جنگ افغانستان چندلایه و تحمیلی و نیابتی است. سه لایه بزرگ آن جهت و چوب سوخت جنگ را در افغانستان تشکیل میدهند. این سه لایه عبارت اند از رقابتهای قدرتهای بزرگ، بازی کشورهای منطقه و رقابتهای داخلی قومی و سمتی برای تصاحب قدرت؛ اما پدیده جنگ مشخصه و یک حقیقت تلخ تاریخ سیاسی – اجتماعی افغانستان به شمار میآید. این پدیده در تمامی حیات سیاسی – اجتماعی – اقتصادی و مذهبی ما تنیده است. امروز اقتصاد ما اقتصاد جنگی، ادبیات ما ادبیات حماسی و جنگی و حتی روایتهای مذهبی ما زیادتر جنگی و خشن است و جنگ فعلی افغانستان نیز از این قاعده مستثنا نیست و میشود در همین چارچوب تعریف شود.
اما سؤال اساسی اینجاست که چه باید کرد و چطور باید از این منجلاب و دور باطل منحیث شهروندان این سرزمین بیرون آمد؟ دقیقاً طرح سؤال در اینجا مهمتر از جواب آن است؛ چون سؤال درست ما را به جواب درست و سرمنزل مقصود خواهد رساند تا بتوانیم گره از این معما بگشاییم و پیروزی را تعریف کنیم.
بنابراین برای اینکه بتوانیم استراتژی پیروزی را در جنگ روان افغانستان تعریف کرده باشیم، دقیقاً باید در پنج محور پنج سؤال اساسی را طرح کنیم که ماهیت جنگ جاری افغانستان چیست؟ دشمن کیست؟ منابع و قابلیتهای ما برای مهار این جنگ چیست؟ آسیبشناسی- کمی و کاستیها در کجاست؟ و بالاخره پیروزی چیست و استراتژی رسیدن به پیروزی چیست؟
در این یادداشت کوشش خواهد گردید تا از طریق جواب به این پنج سؤال محوری بتوانیم ماهیت جنگ افغانستان را تعریف کرده و دشمنشناسی کرده و بعداً به سراغ ابزار دفع و طرد جنگ دشمن و مهار جنگ جاری افغانستان با به کارگیری تمامی ابزار قدرت ملی افغانستان یعنی: قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی استفاده نموده تا بتوانیم نتایج این جنگ را بر اساس پیششرطها و شرایط خود شکل بدهیم.
الف. ماهیت جنگ افغانستان چیست؟
اساساً جنگهای افغانستان ماهیت استخباراتی و نیابتی دارند. جنگ فعلی افغانستان نیز یک جنگ استخباراتی و نیابتی است که بازیگران آن را طرفهای مختلف تمویل و تجهیز میکنند. در باره ماهیت جنگ جاری افغانستان سه مکتب فکری وجود دارد: ۱. ملیگرایان چون حامد کرزی و حامیانشان که میگویند این جنگ تقابل منافع قدرتهای بزرگ و منطقه است و افغانها و افغانستان نباید میدان چنین رقابتهایی گردند. ۲. مکتب مبارزان علیه تروریزم و افراطیت که عقیده راسخ دارند که افغانستان علیه هیولای تروریزم بینالمللی میجنگد و این منحیث یک داعیه ملی برای بقای افغانستان مهم است و بالاخره ۳. مکتب غربیها که اساساً میگویند جنگ افغانستان ناشی از فطرت اجتماعی – جغرافیای افغانستان بوده که چوب سوخت این جنگ تضادهای قومی و اقتصاد جرمی است.
اما حقیقت امر، ترکیبی از هر سه مکتب فکری است. جنگ روان افغانستان یک جنگ تحمیلی استخباراتی و نیابتی قدرتهای بزرگ و منطقه در خاک افغانستان است که متأسفانه تضادهای اجتماعی و اقتصاد جرمی ابزار تداوم این جنگ است. بنابراین قسمتی از این جنگ مربوط افغانها است که باید از طریق یک گفتمان ملی و راهکارهای قومی و ولسی باید حل گردد و قسمتی از آن از کنترول ما خارج بوده که ما تنها میتوانیم با تدبیر صحیح امنیت ملی و دنبال کردن یک سیاست خارجی زیرک، متوازن و چندبُعدی آن را مهار کنیم.
ب. دشمن کیست و استراتژی جنگیاش چیست؟
دشمنشناسی یکی از اساسات تئوری جنگ و صلح است. دشمنان مردم افغانستان را میتوان در سه کتگوری دستهبندی کرد: الف. سازمانهای استخباراتی منطقه و قدرتهای بزرگ همراه به مزدوران و نفوذیهایشان ب. بازیگران اقتصاد جرمی که شامل قاچاقبران، فاسدان سیاسی و اقتصادی است و بالاخره ج. چوب سوخت یعنی سربازانی که در دو طرف جنگ تحت پرچمها و داعیههای مختلف جنگ به نامهای مختلف طالب، داعش و امثالهم میجنگند.
در افغانستان بیش از ۶۰ هزار تروریست که یکسومشان را خارجیها تشکیل میدهند علیه مردم و حکومت افغانستان میجنگند. بیشترین اینها افغانهایی هستند که بنا به دلایل مختلف سیاسی – اقتصادی – اجتماعی تحت پرچمها مختلف میجنگند؛ اما بیشترینشان به خاطر فقر و تنگدستی و عدم رسیدگی حکومت برای رفع مشکلاتشان میجنگند. خارجیهایی که در افغانستان میجنگند تحت چتر گروهکهای تروریستی پاکستانی (پنجابی، سندی، افریدی و وزیرستانی)، گروههای تروریستی آسیای میانه (جنبش به اصطلاح اسلامی ترکستان شرقی، حرکت به اصطلاح اسلامی ازبکستان و غیره) و گروهکهای تروریستی بینالمللی (القاعده و داعش) میباشند.
این کالبدشکافی مختصر اما مخوفی از دشمنان مردم و نظام افغانستان است که مهار و دفع و طرد هر گروه خواهان نسخه مختص به خودشان میباشد؛ اما برای افغانهایی که بنا به دلایل مختلف میجنگند باید فرصت مصالحه و متارکه جنگ را فراهم کرد و برای خارجیان پیام واضح بدهیم که یا خارج شوید و یا هم از بین خواهید رفت.
اما استراتژی جنگی طالبان و حامیان آنها همان نسخه دههی هشتاد و نود میلادی است. یک جنگ چریکی استخباراتی که هدف اساسی آن از بین بردن زیربناهای امنیتی و نظامی و خسته ساختن شریکان بینالمللی افغانستان است. دگروال یوسف؛ یکی از افسران قبلی ارتش پاکستان در کتاب «تلک خرس» به آن استراتژی «قتل با هزار زخم» یاد کرده بود. این استراتژی باعث خستهگی، فرسایش و نهایتاً سرنگونی ارتشها در طول تاریخ شده است.
ج. منابع و قابلیتهای ما برای مهار این جنگ چیست؟
افغانستان باید تمامی ابزارهای قدرت ملی خود که عبارت از ماشین نظامی و امنیتی، دستگاه سیاست خارجی و ادارات عدلی و قضاییاش است را برای مهار این جنگ بکار بگیرد. جنگ جاری افغانستان تنها با قدرت نظامی و امنیتی مهار نخواهد شد، چون این جنگ اصالتاً یک شورش داخلی نبوده و ریشههای عمیق منطقهای و جهانی دارد. بناً نیازمند تدبیر و سازوکارهای فرانظامی و امنیتی است؛ اما برای این امر منابع ما چیست؟
قدرت نظامی افغانستان در نیروهای امنیتی و دفاعی افغان متبلور است. این نیروها شامل اردوی ملی، پولیس ملی و امنیت ملی است. اردوی ملی افغانستان یک نیروی با اعتبار و ملی است که میتواند به خوبی از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان دفاع و حراست کند؛ اما باید به معنای دقیق کلمه به یک اردو بدل شود. اردوی فعلی افغانستان تنها صنف پیاده داشته و قوای هوایی آن نیز در حال انکشاف است؛ اما صنوف هشتگانه اردو که زرهدار، راکت، توپچی و غیره میباشد در آن وجود ندارد و یا هم بسیار ضعیف حضور دارند. این کاستی باید رفع شود؛ اما به صورت کل یک نیروی مجهز، ملی و قابل اعتماد است؛ اما پولیس و امنیت ملی افغانستان با وجود تمام سرمایهگذاریها هنوز هم فرسوده و با چارچوب قانونی و حقوقی دهه هفتاد و هشتاد فعالیت میکنند. قانون تشکیلات و صلاحیتهای پولیس و امنیت ملی افغانستان یا وجود ندارد و یا هم اگر هست نیاز به بازنگری جدی دارد. بناً این دو نیرو باید به صورت بنیادی مدرنسازی شود و اصلاحات در آنها به وجود بیاید.
ابزار قدرت ملی دوم که میتواند ما را برای به حاشیه راندن تروریستان و حامیانشان در منطقه و جهان کمک کنند، دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی افغانستان است. متأسفانه دستگاه سیاست خارجی افغانستان زیادتر پوشالی و تشریفاتی است و تنها یک تعداد محدودی از کدرهای ورزیده دارد که سیاستگذاری و تطبیق آن سیاستها فردمحور و مربوط به شخصیتها در این دستگاه میشود. ما نیاز جدی به یک دیپلماسی فعال برای مشروعیتزدایی از طالبان و همکاران تروریستشان داریم و باید منابع تمویل تروریستان را از طریق سازوکارهای دیپلماتیک قطع و به حاشیه بکشانیم.
و بالاخره این عدالت و حاکمیت قانون است که موفقیت ما در تأمین یک نظام سیاسی – اجتماعی عادل و کارآمد در مقابل مجرمان و فاسدان متبلور میکند. این عدالت سریع و امنیت کاذب طالبان بود که از طریق روشهای ظالمانه برای مردم حس کاذب امنیت داده بود. متأسفانه این هنوز هم در اذهان یک تعداد مردم خوب و بد زنده است. بناً برای این که بتوانیم مشروعیت نظام را حفظ و بسط دهیم نهایت ضروری است تا نظام عادل و حاکمیت قانون بلامنازعه داشته باشیم. پس ارگانهای عدلی و قضایی افغانستان چون لویسارنوالی و محاکم ثلاثه در همکاری با پولیس نقش اساسی در پیروزی این جنگ دارند.
د. آسیبشناسی – کمی و کاستیهای ما در کجاست؟
جنگ جاری جنگ برای بقای افغانستان است. شکست و پیروزی در این جنگ سرنوشت نسلهای آینده ما را رقم خواهد زد و سنگینی مسوولیت و بهای آن بس بزرگ است و تنها با صداقت و راستگویی در مقابل قدرت است که میتوانیم آسیبهایمان را شناسایی کنیم و به آن برسیم.
اما آسیبهای ما منحیث یک نظام برای تداوم و پیروزی در این جنگ چیست؟
۱. بسیج ملی تحت بیرق اسلام و دفاع مقدس
ما افغانها در یک دفاع مقدس از سرزمین و مردممان قرار داریم و اگر این جنگ – جنگ افغانها است پس باید ملت و تمامی اقشار تشکیلدهندهی آن به حمایت نیروهای امنیتی و دفاعی و حکومت مشروع افغانستان بایستند. متأسفانه ما در افغانستان یک گفتمان و روایت مشترک از این جنگ نداریم تا اساس یک اجماع ملی را برای بسیج مردم تشکیل بدهد. بناً نخستین کاستی ما بسیج ملی برای دفاع مقدس است.
۲. اجماع منطقهای و بینالمللی روی جنگ افغانستان
بعد از حملات یازدهم سپتامبر و آغاز جنگ افغانستان دنیا و منطقه یک اجماع کامل در مورد حقانیت جنگ افغانستان داشتند. ما در خط اول مبارزه علیه تروریزم قرار داشته و خط مقدم دفاع از کشورهای آسیای میانه و ایران و روسیه در مقابل تروریزم استیم. امروزه به قیمت بهای خوان جوانان افغان است که تاشکند، دوشنبه، تهران و مسکو امن است. اما متأسفانه این درک هیچ و یا کمتر در پایتختهای این کشور وجود دارد. متأسفانه با تشدید رقابتها میان امریکا و روسیه، ایران و سعودی و افزایش تنش میان پاکستان و امریکا این اجماع از هم پاشیده است. از عدم این اجماع است که طالبان سود برده و مورد حمایت منحیث یک گروه نیابتی قرار میگیرند. بناً نهایت مهم است تا با یک دیپلوماسی زیرکانه و نهایت حساس این اجماع شکسته را دوباره احیا نموده تا بتوانیم مشروعیت سیاسی و تعدد منابع تمویل طالبان و همکاران تروریستیشان را قطع کنیم.
۳. تمویل نیروهای امنیتی و شکنندهگی پیآمدهای سیاسی- امنیتی آن
مقوله مشهوری است که عسکر زمانی میجنگد که شکم سیر و انگیزه بالا داشته باشد. نیروهای امنیتی و دفاعی افغان از طرف ناتو و شریکان بینالمللی ما تمویل میشوند و این تمویل شکننده و غیر قابل پیشبینی است، با وجود این که برای ما تعهدات چندین ساله برای تمویل میدهند اما باید راه حل و چارهی افغانی برای افغانیزهسازی مصارف امنیتی و دفاعی افغانستان بسنجیم. پس نهایت حیاتی و مهم است تا حکومت افغانستان با شرکای بینالمللیاش و همچنان نهادهای مالی ملی خود یک چارچوب برای اقتصادیسازی تمویل نیروهای امنیتی و دفاعی افغان بسازند، چون هیچ کشور تا ابد نمیتواند برای تمویل نیروهای امنیتی و دفاعیاش چشم به انتظار کمک مالیهدهندهگان کشورهای همکار باشد. نیروی امنیتی افغان و پایدار تنها ضامن امنیت ملی ما خواهد بود.
۴. فرسودهگی و ناکارایی جامعهی اطلاعاتی و استخباراتی افغانستان و نیازمندی به اصلاحات
جنگ افغانستان اصالتاً و به شکل طبیعی یک جنگ استخباراتی- اطلاعاتی است. جنگهای استخباراتی از جنگهای منظم جبههای و متعارف فرق داشته و متفکرین نظامی معاصر آن مائو تسه تونگ، چهگوارا، فیدل کاسترو و احمدشاه مسعود شهید و دیگران به شمار میآیند. استخبارات و اطلاعات بشری، تخنیکی و جغرافیای چشم و گوش و ستون فقرات پلانگذاری را در عملیاتها تشکیل میدهد. پس هوشیاری و وجود تشکیلات وسیع کارآ و مؤثر استخباراتی که با آخرین تکنولوژی و آموزشهای استخباراتی مجهز باشند یک نیز مبرم و حیاتی است. متأسفانه ما فعلاً در این موقعیت قرار نداریم و جامعهی استخباراتی افغانستان به یک بازنگری اساسی و تقسیم کار ضرورت دارند.
مشخصاً تشکیلات، پرسونل، نظام آموزش پرورش، طرز فکر و دید استراتژیک و چارچوب حقوقی و قانونی فعالیتشان باید بازنگری و نوسازی شود.
۵. اجماع سیاسی و انگیزه در نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان
برد و باخت جنگها را انگیزه و یک روایت ساده تعیین میکند. حقانیت و مشروعیت استعمال قوه عسکر گرسنه را سیر و سیر را گرسنه میکند. بهترین اردوهای دنیا زمانی که بدون انگیزه به میدانهای جنگ میروند شکست خورده و سرافکنده از آنجا بر میگردند چون داعیه و حقانیت جنگ سخت نزد عساکر و افسرانی که مجریان جنگ استند، تحت سوال قرار میگیرد. نمونهی بارز چنین حالتی شکست امریکا در جنگ ویتنام بود، چون که اساساً حقانیت و مشروعیت آن جنگ نزد سیاسیون مردم و رهبری حکومت و بالاخره حتا سرباز و افسر زیر سوال بود.
پس برای پیروزی در جنگ جاری افغانستان نهایت حیاتی و مهم است تا سیاسیون افغانستان و رهبری کشور با یک صدا صرف نظر از اختلافات سیاسیشان در حمایت از نیروهای امنیتی و دفاعی قرار گرفته و دولت باید از طریق برنامههای مبتکرانه از قبیل کمپینها، ختم قران عظیمالشان، ترانهها و مستندها و دیگر ابتکارات انگیزه و مورال این نیرو را بلند ببرد.
۶. جنگ روانی
جنگ روانی عبارت از جنگ روایتها و جنگ مشروعیت در اذهان مردم و جهان است. فعلاً در افغانستان یک جنگ روانی تمامعیار علیه مردم و حکومت افغانستان جریان دارد. این جنگ روانی سه هدف به هم مرتبط اما جداگانه را دنبال میکند: ۱. زیر سوال بردن مشروعیت حکومت افغانستان. ۲. تقسیم اقوام و زبانها در افغانستان و نفرتپراگنی میان آنها. ۳. مأیوسسازی شریکان بینالمللی افغانستان از ادامهی کمکها به کشور ما و در نهایت غیر قابل اعتماد معرفی کردن حکومت افغانستان و افغان نزد جامعه بینالمللی.
منابع و ابزار این جنگ روانی متعدد و مختلف است، اما در چهار کتگوری شبکههای اجتماعی، رسانههای تصویری و چاپی، سیاسیون مزدور و باجگیر و قتلهای زنجیرهای آن را میتوان دستهبندی کرد.
متاسفانه ما منحیث حکومت هنوز برای مهار این جنگ همراه به شریکان بینالمللی خود ناکام ماندهایم و باید تدابیر جدی و جامع را زیر چتر یک استراتژی جامع روی دست بگیریم.
ذ. تعریف ما از پیروزی و استراتژی رسیدن به پیروزی چیست؟
پیروزی یعنی شکست طالبان و تروریستان همکارشان به هر قیمت و هر ابزار تا آخرین تن ما باقی و زنده استیم. این روایت پیروزی است و این دقیق روایتی است که طالبان هنوز دنبال کردهاند. ما تا هنوز از طالبان و رهبری شان داعیه صلح را نشنیدهایم. آنها تاکید دارند که تا آخرین طالب برای شکست امریکاییها و حکومت افغانستان خواهند جنگید و کسانی که در جریان مسایل جاری افغانستان قرار دارند آتشبس آخری را که اعلان کردند، صرفاً نمایشی و به اساس فرمایشهای لویدرستیز ارتش پاکستان بود. پس تعریف ما نیز از پیروزی شکست طالبان در میدانهای جنگ در آب، زمین و هوا تا آخرین سرباز، بریدمل و عسکر شجاع افغانستان بوده تا این که طالبان از یک موضع ضعف به میز مذاکره حاضر شوند ولی استراتژی رسیدن به چنین پیروزی چی است؟
استراتژی رسیدن به چنین پیروزی چهار عنصر اساسی: بسیج ملی، اصلاحات گسترده در سکتور امنیتی خصوصاً ارگانهای اطلاعاتی و استخباراتی، دستگاه دیپلوماسی فعال و دوراندیش و گسترش حاکمیت قانون و عدالت است. با آمیزش و استفاده همآهنگ از این عناصر است که ما میتوانیم بر دشمن پیروز شویم اما جنگ جاری افغانستان یک جنگ پیچیده و نسلی است و یکشبه توقع ختم آن را نباید داشت. مدت زمان تداوم این جنگ را سخت است که پیشبینی کنیم، اما جنگ نسلی خواهد بود و توقع ختم آن به زودی به دور از امکان است. تا ختم این جنگ به صدها و هزاران نفر دیگر نظامی و غیرنظامی قربانی خواهد شد و متأسفانه این یک حقیقت و چهرهی وحشتناک جنگ است.
افغانستان فعلاً در یک دوراهی حساس تاریخ خود قرار دارد که تصامیم امروز سرنوشت چندین نسل آینده ما را رقم خواهد زد، اما سرنوشت و آینده درخشان آنها در گرو یک پیروزی نظامی و صلح با وقار با دشمنان ما است. این تنها از راه پیروزی قاطعانهی نظامی است که ما میتوانیم به یک صلح پایدار دست بیابیم، در غیر آن هر صلحی که از بطن یک معامله و نه یک پروسه بیرون بیاید، شکننده و نسخهی تباهی برای نسلهای آینده ما خواهد بود.
اما سؤال اساسی اینجاست که چه باید کرد و چطور باید از این منجلاب و دور باطل منحیث شهروندان این سرزمین بیرون آمد؟ دقیقاً طرح سؤال در اینجا مهمتر از جواب آن است؛ چون سؤال درست ما را به جواب درست و سرمنزل مقصود خواهد رساند تا بتوانیم گره از این معما بگشاییم و پیروزی را تعریف کنیم.
بنابراین برای اینکه بتوانیم استراتژی پیروزی را در جنگ روان افغانستان تعریف کرده باشیم، دقیقاً باید در پنج محور پنج سؤال اساسی را طرح کنیم که ماهیت جنگ جاری افغانستان چیست؟ دشمن کیست؟ منابع و قابلیتهای ما برای مهار این جنگ چیست؟ آسیبشناسی- کمی و کاستیها در کجاست؟ و بالاخره پیروزی چیست و استراتژی رسیدن به پیروزی چیست؟
در این یادداشت کوشش خواهد گردید تا از طریق جواب به این پنج سؤال محوری بتوانیم ماهیت جنگ افغانستان را تعریف کرده و دشمنشناسی کرده و بعداً به سراغ ابزار دفع و طرد جنگ دشمن و مهار جنگ جاری افغانستان با به کارگیری تمامی ابزار قدرت ملی افغانستان یعنی: قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی استفاده نموده تا بتوانیم نتایج این جنگ را بر اساس پیششرطها و شرایط خود شکل بدهیم.
الف. ماهیت جنگ افغانستان چیست؟
اساساً جنگهای افغانستان ماهیت استخباراتی و نیابتی دارند. جنگ فعلی افغانستان نیز یک جنگ استخباراتی و نیابتی است که بازیگران آن را طرفهای مختلف تمویل و تجهیز میکنند. در باره ماهیت جنگ جاری افغانستان سه مکتب فکری وجود دارد: ۱. ملیگرایان چون حامد کرزی و حامیانشان که میگویند این جنگ تقابل منافع قدرتهای بزرگ و منطقه است و افغانها و افغانستان نباید میدان چنین رقابتهایی گردند. ۲. مکتب مبارزان علیه تروریزم و افراطیت که عقیده راسخ دارند که افغانستان علیه هیولای تروریزم بینالمللی میجنگد و این منحیث یک داعیه ملی برای بقای افغانستان مهم است و بالاخره ۳. مکتب غربیها که اساساً میگویند جنگ افغانستان ناشی از فطرت اجتماعی – جغرافیای افغانستان بوده که چوب سوخت این جنگ تضادهای قومی و اقتصاد جرمی است.
اما حقیقت امر، ترکیبی از هر سه مکتب فکری است. جنگ روان افغانستان یک جنگ تحمیلی استخباراتی و نیابتی قدرتهای بزرگ و منطقه در خاک افغانستان است که متأسفانه تضادهای اجتماعی و اقتصاد جرمی ابزار تداوم این جنگ است. بنابراین قسمتی از این جنگ مربوط افغانها است که باید از طریق یک گفتمان ملی و راهکارهای قومی و ولسی باید حل گردد و قسمتی از آن از کنترول ما خارج بوده که ما تنها میتوانیم با تدبیر صحیح امنیت ملی و دنبال کردن یک سیاست خارجی زیرک، متوازن و چندبُعدی آن را مهار کنیم.
ب. دشمن کیست و استراتژی جنگیاش چیست؟
دشمنشناسی یکی از اساسات تئوری جنگ و صلح است. دشمنان مردم افغانستان را میتوان در سه کتگوری دستهبندی کرد: الف. سازمانهای استخباراتی منطقه و قدرتهای بزرگ همراه به مزدوران و نفوذیهایشان ب. بازیگران اقتصاد جرمی که شامل قاچاقبران، فاسدان سیاسی و اقتصادی است و بالاخره ج. چوب سوخت یعنی سربازانی که در دو طرف جنگ تحت پرچمها و داعیههای مختلف جنگ به نامهای مختلف طالب، داعش و امثالهم میجنگند.
در افغانستان بیش از ۶۰ هزار تروریست که یکسومشان را خارجیها تشکیل میدهند علیه مردم و حکومت افغانستان میجنگند. بیشترین اینها افغانهایی هستند که بنا به دلایل مختلف سیاسی – اقتصادی – اجتماعی تحت پرچمها مختلف میجنگند؛ اما بیشترینشان به خاطر فقر و تنگدستی و عدم رسیدگی حکومت برای رفع مشکلاتشان میجنگند. خارجیهایی که در افغانستان میجنگند تحت چتر گروهکهای تروریستی پاکستانی (پنجابی، سندی، افریدی و وزیرستانی)، گروههای تروریستی آسیای میانه (جنبش به اصطلاح اسلامی ترکستان شرقی، حرکت به اصطلاح اسلامی ازبکستان و غیره) و گروهکهای تروریستی بینالمللی (القاعده و داعش) میباشند.
این کالبدشکافی مختصر اما مخوفی از دشمنان مردم و نظام افغانستان است که مهار و دفع و طرد هر گروه خواهان نسخه مختص به خودشان میباشد؛ اما برای افغانهایی که بنا به دلایل مختلف میجنگند باید فرصت مصالحه و متارکه جنگ را فراهم کرد و برای خارجیان پیام واضح بدهیم که یا خارج شوید و یا هم از بین خواهید رفت.
اما استراتژی جنگی طالبان و حامیان آنها همان نسخه دههی هشتاد و نود میلادی است. یک جنگ چریکی استخباراتی که هدف اساسی آن از بین بردن زیربناهای امنیتی و نظامی و خسته ساختن شریکان بینالمللی افغانستان است. دگروال یوسف؛ یکی از افسران قبلی ارتش پاکستان در کتاب «تلک خرس» به آن استراتژی «قتل با هزار زخم» یاد کرده بود. این استراتژی باعث خستهگی، فرسایش و نهایتاً سرنگونی ارتشها در طول تاریخ شده است.
ج. منابع و قابلیتهای ما برای مهار این جنگ چیست؟
افغانستان باید تمامی ابزارهای قدرت ملی خود که عبارت از ماشین نظامی و امنیتی، دستگاه سیاست خارجی و ادارات عدلی و قضاییاش است را برای مهار این جنگ بکار بگیرد. جنگ جاری افغانستان تنها با قدرت نظامی و امنیتی مهار نخواهد شد، چون این جنگ اصالتاً یک شورش داخلی نبوده و ریشههای عمیق منطقهای و جهانی دارد. بناً نیازمند تدبیر و سازوکارهای فرانظامی و امنیتی است؛ اما برای این امر منابع ما چیست؟
قدرت نظامی افغانستان در نیروهای امنیتی و دفاعی افغان متبلور است. این نیروها شامل اردوی ملی، پولیس ملی و امنیت ملی است. اردوی ملی افغانستان یک نیروی با اعتبار و ملی است که میتواند به خوبی از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان دفاع و حراست کند؛ اما باید به معنای دقیق کلمه به یک اردو بدل شود. اردوی فعلی افغانستان تنها صنف پیاده داشته و قوای هوایی آن نیز در حال انکشاف است؛ اما صنوف هشتگانه اردو که زرهدار، راکت، توپچی و غیره میباشد در آن وجود ندارد و یا هم بسیار ضعیف حضور دارند. این کاستی باید رفع شود؛ اما به صورت کل یک نیروی مجهز، ملی و قابل اعتماد است؛ اما پولیس و امنیت ملی افغانستان با وجود تمام سرمایهگذاریها هنوز هم فرسوده و با چارچوب قانونی و حقوقی دهه هفتاد و هشتاد فعالیت میکنند. قانون تشکیلات و صلاحیتهای پولیس و امنیت ملی افغانستان یا وجود ندارد و یا هم اگر هست نیاز به بازنگری جدی دارد. بناً این دو نیرو باید به صورت بنیادی مدرنسازی شود و اصلاحات در آنها به وجود بیاید.
ابزار قدرت ملی دوم که میتواند ما را برای به حاشیه راندن تروریستان و حامیانشان در منطقه و جهان کمک کنند، دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی افغانستان است. متأسفانه دستگاه سیاست خارجی افغانستان زیادتر پوشالی و تشریفاتی است و تنها یک تعداد محدودی از کدرهای ورزیده دارد که سیاستگذاری و تطبیق آن سیاستها فردمحور و مربوط به شخصیتها در این دستگاه میشود. ما نیاز جدی به یک دیپلماسی فعال برای مشروعیتزدایی از طالبان و همکاران تروریستشان داریم و باید منابع تمویل تروریستان را از طریق سازوکارهای دیپلماتیک قطع و به حاشیه بکشانیم.
و بالاخره این عدالت و حاکمیت قانون است که موفقیت ما در تأمین یک نظام سیاسی – اجتماعی عادل و کارآمد در مقابل مجرمان و فاسدان متبلور میکند. این عدالت سریع و امنیت کاذب طالبان بود که از طریق روشهای ظالمانه برای مردم حس کاذب امنیت داده بود. متأسفانه این هنوز هم در اذهان یک تعداد مردم خوب و بد زنده است. بناً برای این که بتوانیم مشروعیت نظام را حفظ و بسط دهیم نهایت ضروری است تا نظام عادل و حاکمیت قانون بلامنازعه داشته باشیم. پس ارگانهای عدلی و قضایی افغانستان چون لویسارنوالی و محاکم ثلاثه در همکاری با پولیس نقش اساسی در پیروزی این جنگ دارند.
د. آسیبشناسی – کمی و کاستیهای ما در کجاست؟
جنگ جاری جنگ برای بقای افغانستان است. شکست و پیروزی در این جنگ سرنوشت نسلهای آینده ما را رقم خواهد زد و سنگینی مسوولیت و بهای آن بس بزرگ است و تنها با صداقت و راستگویی در مقابل قدرت است که میتوانیم آسیبهایمان را شناسایی کنیم و به آن برسیم.
اما آسیبهای ما منحیث یک نظام برای تداوم و پیروزی در این جنگ چیست؟
۱. بسیج ملی تحت بیرق اسلام و دفاع مقدس
ما افغانها در یک دفاع مقدس از سرزمین و مردممان قرار داریم و اگر این جنگ – جنگ افغانها است پس باید ملت و تمامی اقشار تشکیلدهندهی آن به حمایت نیروهای امنیتی و دفاعی و حکومت مشروع افغانستان بایستند. متأسفانه ما در افغانستان یک گفتمان و روایت مشترک از این جنگ نداریم تا اساس یک اجماع ملی را برای بسیج مردم تشکیل بدهد. بناً نخستین کاستی ما بسیج ملی برای دفاع مقدس است.
۲. اجماع منطقهای و بینالمللی روی جنگ افغانستان
بعد از حملات یازدهم سپتامبر و آغاز جنگ افغانستان دنیا و منطقه یک اجماع کامل در مورد حقانیت جنگ افغانستان داشتند. ما در خط اول مبارزه علیه تروریزم قرار داشته و خط مقدم دفاع از کشورهای آسیای میانه و ایران و روسیه در مقابل تروریزم استیم. امروزه به قیمت بهای خوان جوانان افغان است که تاشکند، دوشنبه، تهران و مسکو امن است. اما متأسفانه این درک هیچ و یا کمتر در پایتختهای این کشور وجود دارد. متأسفانه با تشدید رقابتها میان امریکا و روسیه، ایران و سعودی و افزایش تنش میان پاکستان و امریکا این اجماع از هم پاشیده است. از عدم این اجماع است که طالبان سود برده و مورد حمایت منحیث یک گروه نیابتی قرار میگیرند. بناً نهایت مهم است تا با یک دیپلوماسی زیرکانه و نهایت حساس این اجماع شکسته را دوباره احیا نموده تا بتوانیم مشروعیت سیاسی و تعدد منابع تمویل طالبان و همکاران تروریستیشان را قطع کنیم.
۳. تمویل نیروهای امنیتی و شکنندهگی پیآمدهای سیاسی- امنیتی آن
مقوله مشهوری است که عسکر زمانی میجنگد که شکم سیر و انگیزه بالا داشته باشد. نیروهای امنیتی و دفاعی افغان از طرف ناتو و شریکان بینالمللی ما تمویل میشوند و این تمویل شکننده و غیر قابل پیشبینی است، با وجود این که برای ما تعهدات چندین ساله برای تمویل میدهند اما باید راه حل و چارهی افغانی برای افغانیزهسازی مصارف امنیتی و دفاعی افغانستان بسنجیم. پس نهایت حیاتی و مهم است تا حکومت افغانستان با شرکای بینالمللیاش و همچنان نهادهای مالی ملی خود یک چارچوب برای اقتصادیسازی تمویل نیروهای امنیتی و دفاعی افغان بسازند، چون هیچ کشور تا ابد نمیتواند برای تمویل نیروهای امنیتی و دفاعیاش چشم به انتظار کمک مالیهدهندهگان کشورهای همکار باشد. نیروی امنیتی افغان و پایدار تنها ضامن امنیت ملی ما خواهد بود.
۴. فرسودهگی و ناکارایی جامعهی اطلاعاتی و استخباراتی افغانستان و نیازمندی به اصلاحات
جنگ افغانستان اصالتاً و به شکل طبیعی یک جنگ استخباراتی- اطلاعاتی است. جنگهای استخباراتی از جنگهای منظم جبههای و متعارف فرق داشته و متفکرین نظامی معاصر آن مائو تسه تونگ، چهگوارا، فیدل کاسترو و احمدشاه مسعود شهید و دیگران به شمار میآیند. استخبارات و اطلاعات بشری، تخنیکی و جغرافیای چشم و گوش و ستون فقرات پلانگذاری را در عملیاتها تشکیل میدهد. پس هوشیاری و وجود تشکیلات وسیع کارآ و مؤثر استخباراتی که با آخرین تکنولوژی و آموزشهای استخباراتی مجهز باشند یک نیز مبرم و حیاتی است. متأسفانه ما فعلاً در این موقعیت قرار نداریم و جامعهی استخباراتی افغانستان به یک بازنگری اساسی و تقسیم کار ضرورت دارند.
مشخصاً تشکیلات، پرسونل، نظام آموزش پرورش، طرز فکر و دید استراتژیک و چارچوب حقوقی و قانونی فعالیتشان باید بازنگری و نوسازی شود.
۵. اجماع سیاسی و انگیزه در نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان
برد و باخت جنگها را انگیزه و یک روایت ساده تعیین میکند. حقانیت و مشروعیت استعمال قوه عسکر گرسنه را سیر و سیر را گرسنه میکند. بهترین اردوهای دنیا زمانی که بدون انگیزه به میدانهای جنگ میروند شکست خورده و سرافکنده از آنجا بر میگردند چون داعیه و حقانیت جنگ سخت نزد عساکر و افسرانی که مجریان جنگ استند، تحت سوال قرار میگیرد. نمونهی بارز چنین حالتی شکست امریکا در جنگ ویتنام بود، چون که اساساً حقانیت و مشروعیت آن جنگ نزد سیاسیون مردم و رهبری حکومت و بالاخره حتا سرباز و افسر زیر سوال بود.
پس برای پیروزی در جنگ جاری افغانستان نهایت حیاتی و مهم است تا سیاسیون افغانستان و رهبری کشور با یک صدا صرف نظر از اختلافات سیاسیشان در حمایت از نیروهای امنیتی و دفاعی قرار گرفته و دولت باید از طریق برنامههای مبتکرانه از قبیل کمپینها، ختم قران عظیمالشان، ترانهها و مستندها و دیگر ابتکارات انگیزه و مورال این نیرو را بلند ببرد.
۶. جنگ روانی
جنگ روانی عبارت از جنگ روایتها و جنگ مشروعیت در اذهان مردم و جهان است. فعلاً در افغانستان یک جنگ روانی تمامعیار علیه مردم و حکومت افغانستان جریان دارد. این جنگ روانی سه هدف به هم مرتبط اما جداگانه را دنبال میکند: ۱. زیر سوال بردن مشروعیت حکومت افغانستان. ۲. تقسیم اقوام و زبانها در افغانستان و نفرتپراگنی میان آنها. ۳. مأیوسسازی شریکان بینالمللی افغانستان از ادامهی کمکها به کشور ما و در نهایت غیر قابل اعتماد معرفی کردن حکومت افغانستان و افغان نزد جامعه بینالمللی.
منابع و ابزار این جنگ روانی متعدد و مختلف است، اما در چهار کتگوری شبکههای اجتماعی، رسانههای تصویری و چاپی، سیاسیون مزدور و باجگیر و قتلهای زنجیرهای آن را میتوان دستهبندی کرد.
متاسفانه ما منحیث حکومت هنوز برای مهار این جنگ همراه به شریکان بینالمللی خود ناکام ماندهایم و باید تدابیر جدی و جامع را زیر چتر یک استراتژی جامع روی دست بگیریم.
ذ. تعریف ما از پیروزی و استراتژی رسیدن به پیروزی چیست؟
پیروزی یعنی شکست طالبان و تروریستان همکارشان به هر قیمت و هر ابزار تا آخرین تن ما باقی و زنده استیم. این روایت پیروزی است و این دقیق روایتی است که طالبان هنوز دنبال کردهاند. ما تا هنوز از طالبان و رهبری شان داعیه صلح را نشنیدهایم. آنها تاکید دارند که تا آخرین طالب برای شکست امریکاییها و حکومت افغانستان خواهند جنگید و کسانی که در جریان مسایل جاری افغانستان قرار دارند آتشبس آخری را که اعلان کردند، صرفاً نمایشی و به اساس فرمایشهای لویدرستیز ارتش پاکستان بود. پس تعریف ما نیز از پیروزی شکست طالبان در میدانهای جنگ در آب، زمین و هوا تا آخرین سرباز، بریدمل و عسکر شجاع افغانستان بوده تا این که طالبان از یک موضع ضعف به میز مذاکره حاضر شوند ولی استراتژی رسیدن به چنین پیروزی چی است؟
استراتژی رسیدن به چنین پیروزی چهار عنصر اساسی: بسیج ملی، اصلاحات گسترده در سکتور امنیتی خصوصاً ارگانهای اطلاعاتی و استخباراتی، دستگاه دیپلوماسی فعال و دوراندیش و گسترش حاکمیت قانون و عدالت است. با آمیزش و استفاده همآهنگ از این عناصر است که ما میتوانیم بر دشمن پیروز شویم اما جنگ جاری افغانستان یک جنگ پیچیده و نسلی است و یکشبه توقع ختم آن را نباید داشت. مدت زمان تداوم این جنگ را سخت است که پیشبینی کنیم، اما جنگ نسلی خواهد بود و توقع ختم آن به زودی به دور از امکان است. تا ختم این جنگ به صدها و هزاران نفر دیگر نظامی و غیرنظامی قربانی خواهد شد و متأسفانه این یک حقیقت و چهرهی وحشتناک جنگ است.
افغانستان فعلاً در یک دوراهی حساس تاریخ خود قرار دارد که تصامیم امروز سرنوشت چندین نسل آینده ما را رقم خواهد زد، اما سرنوشت و آینده درخشان آنها در گرو یک پیروزی نظامی و صلح با وقار با دشمنان ما است. این تنها از راه پیروزی قاطعانهی نظامی است که ما میتوانیم به یک صلح پایدار دست بیابیم، در غیر آن هر صلحی که از بطن یک معامله و نه یک پروسه بیرون بیاید، شکننده و نسخهی تباهی برای نسلهای آینده ما خواهد بود.
منبع : روزنامه ۸ صبح