تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱ ثور ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۳۸
کد مطلب : 141977
هژمونی تباری در پیوست حکمتیار

به گزارش رسانه ها، حکمتيار در ديدار با اعضاى حزب اسلامى و بزرگان قوم به رياست گلاب منگل والى ننگرهار اظهار داشت: "هر افغان مجاهد و مسلمانی که در راه آزادى وطن قربانى داده است ، آرزوى بزرگش اينست که جنگ خاتمه يابد و در کشور صلح تامين گردد.
بيگانگان نمي توانند براى ما صلح بياورند، ما بايد از طريق مذاکرات بين الافغانى به جنگ موجود نقطه پايان بگذاريم و براى تامين صلح دايمى کار نماييم .درکشور بايد يک نظام مرکزى قوى مطابق خواست مردم بوجود آيد که بر اوضاع حاکم باشد. جنگ راه حل نيست ،اگر جنگ به خير افغانان و اسلام باشد ما جنگ را ادامه مي داديم .
هيچ کس نمي تواند با توسل به زور بالاى افغانان حکومت نمايد؛ اگر طالبان بخواهند با زوربالاى افغانان حکومت نمايند هيچ زمانى به اين آرمان خود نمى رسند .با جنگ نمي توان به اهداف خود رسيد، طالبان راه صلح را پيش گيرند و ازاين طريق اهداف شان را به دست بياورند."
اگر کسی از سابقه امثال حکمتیار اطلاعی نداشته باشد و برای اولین بار با اظهارات وی تماس داشته باشد، بی گمان سخنان تازه او را ملاک و میزان سنجش شخصیت وی قرار داده و حکم به مردمی و دلسوز بودن ایشان خواهد داد. حکمتیار رهبر حزب اسلامی سعی کرده در سخنان جدید خویش با مردم افغانستان، یک چهره ملی و یک شخصیت وطن دوست را از خود به نمایش بگذارد؛ لذا با ادبیاتی که تا کنون با کسی صحبت نکرده و در اساس در قاموس اندیشه و رفتار وی سابقه نداشته، با مردم افغانستان حرف می زند و مسائلی را مطرح می کند که هر شنونده ی باخرد و فهیمی به آسانی پشت فرمایشات ایشان را می تواند حدس بزند.
از دید بسیاری از آگاهان، تحول و چرخش حکمتیار آنهم پس از لااقل دو دهه شورش و شرارت در حق مردم و میهن خویش، فقط با یک رویکرد و هدف قابل نقد و سنجش و بررسی و ارزیابی است و آن نیست جز تقویت نگرش ناسیونالیستی موجود در میان سران و رهبران کنونی ای که بر افغانستان و مردم آن حکومت می کنند.
بینش منحط و سخیف ناسیونالیستی که هیچ سنخیتی با آموزه های اسلامی ندارد و در واقع چون موریانه های موزی پایه اخوت و برابری را در جوامع دینی جویده و از میان می برد، با تاسف چند سالی است که در افغانستان و البته به وسیله سران و رهبران، جان تازه ای گرفته و در دو سه سال اخیر با سرعت غریب و گیج کننده ای در حال نضج و پیشروی است.
می توان گفت که نگرش ناسیونالیستی برای یک کشور و ملت در حدی می تواند خطر آفرین و ویرانگر باشد که برای تخریب همه جانبه آن کشور و مردم، نیاز به هیچ گزینه و آفت دیگری نمی باشد و وجود همین نگرش منحط و غیر دینی و ضد بشری، خود به تنهایی می تواند نقش دهها عامل مخرب را بازی کند.
بنابراین، آگاهان معتقدند سیر جدیدی از نابسامانی و ناهنجاری مخرب و ویرانگر در افغانستان در حال رخ نمودن و پیشروی است و آن جریان مرموز و خزنده ی ابر ناسیونالیستی در کل کشور و در میان همه ی اقوام ساکن در افغانستان است که سرطان وار در حال گسترش در سراسر ساحات و مناطق کشور است که این بار آمده است تا در کنار سایر ناهنجاری های موجود در افغانستان، این کشور را به جهنمی از بحرانهای دوامدار و پایه دار تبدیل کند!.
از دید آگاهان، اگر چه حکمتیار و حزب وی، از دیر و دور زمان به این سوی به مهره ی سوخته ای تبدیل شده که وجود و عدم او در کنار شخص یا حزب و گروهی، نمی تواند امتیازی برای آن کسب و کمایی کند؛ اما در شرائط موجود که فضای افغانستان آکنده از دود و دم التهاب قوم و تبارگرایی است و همه ی رهبران بدون استثناء نان نژاد پرستی را می خورند، این همراهی و حضور خیلی هم خالی از فائده و ثمر نمی تواند باشد؛ به خصوص که تصور شود که حکمتیار با حزب نسبتاً مطرح اش در کنار تیم و تباری قرار می گیرد که بیشترین قدرت و نفوذ را در ارگ ریاست جمهوری و نیز سایر منصبهای دولتی و حکومتی دارند و از طرفی نیز پشتیبانی خارجی را همواره با خود داشته اند.
پس بنابر آنچه بررسی شد، حضور حکمتیار و حزب وی در کنار جریان غالب و حاکم، خیلی هم نمی تواند خالی از فایده و اثر و ثمر باشد و حداقل سودی را که از این ناحیه می شود تصور کرد، تقویت حزب و جریان و نهادی است که رهبر حزب اسلامی، همراه با پیروان ولو اندکش به آن می پیوندد و از بعد تبار و نژادگرایی، ولو در ظاهر آن جبهه و جناح را کمک می کند و اگر چه این پیوند با مد نظر به پیامدهای مخرب آن برای کل افغانستان و مردم آن، نه تنها مفید فائده نیست که نوعی از ناهنجاری ملی شمرده شده و از اساس و ریشه مردود می باشد.

https://avapress.net/vdcguq9quak9ty4.rpra.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما