تاریخ انتشار :دوشنبه ۸ حوت ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۲۱
کد مطلب : 36913
بیست سال همراه قرآن
شخصی به نام «عبدالله مبارک» میگوید: بانویی را تنها دربیابان دیدم، نزد او رفته و هر چه که پرسیدم با آیه ای از قرآن به من جواب داد.
فضه، کنیز و خادمه حضرت زهرا (س) در بیابانی ازکاروان حج عقب افتاد و تنها در بیابان سرگردان شد.

شخصی به نام «عبدالله مبارک» میگوید: بانویی را تنها دربیابان دیدم، نزد او رفته و هر چه که پرسیدم با آیه ای از قرآن به من جواب داد.
به او گفتم: تو کیستی؟ گفت: «قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (زخرف/89) «بگو سلام بر شما بزودی خواهی دانست»؛ عبدالله گفت: بر او سلام کردم و گفتم: تو اینجا چه میکنی؟ گفت: «وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ»(زمر/37) «هرکس را خدا هدایت کند، هیچ گمراه کننده ای نخواهد داشت» فهمیدم که راه را گم کرده است....

گفتم از کجا می آیی؟ گفت: «يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ»(فصلت/44) «آنها از مکان دور صدا زده می شوند» فهمیدم که ازراه دورمیآید، گفتم به کجا می روی؟ گفت: «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» (آل عمران/97) «خداوند حج را بر مردم واجب گردانید» فهمیدم که عازم مکه است.... گفتم: آیا میل به غذا داری؟ گفت: «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ» (انبیاء/8) «ما آنها را از پیکرهایی قرار ندادیم که غذا نخورند» فهمیدم که میل به غذا دارد.

گفتم: شتاب کن و تندتر بیا. گفت: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره/286) «خداوندهیچ کس را جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمیکند» فهمیدم که خسته شده و قدرت راه رفتن ندارد.

گفتم: پشت سر من بر شتر سوارشو. گفت: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (انبیاء/22) «اگر در زمين و آسمان جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا تباه مى‏شد» فهمیدم که از سوار شدن پشت سر من حیاء می کند. پیاده شدم و او را تنها سوار شتر کردم. وقتی سوار شد گفت: « سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا» (زخرف/13) «پاک و منزه است خدایی که این را مسخرو رام ما گردانید» وقتی به کاروان رسیدیم به او گفتم: آیا از بستگان تو کسی درکاروان است؟ گفت: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» (ص/26)؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» (آل عمران/144)؛ «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ» (مریم/12)؛ «يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ» (قصص/30) دریافتم افرادی به نامهای داوود، محمد، یحیی و موسی داخل کاروان هستند و با او خویشاوندی دارند، آنها را با نام صدا زدم.

ناگهان چهارنفر سوی آن زن آمدند به او گفتم: این افراد با تو چه نسبتی دارند؟ گفت: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (کهف/46) «مال و پسران زيور زندگى دنيايند» فهمیدم آنها فرزندان او هستند. از آنان پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: این زن مادر ما «فضه» است که کنیز حضرت زهرا (س) بود و بیست سال غیر از قرآن سخن نگفته است.

( اعلام النساء المومنات؛ ص 596)
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل
https://avapress.net/vdcbf9bf.rhb08piuur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما