آصف علی زرداری؛ رییس جمهوری پیشین و رییس حزب مردم پاکستان می گوید او و کشورش آماده همکاری برای آوردن صلح در افغانستان است.
آقای زرداری در راس یک هیات بلندرتبه از حزب مردم پاکستان که یوسف رضا گیلانی؛ نخست وزیر پیشین پاکستان نیز شامل آن است، وارد کابل شد و در نخستین ملاقاتش به دیدار عبدالله عبدالله؛ رییس اجرایی رفت.
زرداری در این دیدار ضمن حمایت از پروسه صلح در افغانستان اعلام کرد که برای از بین بردن تروریزم باید همکاری های مشترک در منطقه شکل بگیرد.
آقای زرداری گفت:"تروریزم خوب و بد ندارد، هر کشوری که از تروریزم حمایت کند، قربانی آن خواهد شد، هیچ وقت نباید فکر کنیم که تخم بد بکاریم و گل برداشت کنیم."
او تروریزم را دشمن مشترک افغانستان و پاکستان خواند و تاکید کرد که برای از بین بردن این پدیده، باید دو کشور همکاری های مشترک را افزایش دهند.
ریاست اجرایی هم گفته است که در این ملاقات، دوطرف در مورد توسعه اقتصادی نیز گفتگو کردند.
با این حال به باور کارشناسان، سفر آصف علی زرداری و هیات همراه به افغانستان، آنهم درست زمانی که حزب مردم، دیگر هیچ قدرت و نفوذی در حلقه های حکومتی و تصمیم گیری پاکستان ندارد، پیش از آنکه نشانگر حسن نیت، تغییر موضع و پشیمانی پاکستان نسبت به رویکردهای گذشته و جاری خود در زمینه حمایت از تروریزم و جنگ افروزی در افغانستان باشد، بیشتر تشریفاتی و نمادین است و هرگز نمی تواند پیام آور تغییری جدی و واقعی در سیاست های اسلام آباد در قبال افغانستان و تامین صلح و ثبات در کشور باشد.
در سیاست مدرن، اصلی وجود دارد که در اثر تجدید و تکرار، اینک به یک قاعده تبدیل شده است. بر پایه این اصل، سیاستمداران تا زمانی که در قدرت هستند، آنچه برای آنها اولویت و اهمیت دارد، همان چیزی است که سیاست رسمی حکومت و زد و بندهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی آن در داخل مرزها و بیرون از آن، اقتضا می کند و این چیزی است که هیچ گزیر و گریزی از آن وجود ندارد.
در این مورد خاص نیز وقتی آصف علی زرداری و حزب مردم به رهبری وی، در کانون اصلی تصمیم گیری سیاسی و نظامی در پاکستان قرار داشت، شاید در نوع خود بدترین شیوه تقابل با افغانستان را در پیش گرفته بود؛ زیرا او بر اساس مقتضیات و منافع رسمی حکومت پاکستان، ناگزیر بود به افغانستان به مثابه یک عمق استراتژیک نگاه کند و در این راستا، همواره از شکل گیری یک افغانستان امن، آرام، باثبات و متحد جلوگیری کند.
پروژه طالبان و تروریزم، کارآمدترین و مؤثرترین ابزار دست یافتن به این مهم محسوب می شد و زرداری نیز از آن حمایت می کرد.
این در حالی بود که در زمان حاکمیت آقای زرداری و حزب مردم بر پاکستان نیز روند صلح افغانستان، کلید خورده بود و رییس جمهور کرزی، بارها به پاکستان سفر کرد و چندین بار نیز میزبان مقام های اسلام آباد در کابل بود، افزون بر آنکه در چندین نشست مشترک دو یا چندجانبه در دیگر کشورهای جهان نیز رویاروی مقام های ارشد پاکستانی قرار گرفت؛ تا آنها را مجاب کند که به طرح صلح افغانستان، روی خوش نشان دهند و برای تحقق آن، همکاری کنند؛ اما این آرزو کماکان پشت دیوارهای انتظار ماند و هرگز برآورده نشد.
تغییر نقش آقای زرداری از رییس جمهور یک حکومت حامی تروریزم به فعال صلح برای افغانستان اما از ادامه همان اصلی پیروی می کند که در بالا به آن اشاره شد.
ادامه این اصل، بر این اساس استوار است که سیاستمدارانی که روزی خود مجریان سیاست های رسمی و ضد صلح حاکمیت های حامی تروریزم و جنگ افروز بودند، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت، تبدیل به فعالان صلح، سفرای حسن نیت، مبارزان حقوق بشر و دادخواهان مدنی می شوند و در واقع، فطرت انسانی شان در دوران پس از قدرت را به جای سلطه گری سیاسی دوران قدرت شان می نشانند.
اما با دریغ و درد که دیگر برای این فعالیت ها خیلی دیر شده است.
به ویژه برای امثال آقای زرداری این فرصت به کلی از دست رفته و هرگز بازنخواهد گشت؛ زیرا او سال ها، ریاست جمهوری بدنام ترین رژيم حامی تروریزم را بر عهده داشته و دستش به خون هزاران شهروند و نیروی امنیتی افغانستان تا مرفق آلوده است و برای این ریاکاری ها و سالوس مآبی ها، هیچ جای و مجالی باقی نمانده است؛ مگر آنکه هدف او از این سفر هرگز آوردن صلح صادقانه برای افغانستان نباشد؛ بلکه خود ترفند فریبکارانه ای دیگر از سوی حکومت پاکستان، به منظور انحراف ذهن منتقدان روند صلح و تقویت روابط اشرف غنی با پاکستان باشد.
