تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲ عقرب ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۲
کد مطلب : 173020
سید فضل‌احمد پیمان؛ شاعری حماسه‌آفرین
جامعه‌ فرهنگی و ادبی کشور در اول ماه عقرب سال جاری، یکی دیگر از چهره‌های اثرگذار و برجسته‌ خود را از دست داد و اهل قلم را سوگوار ساخت. سید فضل‌احمد پیمان؛ شاعر، سیاستمدار و حقوق‌دان معاصر کشور درگذشت.
به گزارش آوا، پیمان علاوه بر شاعری، سیاستمداری آگاه و حقوق‌دانی برجسته هم بود و سال‌ها در زمینه روزنامه‌نگاری نیز  در نشریاتی چون روزنامه اتفاق اسلام، ماهنامه هرات، ماهنامه فروغ انقلاب، هفته‌نامه انقلاب اسلامی و نشریه پیام همبستگی فعالیت کرد. غزل و حماسه‌سرایی بخش دیگری از فعالیت‌های سید فضل احمد پیمان را در برمی‌گرفت.
 
سید فضل‌احمد پیمان متخلص به «سوگوار»، اهل هرات و از بانیان شعر مقاومت در افغانستان بود. پیمان به زبان فارسی دری شعر سروده‌است. وی در قریه ملدان ولسوالی انجیل هرات در خانواده‌ای اصالتاً هراتی به‌دنیا آمد.

مهم‌ترین آثار پیمان منظومه‌های شام شهیدان، نوای آزادی و توفان خون است که از شاه‌کارهای ادبیات حماسی کشور به‌شمار می‌روند.

وی همچنین مؤسس و صاحب امتیاز ماهنامه فروغ انقلاب، نخستین نشریه چاپی در ولایت بادغیس افغانستان بوده‌است.

پیمان از فعالان عرصه سیاسی در غرب افغانستان هم بود. او در دهه هفتاد خورشیدی رئیس اداره دادستانی ولایت بادغیس بوده و در اوایل دهه هشتاد به عنوان مستوفی ولایت هرات و در اوسط همین دهه به صفت رئیس دادستانی استیناف ولایت هرات و مدتی را نیز به عنوان سرپرست ولایت هرات ایفای نقش کرده‌است.
 
شهرت پیمان اما بیشتر به‌خاطر اشعار و حماسه‌سرایی‌های اوست. پیمان در سرودن انواع و گونه‌های شعر فارسی- مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و ترکیب‌بند– تبحر داشت. سروده‌های حماسی پیمان به‌ویژه در زمان جنگ افغانستان و شوروی همواره در جبهات جنگ دست‌ به‌ دست می‌شد و در میان مهاجرین افغان در ایران و پاکستان توسط گروه‌ های سرود مکاتب و نهادهای فرهنگی در مجالس بزرگ خوانده می‌شد.
 
فضل‌احمد پیمان در ۱۳۲۰ خورشیدی در ولایت هرات افغانستان به دنیا آمد. مدرسه را در روستای ملدان از توابع ولسوالی انجیل آغاز کرد و در کنار آن به آموختن کتاب‌های عربی و دینی پرداخت. او سرودن شعر را در سن ۱۸ سالگی آغاز کرد و بخشی از دوران زندگی اش مصادف بود با جنگ‌های خونین افغان ها با شوروی سابق.
 
در سال ۱۳۴۸ رسماً کارمند حکومت افغانستان شد و تا سال ۱۳۵۷ در پست‌های اداری حقوقی و عدلی در ولسوالی‌های گلران، غوریان، انجیل و کرخ هرات به وظیفه اش ادامه داد و پس از کودتای هفت ثور به اتهام گرایش فکری به ایده‌های مجاهدین افغانستان به طور جزایی به ولایت بادغیس موظف شد؛ اما تحت تعقیب استخبارات حکومت افغانستان قرار گرفت و در سال ۱۳۶۰ وظیفه رسمی اش را ترک و به صفوف مجاهدین در بادغیس پیوست و هم‌زمان نشریه فروغ انقلاب را برای مجاهدین در بادغیس تأسیس کرد. سفر به بادغیس فصل تازه‌ای از زندگی پیمان را در پی داشت. او با ایجاد روابط گسترده فرهنگی از نخستین کسانی بود که زمینه چاپ و نشر به صورت کلاسیک را در ولایت بادغیس آغاز کرد. پیمان سال‌ها در جبهات مختلف جنگ در بادغیس دوشادوش همرزمانش علیه نظامیان شوروی سابق جنگید و مدتی فرماندهی جنگ در منطقه بند سبزک در دهستان لامان مرز میان هرات و بادغیس را نیز بر عهده داشت. او تقریباً بیشتر اشعارش را در همین منطقه سروده، جایی که به گفته خودش خون و شعر و آتش با هم برایش مدغم شده بودند.
 
درخواست رئیس‌جمهور از پیمان
حین شدیدترین درگیری‌های مجاهدین با نظامیان وابسته به ارتش شوروی سابق، نجیب الله احمدزی معروف به دکتر نجیب الله، رئیس‌جمهور وقت افغانستان یکی از نزدیکانش را به نزد پیمان فرستاد و از او خواست تا دست از سرودن چنین اشعاری علیه حکومت بردارد و از این طریق به پست‌های مهم حکومتی دست یابد؛ اما پیمان نپذیرفت.
 
پیمان در پی بحران‌های سیاسی مختلف بوجود آمده در افغانستان بارها با خانواده اش مهاجر شد، به گفته خود او، دو بار همراه با خانواده اش به ایران مهاجر شده‌است و چندین بار به گوشه و کنار خود افغانستان.

پیمان مدتی را نیز در کمیته‌های سیاسی مجاهدین افغان در پاکستان گذرانده‌است. او مدتی نیز در ایران کارمند دفتر سیاسی حزب «جمعیت اسلامی افغانستان» بود.

پیمان پس از پیروزی مجاهدین افغانستان به‌عنوان دادستان ولایت بادغیس از سوی محمد اسماعیل خان که در آن‌وقت فرماندههی چهار ولایت از جمله بادغیس را نیز به عهده داشت مقرر شد. پس از تصرف غرب افغانستان بدست طالبان پیمان دوباره به ایران مهاجر شد.
 
اسارت به دست طالبان
پیمان در سال ۱۳۷۴ هجری خورشیدی از ایران خارج شد و همراه با محمد اسماعیل خان در جبهات جنگ در شمال افغانستان شرکت کرد، سپس او با اسماعیل خان فرمانده ارشد نظامی غرب افغانستان در پی معامله پنهانی جنرال عبدالملک با طالبان در ۲۸ ثور ۱۳۷۶ به دست طالبان در مربوطات شهر فاریاب اسیر شد. بعد از آن پیمان با تعدادی از همرزمانش در یک اقدام غافلگیرانه موفق شد هنگامی که طالبان اسرای جنگی را به طرف شهر مزار شریف انتقال می‌دادند، با استفاده از یک فرصت خود را از چنگ آنان نجات دهد. طالبان دیگر همرزمان پیمان از جمله اسماعیل خان را ۳ سال در اسارت داشتند.
 
پس از سقوط طالبان و بازگشت از ایران او برای مدتی مستوفی هرات شد و سپس به عنوان رئیس سارنوالی  هرات مقرر شد و سه سال به این وظیفه اش ادامه داد. پیمان در خلال این وظیفه اش یکبار به عنوان سرپرست ولایت هرات در غیاب اسماعیل خان والی وقت آن ولایت انتخاب شد.
 
پیمان از زبان دیگران
برهان‌الدین ربانی؛ رئیس‌جمهور پیشین افغانستان درباره او گفته است: چکامه‌های پیمان از دل چکیده و بر دل می‌نشیند. سیمای دردآشنای شاعر، گویای رنج‌های بی‌پایان ملت مظلوم ماست. اشعار نغز و دل‌نشینش با بیان رسا از عمق دردها و رنج‌های ملت زجر کشیده‌اش ترجمانی می‌کند. او شاعر سنگر است و عظمت و جلال سنگرداران را در برابر طوفان درد و رنج، صابر و شکیبا چون صخره‌های پرغرور کشور به پا ایستاده‌اند حکایت می‌کند.

خلیل‌الله خلیلی؛ شاعر و نویسندهٔ افغان هم گفته است: سید سخنور پیمان سوگوار، شور رسوا کن دشمن خوار و سوز ناله‌برانگیز گلگون قبایان وطن در اشعار خجسته تو چندان مقام متعالی دارد که جائی برای تحلیل و نقد ادبی بازنمی‌گذارد. به صراحت می‌توان گفت که انسجام و رعایت مقررات و ریزه کاری‌ها در شعر شیدای تو بیانگر همان سبک عراقی است که در دبستان هنرپرور، شعرساز روح‌انگیز و جان آویز پیر هرات پایه گذاشته‌است.

رضا چهرقانی برچلویی؛ نویسنده ایرانی هم می گوید: دوبیتی‌ها و اشعار پیمان همطراز با اشعار و دوبیتی‌های شاعر معروف عرب بیرم التونسی هستند و بیرم التونسی را می‌توان بنیانگذار و پرورنده جنبش سخن سرایی توده‌ای هم روزگار مصر دانست.

با آن‌که در میان شاعران افغانستان کسی را همطراز با بیرم التونسی یا حتی نسیم شمال نمی‌توان یافت، از بسیاری دوبیتی‌های فضل‌احمد پیمان هم نمی‌توان صرف نظر کرد. این دوبیتی سرای افغانستان که به «سوگوار» مشهور است نمونه‌های بعضاً جالب توجهی را در این زمینه عرضه کرده‌است.

محمد حنیف بلخی؛ شاعر هم می گوید: پیمان از نیایشی که به حضور پروردگار عرضه می‌دارد تا اینکه ضمن خطاب به هموطنانش همه فشرده‌های درونی‌اش را روی صفحات ریخته‌است، آتشی افروخته که هم می‌سوزد و هم می‌سوزاند.

نقیب آروین؛ شاعر بادغیسی درباره پیمان می گوید: من آن زمان نوجوانی بیش نبودم که با پدرم در دل دره‌های منطقه لامان به خانه پیمان رفتیم، پیمان مردی برجسته و شاعر بود. شاعری که شعرهای ممنوع داشت. شعرهایی که خانه به خانه و سنگر به سنگر می‌گشت و دل‌های سرزمینی را به هیجان می‌آورد.
شعرهایی که نخستین جرقه‌های شعر مقاومت در افغانستان بودند. شام شهیدان نه تنها در میان مردم ناسازگار با حضور شوروی در درون کشور کتابی مشهور بود؛ بلکه آوارگان این سرزمین در کشورهای همسایه و حتی دور از آن، خواننده و خواهنده شعرهای این دفتر بودند. شعری که کم‎سوادان و گاهی حتی بی‌سوادان از یاد داشتند، شعری که سرود ستیز و ناسازگاری ملتی در سیطره شوروی بود.

مولوی غلام‌محمد نجیبی کروخ می گوید: منظومه‌های پیمان چون عقد ثریا در آسمان ادب طلوع نموده و چون قمری بر ظلمات زمان نورافشانی می‌کند، از چهره‌های دوچهره پرده برمی‌دارد و اندیشمندان را وادار به تحسین می‌کند و لب شعرشناسان واژه آفرین می‌آفریند.

عبدالقیوم ملکزاد از نویسنده گان افغان دربارهٔ پیمان و اشعارش در مقاله‌ای با عنوان سیری در قلمرو ادب حماسی می‌نویسد: روح سخن پیمان سوگوار، انباشته ازدرد و داغ است و بیشترینش آلوده با ماتم و اندوه و ارائه دهنده تصاویری از سروقدان به خون غلطیده و بازتاب دهنده وضع پریشان مردم عزادار وسیمای ویران خونین دیار!

او در شرایطی که ارتش سرخ با هماهنگی و پادویی خلق و پرچم در کشور بیداد می‌کند و بوم وبر را به آتش می‌کشد و وجب وجب خاک ما را به خون تر می‌سازد، عید را، «عید ماتم» می‌نامد. زیرا! روزگارش با خوشی هرگز سر سازش ندارد!

مبارک بادعید آن خواهری را که خاک تیره برسرمی کند باد
دل سنگ از فغانش آب گردد زمانی کز برادر می‌کند یاد

مبارک عید آن زندانی ای را که آگه نیست از عید وحلولش
انیس خلوت او کس نباشد به جز تاریکی کنج سلولش

پیمان، که چشمان نم آلود منبعث از احساس و درد قلب شکسته اش، همواره دربرابر دیدگانم مجسم است، بسی تلاش می‌ورزد تا فریاد حزینش را با اندوه آوارگان و ماتم رسیدگان گره بزند.
 
نمونه اشعار
پیمان اولین مجموعه اشعارش شام شهیدان را با مناجاتی برای رهایی سرزمینش از اسارت آغاز کرده‌است:
پیمان در دو مجموعه اشعار نخستش، شام شهیدان و نوای آزادی، بیشتر به بیان شعر حماسی پرداخته اما در مجموعه سوم خود به نام توفان خون، علاوه بر اشعار حماسی اشعار غیر حماسی زیادی نیز دیده می‌شود. او در شعری زیر عنوان من کیستم در مورد خودش گفته‌است:

من کیستم شناور بازو شکسته‌ای
در ره‌گذار سیل حوادث نشسته‌ای

غیر از خروش مدهش طوفان سهمگین
نشنیده مژده‌ای، ز لب پی‌خجسته‌ای

دلداده‌ای، فریفته‌ای، در هوای دوست
پیوند مهر از همه عالم گسسته‌ای

آزاده‌ای، ز بار تعلق بسان سرو
مجنون طراز سلسله برپای بسته‌ای

آزرده‌ای، ولی نه به آزار مایلی
دل خسته‌ای، ولیک دلی را نخسته‌ای

مستغنی از سیاست حکام بحر و بر
دریانورد پیر ز جان دست شسته‌ای

در احتضار، عمر به آخر رسانده‌ای
طرفی ز جان‌سپاری خود بر نبسته‌ای

از اهل این زمانه، سزاوار دوستی
کمتر سراغ دیده و بسیار جسته‌ای

از بخت در شکایت و از دهر تنگ‌دل
از آشنا ملول و ز بیگانه خسته‌ای

محروم زیست هر که چو «پیمان» در این وطن
یا سیم و زر نداشت یا دار و دسته‌ای

نمونه دیگری از کلام پیمان:
خوشا دلی که تپد در هوای آزادی
خوشا سری که رود در بهای آزادی

خوشا به قطرهٔ خونی که می‌چکد به‌زمین
برای دین خدا و برای آزادی

خوشا به آن‌که شود چون حسین و یارانش
شهید معرکهٔ کربلای آزادی

خوشا به آبله پایی که در ستیغ شود
بلند به‌دستش لوای آزادی

خوشا به تازه عروسی که بسته‌است آذین
به‌کف ز سرخی رنگ حنای آزادی

خوشا به قافیه سنجان گلشن توحید
که ناورند به لب جز نوای آزادی

غبار رهگذری را ز خاک میهن خود
به سلطنت نفروشد گدای آزادی

به پادشاهی عالم فرو نیارد سر
کسی‌که زنده بود در فضای آزادی

بنای سد خلل ناپذیر اسکندر
به محکمی نبود چون بنای آزادی

رهی که فاصلهٔ آن زقاف تا قاف است
توان نمود طی اما به به‌پای آزادی

ز خطه‌ای که اسیر است اعتبار مجوی
که خاک زر شود از کیمیای آزادی

ندای حق نشود در جهان بلند هرگز
اگر بلند نباشد ندای آزادی

نمی‌رسند به ساحل سفینه‌های نجات
اگر مدد نکند ناخدای آزادی

خوشا دمی‌که در آیند باز در پرواز
کبوتران حرم در فضای آزادی

قفس شکسته و زنجیرها گسسته شوند
به یمن همت فرامان‌روای آزادی

دگر به هیچ دل اندیشه‌ای نیابد راه
ز هر چه هست به عالم، سوای آزادی

دگر به خون ضعیفی زمین نگردد سرخ
به جرم آنکه چرا گفت، (های آزادی)

دگر نوای طرب سر کنند چون پیمان
هزار شاعر دستان سرای آزادی

در اشعار پیمان گونه‌هایی از دوبیتی و رباعی‌های محلی نیز دیده می‌شود. بیشترین اشعاری توسط مردم در روستاها حفظ می‌گردید، دوبیتی‌ها و رباعی شاعر بود. چند نمونه از دوبیتی‌ها و رباعی‌های سید فضل‌احمد پیمان:

مجاهد! ظلم و بدکاری گناه است
ستمگاری و مکاری گناه است

کسی که پیرو اسلام باشد
اگر او را بیازاری گناه است

مجاهد چشم مستت را بنازم
جبین حق پرستت را بنازم

خرامان می‌روی در جبهه جنگ
کلاشینکوف دستت را بنازم

خوشا آهنگ وحدت ساز کردن
گره از مشکل خود باز کردن

به‌بال اتحاد و همنوائی
به اوج آرزو پرواز کردن

خوشا در رزمگه مردانه مردن
غبار از چهره هستی ستردن

خوشا جام شهادت نوش کردن
میان سنگر حق جان سپردن

لباس جنگ در برمی‌کنم من
به جرئت عزم سنگر می‌کنم من

قوای نابکار شوروی را
برون از خاک کشور می‌کنم من

کلاشینکوف در دستم خدایا
به پای بند زر مستم خدایا

پی نابودی روس ستمگر
روانه سوی جنگ هستم خدایا

بند زرمست از مناطق سخت‌گذر کوهستانی ولایت بادغیس است.
 
آثار
از وی سه اثر به نام‌های شام شهیدان و نوای آزادی و توفان خون به چاپ رسیده‌است. دو اثر نخست پیمان به صورت کل نایاب گردیده، اما توفان خون تلفیقی از اشعار دو اثر پیشین و اشعار چاپ نشده اش. توفان خون روز ۱۰ سرطان ۱۳۹۴ توسط انتشارات توانا در هرات چاپ شد. شام شهیدان نام اولین اثر پیمان است و نوای آزادی دومین اثر اوست که در سال ۱۳۶۸ خورشیدی با تیراژ ۵۰۰۰ جلد در چاپخانه پنگوئن در مشهد مقدس بچاپ رسیده‌است.
 
منبع : سایت دوربین
https://avapress.net/vdcauen6w49n0w1.k5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما