جهان در اواخر قرن بیستم و دهه اول قرن بیست و یک، با دو گروه مواجه بوده است که هر دو گروه ادعای یکسانی داشته اند. محوری ترین این ادعاها، ایجاد خلافت و امارت اسلامی و پیاده کردن قوانین اسلام بوده است. یکی در افغانستان امارت ایجاد کرد و رهبر خود را امیرالمومنین نامید، دیگری در خاورمیانه سرزمین وسیعتری در اختیار گرفت، حکومت خود را خلافت و نام رهبر خود را خلیفه خواند. هر دو گروه به ظاهر دارای اختلاف نظر هستند (حداقل نشان می دهند) اما اگر نیک نگریسته شود، هر دو گروه از یک آبش خور آب خورده اند و هر دوعمل یکسانی داشته اند. اگر فهرستی از مشابهت های این دو گروه نشان داده شود بر سرشت مشترک هر دو گروه بیشتر می توان پی برد.
۱. طالبان و داعش هر دو از اسلامی دفاع می کنند که امروز فقط در شبه جزیره عربستان می توان از آن سراغ گرفت و حکومت آن کشور واجد و حامی آن بوده است. اسلامی که این گروه ها در زیر چتر آن خود را پنهان کرده اند - به گفته اندیشمندان مسلمان- نه از فلسفه اسلامی در آن خبری هست و نه از عرفان اسلام اثری، و نه هم از کلام اسلامی در آن می توان یافت. در حالی که اسلام از بدو تولد خود با فلسفه، عرفان و کلام در آمیخته برای دفاع از حقانیت خود از این ابزارها سود برده است و نوعی لطافت دلپذیری در این دین آسمانی ایجاد کرده است. در نگاه طالبان و داعش؛ اما تنها فقه اسلامی اعتبار دارد، و این دو گروه هر دو در صدد ایجاد جامعه فقه محور است. قابل یاد آوری است که اعتبار بخشیدن به فقه محض و کاستن از عرفان و تصوف و کلام اسلامی از سوی بسیاری از اندیشمندان مسلمان مورد انتقاد بوده است. این اندیشه را نوعی خشک اندیشی و نگاه متحجرانه به دین دانسته اند. در روزگار ما اندیشه های طالبان و داعش را نزدیک ترین اندیشه به خوارج نهروان یافته اند که حتا نزدیک ترین کس به پیامبر را(علی«ع») نیز کافر خواندند حکومت او را بر نتابیدند.
۲. مشابهت دوم این دو گروه تروریستی را می توان در نظامی گیری این دو گروه دید. هر دو گروه برای رسیدن به مقصد از رعب، وحشت، ترور و خشونت استفاده کرده اند. نتیجه این خشونت بی امان و بیمارگونه، جراحت های التیام ناپذیری است که بر تن جهان اسلام و مسلمانان نشسته است و نظامی گری بدون داشتن ایده ای برای ایجاد یک حکومت مسئول و پاسخ گو نمی تواند دوام زیاد آورد و در نهایت راه افول و زوال را می پیماید. چنانکه در تاریخ نمونه های آرا می توان دید. از علی (ع) درباره خوارج پرسیدند؛ علی(ع) از ناگزیری زوال آنها سخن گفتند و آنها را به اوباشان کوچه گرد تشبیه کردند.
۳. وابستگی سیاسی، سومین ویژگی هر دو گروه، وابستگی به قدرت ها و حکومت ها است. یعنی این گروه بر اساس یک دینامیزم خودجوش و خودباور ایجاد نگشته اند تا نام نهضت یا جنبش را بتوان بر آنها نهاد. در حالی هر جنبش اجتماعی یا سیاسی ابتدا با مرکزیتی ایجاد می گردد. این مرکزیت این جاذبه را ایجاد می کند که افراد و گروه هایی به این مرکزیت بپیوندند و جنبش وسیع اجتماعی را بوجود آورند. در حالی که گذشته این دو گروه چنین بودگی را نشان نمی دهد. بر خلاف گمان غالب که می اندیشیده اند که طالبان برای ایجاد صلح و امنیت در افغانستان ایجاد شده است، کتاب «جنگ اشباح » نشان می دهد که این گمان چندان صواب نیست، بلکه این گروه برای همراهی با کاروان تجارتی تاجران پاکستان بوجود آمد که راهی آسیای میانه بودند. این گروه اما توانستند با درایتی که از خود نشان دادند، اعتماد پاکستانی ها را جلب کنند و افراد گوناگون با امکانات پاکستان گردهم آمدند و گروهی به نام طالبان بوجود آمد.
در ترکیب ابتدایی این گروه، افراد گوناگون وابسته به گروه ها و طیف های گوناگون سیاسی و اجتماعی دیده می شود، از چپ مائویست تا خلق و پرچم فراری را شامل می شود. هماهنگی در مقصد و مرام آنها دیده نمی شد. چنانچه در عمل به اثبات رسید که این گروه ها آگاهانه و با قصد و نیت از قبل تعیین شده و مقصد تعریف شده گردهم نیامده بودند بلکه امکانات اقتصادی از یک طرف و توهم دست یابی به قدرت سیاسی از سوی دیگر این طیف های گونا گون را در کنار هم قرار داده بودند.
ترکیب گروه تروریستی داعش نیز همین ویژگی ها را دارد. درباره رهبری داعش، ده ها پرسش بی پاسخ وجود دارد. او نه گذشته روشنی داشته و نه هم تا هنوز توانسته است چهره درخشانی از خود به نمایش بگذارد. سخنانی که بر زبان رانده است یا ایده های دینی ای ارایه داده، یاوه یا سر تا پا سخیف، بی بنیاد و توهین به اسلام و مسلمانی است. جهادالنکاح این فرقه، اوج رذالت این گروه مزدور، دد منش و ضد اسلام را به نمایش می گذارد.
این پرسش اکنون مطرح است که این دو گروه هم سرشت می تواند سرنوشت یکسانی نیز داشته باشد یا آن که هر دو مسیرهای متفاوتی را طی خواهند کرد و به نا کجا آبادهای گونا گون هم خواهند رسید؟
تاریخ جنبش های سیاسی می آموزد که هیچ گروهی با این ویژگی هایی که شمردیم نخواهند توانست مدت زیادی دوام آورد. در مقام فکر، هم هیچ اندیشه متعصبانه ای نمی تواند دوام آورد و ذهن و فکر انسان ها را اسیر خود کند. انسانها با عقلانیت زاده شده اند و این گوهر گرانبها را خداوند در وجود او نهاده است. سخت است که بتوانند با تعصب و تقشر زندگی به سر آورند و تعصب کور را راهنمای خود سازند. اگر اندیشه آمیخته به تعصب، توانسته بر شبه جزیره عربستان دوام آورد بر دو علت استوار بوده است:
نخست این که ثروت سرشار نفتی عربستان دیوار حایلی برای آن کشور بوجود آودره است. دوم آنکه وابستگی قدرت های غربی به نفت آن کشور باعث شده است که چشم ها بر بسیاری از ناهنجاری ها و ستم های پیدا و پنهانی که بر مردم خود روا می دارد ببندد. و این چشم پوشی منفعت طلبانه، حصار امنیتی به دور آن کشور ایجاد کرده است.
ایجاد گروه داعش به معنای آنست که عربستان سعودی و هم پیمانان منطقه ای آن کشور نتوانسته اند از راه سیاسی و گفتگو به مقصد خود دست پیدا کند از این جهت است که داعش را بوجود آورده اند تا از راه خشونت ورزی به اهداف خود برسند. طالبان نتیجه بن بست پاکستان در راه رسیدن به اهداف خود از طریق سیاسی و دیپلماتیک بود.
چرا امروز پاکستان طالبان را بر سر میز مذاکره حاضر می کند؛ برای آن که فشارهای سیاسی چین از یک سوی و تضمین هایی که ممکن است کشورهای مثل امریکا و چین به امنیت آن کشور دهد، از سوی دیگر است که دست از طالبان شسته و می خواهد این گروه جنایت کار را واداربه مذاکره کند تا به تدریج به زباله دان تاریخ بفرستد.
