گفته شده است که آزادی از موهبت های خداوندی است، و آدمیان با آزادی گوهر وجودی خویش را در می یابند و به واقعیت هستی و ارزش های نهفته در وجود خود آگاهی می شوند.
نخستین سویه آزادی، آزادی "از" است. آزادی "از" یعنی آزادی از تعلقاتی که آدمیان را به خود فر می برد و بند و زنجیرهایی در پای او می افکنده، و او را از رفتن باز داشته و تخته بند خود می کند..
این آزادی به معنای آزادی منفی نیز گفته شده است، و آن رهایی یا حداقل تعدیل از تعلقات هستی کش انسان است. این "آزادی" قدرت دید و بینش انسان را نسبت به خویش عمق می بخشد،آدمیان با این آزادی است که راهی درون بینی خود را کشف می کنند و از ورای حجاب های آزادی ستان و عقل کش به خود می نگرند.
گفته اند که بدون این آزادی، آزادی بیرونی که آزادی از قید و بند های رژیم های استکباری است بدست نمی آید.اگر هم آید ناقص و ابتر خواهد بود و بی درنگ آدمی اسیر هوای نفس، آونگ و آویزان ملجاء و مرجع دیگری خواهد شد و گوهر وجود را در پای بتی دیگری قربانی خواهد کرد.
آنانکه بدون یافتن این آزادی تیغ و تفنگ به خود می بندند و صلای آزادی در می دهند، بی گمان به هزار بندی دیگر گرفتاراند که نمی دانند. آزادی با چرا عقلانیت قابل تشخیص و تمیز است. آنکه آزاد نیست هرگز نتواند خود را باز شناسد و به هویت حقیقی خود پی برد. همین آزادی است که بصیرت خود بینی و نقد از درون را برای آدمیان بوجود می آورد و ارزش های وجودی انسان را آشکار می کند.
این آزادی است که انسان ها به کاستی های درونی و بیرونی خود وقوف می یابند و طرز دید و تلقی خود را از خویشتن خود و از جهان داوری می کنند.
همین آزادی است که آدمیان را به عملکرد خود آگاهی می بخشد و چشم درون بینی او را نسبت به کارهایی که انجام دمی دهد ، می گشاید..
یکی از علت های اساسی خشونت ورزی نبود و کمبود همین "آزادی"درونی و وابستگی به قدرت ها و مراجع عقل ستیز و آزادی کش است.
این آزادی برای همه کس در همه امور نیکو است،اما برای آنان که می خواهند کاری بزرگی انجام دهند و تغییری بوجود آورند از اهمیتی مضاعف برخوردار است..
نزدیک به سه دهه است که گروه های خشونت ورز به نام اسلام ظهور یافته، و هزاران جنایت را مرتکب شده اند، در عمل همان کاری را انجام می دهند که یک یهودی صهیونیست با اماکن مقدس انجام می دهد، یا همان دگم هایی را تبلیغ می کند که اسلام ومسلمان ها همیشه ازآن ناحیه ضربه دیده اند و انجماد و تحجر بر آنها حاکم شده است.
یکی از عمده علت های تکرار خشونت در جوامع اسلامی آنست که خشونت ورزان فاقد دو عنصر بنیادین "معرفت اندیشی" و"آزادگی" است.
آزادی و عقلانیت،این هر دو گوهر گرانقدر از مواهب بزرگ خداوندی که یکی در سایه دیگری رشد می کند و به بار می نشیند. یکی مکمل و تصحیح کننده دیگری است، اگر یکی نباشد دیگری به کمال نمی رسد.
درد عمده مسلمان ها آنست که گروه های تکفیری خشونت گرای به ظاهر مسلمان، عمل خود را با معیار عقلانی و آزادی به نقد و ارزیابی نمی نشینند،پیرامون خود را بانگاه آزاد ننگریسته و نمی نگرند. دروازه عقل را تخته کرده اند تا آفتاب آزادی زمین و زمینه ذهن شان را گرما نبخشد.
اگر آزاد بودند و با نگاه نقادانه به خود و عملکرد خود می نگریستند، شاید دست از خشونت و درنده خویی بر می داشتند و دنیا را دچار این همه اضطراب و اضطرار و بحران نمی کردند. و چهره اسلام را این همه زشت و کریه و انعطاف ناپذیر جلوه نمی دادند.
امام حسین(ع) آزادی را قرین دینداری می دید و به لشکریان مخالف خودخطاب کردند: "اگر دین ندارید، آزاده باشید.
آری،"آزادی "از" ،چشم انسان را می گشاید، دیده بینا و ژرف بینی برای آدمیان به ارمغان می آورد. آنچه این گروه بد نام و وابسته، به دامن اسلام چسپانده اند شاید در تایخ اسلام بی سابقه باشد.
امروز حربه ای که این جماعت نادان در دست مخالفان و معاندان اسلام داده ، هیچ گاه و هیچ قدرت دیگری این گونه ترسیم وارونه از اسلام و مسلمانی نکرده اند، ضربه ای که این گروه نادان و وابسته به پول های نفت برخی کشورهای عربی به اسلام وارد آورده اند،هیچ گروه دیگری در تاریخ اسلام وارد نکرده است.
نگاهی به صفحات اجتماعی مجازی نشان می دهد که چه تبلیغات زهرآگینی در جریانست تا جوانان مسلمان را از اسلام دور کنند. از یک طرف اسلام هراسی به فرهنگ عام اروپایی ها درآمده، هیچ روزی نیست که تجمع و تظاهراتی صورت نگیرد و مهاجران شرقی را تحت فشار قرار ندهند، از طرفی هم تبلیغات زهر آگینی علیه اسلام و مسلمانی براه افتاده، و بیشترین تبلیغات توسط کسانی اداره و یا سامان داده می شود که اسلام را در چهره خشونت ورزان مسلمان نمای می بینند و تمامیت اسلام را مورد تشکیک یا تردید قرار می دهند، و مسلمان ها را متهم به خشونت ورزی تاریخی می نمایند.
مبلغان ضد اسلام ،دقیقا تیر زهر آگین ضد دینی خود را از عملکرد همین مسلمان نماها بر گرفته و ذهن جوانان مسلمان را نشانه می روند. دست مایه تبلیغات زهر آگین کنونی، خشونت ورزی های لجام گسیخته ای است که به نام اسلام صورت می گیرد. در این عرصه آنانکه خشونت عریان را خلق می کنند ،و یا دست به خشونت و کشتار می زنند و چه آنهایی که از این گروه ها حمایت می کنند هر دو به یک سویه در ابراز انزجار علیه مسلمان ها نقش دارند و اسلام هراسی و در نتیجه اسلام ستیزی از عملکرد این ها نشات می گیرد، و تائید این سخن است که:" اسلام از دوستان نادان خود بیشتر ضربه دیده است تا دشمنان آگاه"..
این تبلیغات زهر آگین ذهن و فکرکسانی را نشانه می رود که به نحوی زندگی کم تر خشونت آمیز کنونی جهان غرب را می نگرند و دشواری های جهان اسلام را.
نسل جوان اگر از تاریخ اسلام آگاه بودند، باز هم می دانستند که آنچه بر جهان اسلام می گذرد نه از خود دین که عوارض نا خواسته ای است که بر این دین آسمانی عارض شده است.
هویت گرایان بی دانش، بدون آن که برپی آمدهای کار خود آگاه باشند چنین تصور می برند که با ابراز هویتی منهای دانش و معرفت می توانند به جایی برسند و قلبی را تسخیر کنند و پرچم مسلمانی را بر بلندای بام جهان به اهتزاز درآورند، بی خبر از این که تیشه خشونت بدست گرفته و بر ریشه اسلام و مسلمانی می زنند و چهره کریهی از اسلام ترسیم می کنند که نه تنها چنگی به دل نمی زند که انزجار و تنفر را سبب می شود.
نسل جوان مسلمان امروز از دو راه قربانی می شود، یکی خشونت های اسلام گرایان تندرو و فاقد منطق، دیگری نآ آگاهی از اروپای گذشته .
بسیاری از جوانان، ازتاریخ گذشته غرب نمی دانند یا کمتر می دانند که اروپای کنونی نیز راه صعب وتعب آلودی را طی کرده تا بدین جا رسیده است.
خشونت ها و خون ریزی هایی که در اروپای قرون وسطی رخ داده است ،هیچ کدام در اسلام نبوده است. اگر جوانان کشورهای اسلامی آگاه بودند درمی یافتند که جهان اسلام هیچگاه دست به استعمار نگشوده و کشورهای فقیر را در تحت استیلای خود نبرده است. اگر جوانان می دانستند که جهان اسلام اندیشمندان ومتفکران خود را به آتش نیفگنده اند، در حالی کلیسای قرون وسطی ،نو اندیشان و روشنفکران را به کام آتش سپرده و کثیری را دربند افگنده اند .
اگر جوانان جهان اسلام می دانستند که روزگاری همه نکبت های جهان از دامن غرب بر می خواست و بوی گند کلیسای مسیحی شامه جهان را می آزرد، این همه دل به تبلیغات ضد دین نمی سپردند و آن ها را با نگاه و نگره تاریخی تحلیل می کردند .
بنابر این وضعیت کنونی را بر کل تاریخ اسلام تحمیل کردن و نتایج دلخواه گرفتن نه شیوه حقیقت خواهی و بی طرفی است و نه راه جوان مردانه است..
هر حرکت اجتماعی در سیر تاریخی خود به چنین عوارضی گرفتار آمده و تجربه های تلخ و شیرین را از سر گذرانده اند.
از کسانی که مترصد اند تا حربه ای بدست آورند تا پیروان یک دین را مورد استهزا قراردهند، هیچ شکایتی نیست، آنها اگر این راه را نیافته بودند، حتما راهی دیگری را بر می گزیدند تا زهر خود را به کام مسلمان ها بریزند، اعتقادات و باورهای مردم مسلمان را مورد هجمه قرار دهند. آنچه مایه تعجب و تنفر است این که آن هایی داعیه مسلمانی دارند،چرا منطق را فرو هشته و تنگناهای رعب و وحشت و بربریت را شیوه خود ساخته اند.
از طرفی حکام برخی کشورهای مسلمانی رامی بینیم که در عمل همان سیاست استعمار انگلیس در قرن هجده و نوزده را درپیش گرفته به نام تبلیغ وهابیت ،تفرقه می افگند، جوامع اسلامی را پارچه پارچه می کند تا اعتلا و نفوذ وهابیت را ثابت سازد.هم چنان انبوهی از خرد ستیزان مسلمان نمای پرورده در دامن این حکومت ها خشونت ستا را می بینیم که نه گوشی برای شنیدن سخن حق دارند و نه چشمی برای گشودن تا جهان پیرامون خود را خوب و با قدت بنگرند و برعملکرد شوم خود آگاه شوند که چه جنایاتی را که در حق مسلمانان و چه خیانتی را که در حق اسلام مرتکب شده اند.
چنین است تا وقتی آفتاب آزادی نور نبخشد و تا آن هنگام که فروغ عقلانیت نتابد. اسلام و مسلمانی چنین روز های تلخ و دردناکی را تجربه خواهند کرد..
مولف : سید مظفر دره صوفی