوده است و مساله ای جز این از جمله بحران سوریه در این دیدار مورد بحث قرار نگرفته است.
با این حال، صرف نظر از اینکه مذاکرات دوجانبه وزرای خارجه ایران و امریکا یا معاونان آنها و نیز مذاکرات مقام های سازمان انرژی اتمی ایران و وزیر انرژی امریکا آیا فراتر از مباحث هسته ای بوده است یاخیر، این موضوع را نمی توان انکار کرد که برخی تبعات و بازخوردهای خواسته یا ناخواسته امضای توافق نهایی اتمی میان ایران و شش قدرت جهانی از جمله امریکا، تبعات، پیامدها و بازخوردهایی فراتر از برنامه اتمی ایران هم داشت.
یکی از مهم ترین و محسوس ترین پیامدهای سیاسی این توافق، در روابط غیر مستقیم ایران و امریکا با وساطت افغانستان بود.
امضای توافق اتمی به باور بسیاری از کارشناسان، این زمینه را برای امریکا فراهم کرد تا در ماموریت نظامی و سیاسی خود در کشورهایی مانند افغانستان و عراق، به نقش مثبت و سازنده ایران، فکر کند و از سیاست خصومت آمیزی که مبتنی بر نوعی ایران هراسی بود، فاصله محسوسی بگیرد.
این اتفاق البته در کشورهای دیگر منطقه مانند عراق و سوریه بیشتر به چشم می آید.
به تعبیر دیگر، امریکا در پی امضای توافق هسته ای، به صورت تلویحی قدرت و اثرگذاری ایرانی ها بر معادلات منطقه ای را تایید کردند و با استفاده از الگوی مذاکرات اتمی، تلاش کردند با این امر، واقع بینانه تر برخورد کنند تا اینکه همچنان با یک خصومت کور و بی نتیجه، قدرت ایران را انکار کنند.
البته این چیزی بود که سال ها پیش از این برای امریکایی ها محرز شده بود؛ اما اتفاقی که در جریان مذاکرات اتمی افتاد این بود که امریکایی ها قفل گفتگوهای دیپلماتیک با ایران را شکستند و توانستند مسایل مبتلابه مورد نظر خود را رو در رو با ایران در میان بگذارند.
بر پایه این ارزیابی، شماری از کارشناسان امیدوار اند که تغییر نگاه سلطه جویانه و از موضع قدرت امریکا نسبت به مسایل منطقه ای از جمله افغانستان بتواند این کشور را به پذیرش نقش ناگزیر قدرت های منطقه ای مانند ایران مجاب کند و در پرتو شیوع این طرز نگاه، منطقه ای امن تر و باثبات تری داشته باشیم.
آنچه این امید را تقویت می کند این است که امریکا به اذعان رییس جمهوری این کشور، دیگر به تنهایی قادر به حل و فصل مسایل بین المللی نیست؛ زیرا بخشی از قدرت بلامنازع خود را از دست داده و دچار ضعف و فرسایش شده است. بنابراین، مجبور است برای حفظ حضورش در منطقه و صیانت از منافع درازمدت خود، به قدرت های منطقه ای هم امتیاز بدهد؛ هرچند تمایلی به این کار نداشته باشد.