هیچ تردید نباید کرد که اگر رابطه ایران با کشورهای اروپایی عادی شود و عربستان سعودی نیز توهم ناامنی را از ذهن خود دور کند و مسایل کلان خاورمیانه از راه گفت و شنود حل و فصل گردد، گروه داعش نیز به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد و نامی از این گروه در اذهان باقی نخواهد ماند. افزون بر وابستگی این گروه به کشورهای عربی، برخی آگاهان بدین نظر هستند که نفس نظامی گیری و توجه نداشتن به خواسته های انسانی مردم، این گروه را در سراشیب سقوط قرار می دهد. حال که چند عامل دست به دست هم داده اند زوال این گروه تروریستی حتمی خواهد بود.
۱. طالبان و داعش هر دو از اسلامی دفاع می کنند که امروز فقط در شبه جزیره عربستان می توان از آن سراغ گرفت و حکومت آن کشور واجد و حامی آن بوده است. اسلامی که این گروه ها در زیر چتر آن خود را پنهان کرده اند - به گفته اندیشمندان مسلمان- نه از فلسفه اسلامی در آن خبری هست و نه از عرفان اسلام اثری، و نه هم از کلام اسلامی در آن می توان یافت. در حالی که اسلام از بدو تولد خود با فلسفه، عرفان و کلام در آمیخته برای دفاع از حقانیت خود از این ابزارها سود برده است و نوعی لطافت دلپذیری در این دین آسمانی ایجاد کرده است. در نگاه طالبان و داعش؛ اما تنها فقه اسلامی اعتبار دارد، و این دو گروه هر دو در صدد ایجاد جامعه فقه محور است. قابل یاد آوری است که اعتبار بخشیدن به فقه محض و کاستن از عرفان و تصوف و کلام اسلامی از سوی بسیاری از اندیشمندان مسلمان مورد انتقاد بوده است. این اندیشه را نوعی خشک اندیشی و نگاه متحجرانه به دین دانسته اند. در روزگار ما اندیشه های طالبان و داعش را نزدیک ترین اندیشه به خوارج نهروان یافته اند که حتا نزدیک ترین کس به پیامبر را(علی«ع») نیز کافر خواندند حکومت او را بر نتابیدند.
۲. مشابهت دوم این دو گروه تروریستی را می توان در نظامی گیری این دو گروه دید. هر دو گروه برای رسیدن به مقصد از رعب، وحشت، ترور و خشونت استفاده کرده اند. نتیجه این خشونت بی امان و بیمارگونه، جراحت های التیام ناپذیری است که بر تن جهان اسلام و مسلمانان نشسته است و نظامی گری بدون داشتن ایده ای برای ایجاد یک حکومت مسئول و پاسخ گو نمی تواند دوام زیاد آورد و در نهایت راه افول و زوال را می پیماید. چنانکه در تاریخ نمونه های آرا می توان دید. از علی (ع) درباره خوارج پرسیدند؛ علی(ع) از ناگزیری زوال آنها سخن گفتند و آنها را به اوباشان کوچه گرد تشبیه کردند.
۳. وابستگی سیاسی، سومین ویژگی هر دو گروه، وابستگی به قدرت ها و حکومت ها است. یعنی این گروه بر اساس یک دینامیزم خودجوش و خودباور ایجاد نگشته اند تا نام نهضت یا جنبش را بتوان بر آنها نهاد. در حالی هر جنبش اجتماعی یا سیاسی ابتدا با مرکزیتی ایجاد می گردد. این مرکزیت این جاذبه را ایجاد می کند که افراد و گروه هایی به این مرکزیت بپیوندند و جنبش وسیع اجتماعی را بوجود آورند. در حالی که گذشته این دو گروه چنین بودگی را نشان نمی دهد. بر خلاف گمان غالب که می اندیشیده اند که طالبان برای ایجاد صلح و امنیت در افغانستان ایجاد شده است، کتاب «جنگ اشباح » نشان می دهد که این گمان چندان صواب نیست، بلکه این گروه برای همراهی با کاروان تجارتی تاجران پاکستان بوجود آمد که راهی آسیای میانه بودند. این گروه اما توانستند با درایتی که از خود نشان دادند، اعتماد پاکستانی ها را جلب کنند و افراد گوناگون با امکانات پاکستان گردهم آمدند و گروهی به نام طالبان بوجود آمد.
در ترکیب ابتدایی این گروه، افراد گوناگون وابسته به گروه ها و طیف های گوناگون سیاسی و اجتماعی دیده می شود، از چپ مائویست تا خلق و پرچم فراری را شامل می شود. هماهنگی در مقصد و مرام آنها دیده نمی شد. چنانچه در عمل به اثبات رسید که این گروه ها آگاهانه و با قصد و نیت از قبل تعیین شده و مقصد تعریف شده گردهم نیامده بودند بلکه امکانات اقتصادی از یک طرف و توهم دست یابی به قدرت سیاسی از سوی دیگر این طیف های گونا گون را در کنار هم قرار داده بودند.
ترکیب گروه تروریستی داعش نیز همین ویژگی ها را دارد. درباره رهبری داعش، ده ها پرسش بی پاسخ وجود دارد. او نه گذشته روشنی داشته و نه هم تا هنوز توانسته است چهره درخشانی از خود به نمایش بگذارد. سخنانی که بر زبان رانده است یا ایده های دینی ای ارایه داده، یاوه یا سر تا پا سخیف، بی بنیاد و توهین به اسلام و مسلمانی است. جهادالنکاح این فرقه، اوج رذالت این گروه مزدور، دد منش و ضد اسلام را به نمایش می گذارد.
این پرسش اکنون مطرح است که این دو گروه هم سرشت می تواند سرنوشت یکسانی نیز داشته باشد یا آن که هر دو مسیرهای متفاوتی را طی خواهند کرد و به نا کجا آبادهای گونا گون هم خواهند رسید؟
تاریخ جنبش های سیاسی می آموزد که هیچ گروهی با این ویژگی هایی که شمردیم نخواهند توانست مدت زیادی دوام آورد. در مقام فکر، هم هیچ اندیشه متعصبانه ای نمی تواند دوام آورد و ذهن و فکر انسان ها را اسیر خود کند. انسانها با عقلانیت زاده شده اند و این گوهر گرانبها را خداوند در وجود او نهاده است. سخت است که بتوانند با تعصب و تقشر زندگی به سر آورند و تعصب کور را راهنمای خود سازند. اگر اندیشه آمیخته به تعصب، توانسته بر شبه جزیره عربستان دوام آورد بر دو علت استوار بوده است:
نخست این که ثروت سرشار نفتی عربستان دیوار حایلی برای آن کشور بوجود آودره است. دوم آنکه وابستگی قدرت های غربی به نفت آن کشور باعث شده است که چشم ها بر بسیاری از ناهنجاری ها و ستم های پیدا و پنهانی که بر مردم خود روا می دارد ببندد. و این چشم پوشی منفعت طلبانه، حصار امنیتی به دور آن کشور ایجاد کرده است.
ایجاد گروه داعش به معنای آنست که عربستان سعودی و هم پیمانان منطقه ای آن کشور نتوانسته اند از راه سیاسی و گفتگو به مقصد خود دست پیدا کند از این جهت است که داعش را بوجود آورده اند تا از راه خشونت ورزی به اهداف خود برسند. طالبان نتیجه بن بست پاکستان در راه رسیدن به اهداف خود از طریق سیاسی و دیپلماتیک بود.
چرا امروز پاکستان طالبان را بر سر میز مذاکره حاضر می کند؛ برای آن که فشارهای سیاسی چین از یک سوی و تضمین هایی که ممکن است کشورهای مثل امریکا و چین به امنیت آن کشور دهد، از سوی دیگر است که دست از طالبان شسته و می خواهد این گروه جنایت کار را واداربه مذاکره کند تا به تدریج به زباله دان تاریخ بفرستد.
هیچ تردید نباید کرد که اگر رابطه ایران با کشورهای اروپایی عادی شود و عربستان سعودی نیز توهم ناامنی را از ذهن خود دور کند و مسایل کلان خاورمیانه از راه گفت و شنود حل و فصل گردد، گروه داعش نیز به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد و نامی از این گروه در اذهان باقی نخواهد ماند. افزون بر وابستگی این گروه به کشورهای عربی، برخی آگاهان بدین نظر هستند که نفس نظامی گیری و توجه نداشتن به خواسته های انسانی مردم، این گروه را در سراشیب سقوط قرار می دهد. حال که چند عامل دست به دست هم داده اند زوال این گروه تروریستی حتمی خواهد بود.
مولف : سید مظفر دره صوفی