آقای زرداری در راس یک هیات بلندرتبه از حزب مردم پاکستان که یوسف رضا گیلانی؛ نخست وزیر پیشین پاکستان نیز شامل آن است، وارد کابل شد و در نخستین ملاقاتش به دیدار عبدالله عبدالله؛ رییس اجرایی رفت.
زرداری در این دیدار ضمن حمایت از پروسه صلح در افغانستان اعلام کرد که برای از بین بردن تروریزم باید همکاری های مشترک در منطقه شکل بگیرد.
آقای زرداری گفت:"تروریزم خوب و بد ندارد، هر کشوری که از تروریزم حمایت کند، قربانی آن خواهد شد، هیچ وقت نباید فکر کنیم که تخم بد بکاریم و گل برداشت کنیم."
او تروریزم را دشمن مشترک افغانستان و پاکستان خواند و تاکید کرد که برای از بین بردن این پدیده، باید دو کشور همکاری های مشترک را افزایش دهند.
ریاست اجرایی هم گفته است که در این ملاقات، دوطرف در مورد توسعه اقتصادی نیز گفتگو کردند.
با این حال به باور کارشناسان، سفر آصف علی زرداری و هیات همراه به افغانستان، آنهم درست زمانی که حزب مردم، دیگر هیچ قدرت و نفوذی در حلقه های حکومتی و تصمیم گیری پاکستان ندارد، پیش از آنکه نشانگر حسن نیت، تغییر موضع و پشیمانی پاکستان نسبت به رویکردهای گذشته و جاری خود در زمینه حمایت از تروریزم و جنگ افروزی در افغانستان باشد، بیشتر تشریفاتی و نمادین است و هرگز نمی تواند پیام آور تغییری جدی و واقعی در سیاست های اسلام آباد در قبال افغانستان و تامین صلح و ثبات در کشور باشد.
در سیاست مدرن، اصلی وجود دارد که در اثر تجدید و تکرار، اینک به یک قاعده تبدیل شده است. بر پایه این اصل، سیاستمداران تا زمانی که در قدرت هستند، آنچه برای آنها اولویت و اهمیت دارد، همان چیزی است که سیاست رسمی حکومت و زد و بندهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی آن در داخل مرزها و بیرون از آن، اقتضا می کند و این چیزی است که هیچ گزیر و گریزی از آن وجود ندارد.
در این مورد خاص نیز وقتی آصف علی زرداری و حزب مردم به رهبری وی، در کانون اصلی تصمیم گیری سیاسی و نظامی در پاکستان قرار داشت، شاید در نوع خود بدترین شیوه تقابل با افغانستان را در پیش گرفته بود؛ زیرا او بر اساس مقتضیات و منافع رسمی حکومت پاکستان، ناگزیر بود به افغانستان به مثابه یک عمق استراتژیک نگاه کند و در این راستا، همواره از شکل گیری یک افغانستان امن، آرام، باثبات و متحد جلوگیری کند.
پروژه طالبان و تروریزم، کارآمدترین و مؤثرترین ابزار دست یافتن به این مهم محسوب می شد و زرداری نیز از آن حمایت می کرد.
این در حالی بود که در زمان حاکمیت آقای زرداری و حزب مردم بر پاکستان نیز روند صلح افغانستان، کلید خورده بود و رییس جمهور کرزی، بارها به پاکستان سفر کرد و چندین بار نیز میزبان مقام های اسلام آباد در کابل بود، افزون بر آنکه در چندین نشست مشترک دو یا چندجانبه در دیگر کشورهای جهان نیز رویاروی مقام های ارشد پاکستانی قرار گرفت؛ تا آنها را مجاب کند که به طرح صلح افغانستان، روی خوش نشان دهند و برای تحقق آن، همکاری کنند؛ اما این آرزو کماکان پشت دیوارهای انتظار ماند و هرگز برآورده نشد.
تغییر نقش آقای زرداری از رییس جمهور یک حکومت حامی تروریزم به فعال صلح برای افغانستان اما از ادامه همان اصلی پیروی می کند که در بالا به آن اشاره شد.
ادامه این اصل، بر این اساس استوار است که سیاستمدارانی که روزی خود مجریان سیاست های رسمی و ضد صلح حاکمیت های حامی تروریزم و جنگ افروز بودند، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت، تبدیل به فعالان صلح، سفرای حسن نیت، مبارزان حقوق بشر و دادخواهان مدنی می شوند و در واقع، فطرت انسانی شان در دوران پس از قدرت را به جای سلطه گری سیاسی دوران قدرت شان می نشانند.
اما با دریغ و درد که دیگر برای این فعالیت ها خیلی دیر شده است.
به ویژه برای امثال آقای زرداری این فرصت به کلی از دست رفته و هرگز بازنخواهد گشت؛ زیرا او سال ها، ریاست جمهوری بدنام ترین رژيم حامی تروریزم را بر عهده داشته و دستش به خون هزاران شهروند و نیروی امنیتی افغانستان تا مرفق آلوده است و برای این ریاکاری ها و سالوس مآبی ها، هیچ جای و مجالی باقی نمانده است؛ مگر آنکه هدف او از این سفر هرگز آوردن صلح صادقانه برای افغانستان نباشد؛ بلکه خود ترفند فریبکارانه ای دیگر از سوی حکومت پاکستان، به منظور انحراف ذهن منتقدان روند صلح و تقویت روابط اشرف غنی با پاکستان باشد.