« دونالد رامسفلد» وزیر سابق دفاع امریکا بعد از رفتن از آن وزارت کتاب خاطرات خود را منتشر کرد. در آن کتاب خاطره ای از حامد کرزی رئیس جمهور سابق افغانستان نیز نقل شده بود که مورد توجه قرارگرفت.
بگو مگوهای زیادی را نیز به وجود آورد، خاطره از حامد کرزی آن بود که به صورت خصوصی به وزیر دفاع امریکا گفته بوده که دشمن افغانستان طالبان نیست، بلکه اتحاد شمال است. آقای کرزی زمانی اتحاد شمال را خطری برای حکومت خود خوانده بود که برخی چهره های آن اتحاد، در حکومت او حضور داشتند و از همکاران حکومتی او بودند.
آنچه آن خاطره را مورد توجه قرار داد انگشت اتهامی بود که آقای کرزی بر اتحاد شمال نشانه رفته بود. اتحاد شمال ترکیبی از اقوام غیر پشتون افغانستان بود، به سخن دیگر مرکز تصمیم گیری آن اتحاد به دوش افراد غیر پشتون بود نه ضد پشتون. از سخنان کرزی در زمان خود این گونه برداشت شد که آقای کرزی علی رغم آن که از سوی جامعه جهانی منصوب شده است و با پشتوانه نیروهای خارجی حکومت می کند، اقتدار او با حضور نیروهای خارجی تامین می گردد و هم چنان به رغم شعارها یی که او داده و سخنرانی هایی که گاه و بیگاه به طرفدارای از دموکراسی و قانون اساسی و پارلمان انجام داده است. اما هنوز دلبستگی به اقتدار قومی دارد، بر نمی تابد که این اقتدار سنتی از افغانستان برافتد و رژیمی روی کار بیاید که ارزش دنیای جدید در آن مطرح باشد.
کرزی به رغم دلبستگی ماکسیمال به اقتدار قومی، از قدرت کنار رفت و خاطرات نازیبا و ناخوش آیندی از خود به یادگار گذاشت. وزیر وقت اطلاعات و فرهنگ او علاوه برآن که برخی واژگان زبان فارسی را به انگلیسی تبدیل کرد، خاطرهای زیادی را آزرد، بد بینی بسیاری را فراهم نمود. وی آزادی بیان وعقیده را حرف مفت گفت و مورد تمسخر قرار داد.
به هر حال، این تناقض در حکومت آقای کرزی دیده می شد که او به رغم خواست درونی، مجبور بود به مصلحت کشور و جامعه جهانی و حفظ قدرت خود و از رفتن به سوی اقتدارگرایی قومی که رژیم مطلوب او بود، پرهیز کند تا آخر هم این رویا، دست نایافتنی باقی ماند.
با آن که عمر حکومت آقای کرزی به پایان رفت، اما پایان نا خوشی بود. این ناخوشی از تقلب گسترده ای بود که در کمیسیون انتخابات صورت داد و نتایج انتخابات را دست کاری کرد. زمان انتخابات را به تعویق انداخت، مطالبات مردم را گروگان خواسته های قومی و قبیلوی خود کرد. به هر حال هر چه تلاش کرد در جهت زنده کردن اقتدارگرایی قومی بود، در این راه از هیچ جدیتی فرو گزار نه کرد، اما موفقیتی بدست نیاورد. اگر چنانچه رژیم اقتدارگرایی در افغانستان بر قرار شود، سهم و نقش آقای کرزی در بسترسازی آن رژیم برجسته است. اما نیات او جامه واقعیت نپوشید، اشرف غنی به تنهایی نتوانست حکومت تشکیل دهد، ایده الها ونیات فرو مانده آقای کرزی را جامه واقعیت بپوشاند. رقیب اشرف غنی از سر سماجت در برابر او ایستاد و تا ایجاد بحران به پیش رفت و سبب شد که حکومت مصلحتی به نام «حکومت وحدت ملی» شکل گیرد. در حکومت وحدت ملی نیز قصد و نیت واقعی حکومت گران احیای ارزش های اقتدار گرایی قومی در کشوربوده، مسیر حرکت بدین سمت و سوی است.
در این راستا تضعیف جناح مقابل حکومت از اولویت های آقای اشرف غنی تا هنوز بوده است و او تلاش کرده با تضعیف جناح دیگر حکومت، چیرگی خود را بر حکومت تثبیت کند، یک رژیم دلخواه و تحت فرمان به وجود آورد. او تا هنوز تلاش های فراوانی کرده است. در آخرین مورد از این دست، حمله به انبار مهمات یک فرمانده جهادی در چاریکاربود که سبب شد با بازخورد منفی فراوانی مواجه شود. در برابر کنش نیروهای امریکایی واکنشی از سوی حکومت دیده نشد، اما بی گمان تمام انگشت اتهام به سوی اشرف غنی نشانه رفت، او را مقصر دانست.
نکته اساسی ای که برآن تاکید رفته، آنست که در شرایط کنونی که ناامنی ها اکثر مناطق افغانستان را فرا گرفته و نیازمند آنست که نیروهای امریکایی به کمک نیروهای افغان بشتابد و شر طالبان و داعش را از سر مردم کم کند، آن نیروها شب هنگام به منزل فردی هجوم می برد و اسلحه و مهمات اورا به آتش می کشد. گفته شده است که نیروهای امریکایی برای ایجاد حکومت داری مطلوب دست به این کار زده است!!. این استدلال ها چنان ضعیف و بی پایه است که برای هیچ عالم یا عامی قابل قبول نیست.
عمده دلیلی که پشت سرآن نهفته آنست که اشرف غنی وجود و حضور نیروهای طرفدار جناح دیگر حکومت را مخالف اقتدار گرایی قومی در کشور می داند. از این جهت می کوشد با تضعیف جناح دیگر به حکومت ایده ال خود نزدیک شود. در نزد اقتدارگرایان قومی، مطلوب ترین حکومت، حکومت ظاهرخان و بعد سردار داود بود که حکومت یک دست به وجود آورده بودند. اگر حقی برای سایر اقوام نیز قایل می شدند از مجرای اقتدار حکومت عبور می کرد. نه صدای مخالفی وجود داشت و نه روزنامه منتقدی بود و نه هم اعتراض جامعه مدنی. آن حکومت مطلوب آن روز از ایده الهای نسل حکومت گران کنونی است.
اما قدرت مندی جناح دیگر حکومت، به این ایدال ها و آرزوها آسیب می زند، آن را غیر عملی می سازد. از این جهت است که رقیب در حکومت اقای اشرف غنی پذیرفته نیست.
به هر حال این اقتدار گرایی اکنون دچار بحران است. بحرانی که اقتدار گرایان را چنان به خود مشغول کرده است که از دشمنان اصلی مردم که طالبان و داعش هستند صرف نظر کرده تمام توجه ها را به از میان بردن نیروهای رقیب معطوف داشته است. توان و ظرفیت نیروهای امریکایی نیز در جهت تثبیت اقتدارگرایی قومی به کار رفته است.
شاید یک رژیم ایده ال برای امریکایی ها نیز یک رژیم اقتدار گرای قومی است که تابع سیاست های بی چون و چرای آن کشور باشد که وابسته به کمک های آیالات متحده امریکا بوده و دست آن کشور رادر مسایل داخلی گشوده دارد. به هر روی، دخالت نیروهای امریکایی در یک چنین وضعیت، خود ابهام برانگیر است و پرسش های بی شماری را بوجود می آورد.
اما گذشته از دخالت های خارجی ها آنچه اقتدار گرایی را دچار بحران جدی می کند، روندی است که در کشور به وجود آمده. گر چه کند و آهسته به پیش می رود، اما با آنهم مجموعه شعارهایی که مطرح شده و نهادهایی که به وجود آمده است، تناقض و تباین اشکار با اقتدار گرایی پیدا کرده است. اینک علاوه بر آن که عرصه عمل را برای اقتدارگرایان محدود ساخته در عرصه نظر و تیوری هم مشکلات پیچیده ای را به وجود اورده است. معنای بحران هم جز این نیست که اقتدار گرایان به آن مواجه شده اند.