بخش دوم همایش «سی سال خون شریکی» با حضور محمد کاظم کاظمی، محمدحسین جعفریان و رضا امیرخانی برگزار می شود.
به گزارش خبرگزاری آوا به نقل از تنسیم، بخش دوم همایش « سی سال خون شریکی» با میزگردی با حضور محمدکاظم کاظمی، رضا امیرخانی و محمدحسین جعفریان آغاز شد.
میزگرد با خوانش شعر «بازگشت» شعر مشهور محمدکاظم کاظمی درباره ۸ سال دفاع آغاز شد.کاظمی محمدحسین جعفریان را اینگونه معرفی کرد: کسی که نزدیک به ۲۵ سال است درگیر مساله افغانستان است و ما امروز او را وطندار خودمان میدانیم. تا جایی که توانسته است با ابزارهایی مثل فلم، مقاله، کتاب و یادداشت به افغانستان کمک کرده است.
کاظمی، امیرخانی را این گونه معرفی کرد:امیرخانی رمان نویس مطرح که علاقه و علقه خاصی به افغانستان پیدا کرده است و کتاب دلپذیری به نام جانستان کابلستان منتشر کرده است و مورد اقبال وسیع افغانستانی ها قرار گرفته است.
اما اولین سوال مشترک کاظمی از امیرخانی و جعفریان این بود: چه اتفاقی اقتاد که شما دلبسته مساله افغانستان شدید؟.
جعفریان پاسخ داد: دلیل شخصی این مساله این بود که من درمحیطی در مشهد بزرگ شدم که با افغانستانیها بسیار همدم بودم. من در کوی پنج تن زندگی می کردم که از هر۱۰ همسایه ما ۵ تا افغانستانی بودند و خیلی از شعرا و ادبای افغانستانی هممحله ای ما بودند. آن دوران ارتباط با افغانستان بسیار سخت بود، در دوره حکومت کمونیستی و اصلا رفت و آمد در مرزها هم به شدت مغشوش و درهم بود. یادم است که آن موقع من سال سوم دبیرستان بودم، در سال ۶۲ به دلیل اغتشاش در نقاط مرزی به دلیل بروز جنگ تحمیلی، برخی از بچه های کمیته را گذاشتند گشت مرزی و من هم به همراه آنها به این منطقه مرزی که نزدیک ترین نقطه به افغانستان بودیم رفتم و رازگونی افغانستان که از ابتدای برای من وجود داشت آنجا شدت یافت. بعد هم که من به حوزه هنری رفتم و وارد دنیای ادبیات شدم و شخص علی معلم در رفتن من به سمت ادبیات افغانستان بسیار موثر بود همان موقع بود که مقاله «از فراز هندوکش» در کیهان فرهنگی را منتشرکردم که اولین مطالبی بود که در حوزه ادبیات افغانستان منتشر شد و این رابطه ادامه پیدا کرد. دو دوره هم رایزن فرهنگی بودم و ارتباطات بسیار گسترش پیدا کرد.
امیرخانی به این سوال این گونه پاسخ داد: هنر غرب گوهری دارد که معمولا می گویند درام است. در واقع اگر درام نبود، اصلا هنر غرب شکل نمی گرفت. مطالعات فرهنگی نشان می دهد که در ۲۰۰ سال پیش در لندن آن روز هر سال ۳۰۰ نمایشنامه روی پرده می رفت. بی راه نیست اگر جوهر هنر غربی را درام دانستهاند. در ایران و افغانستان هم مثل همه چیزهای ترجمه شده ما هم گوهر هنر را درام فرض کردیم و سینما و تصویر را ارجح دانستیم در حالی که به اعتقاد من گوهر هنر ما شعر است. آنچه ما بیشتر به او دلبسته می شویم و بیشتر از او تاثیر می گیریم، شعر است حالا ممکن است اوضاع فروش فلم و کتاب چیز دیگر باشد؛ اما واقعیت این است.
امیرخانی ادامه داد: البته من در دورترین نقطه نسبت به شعر هستم. کاظمی که در بارگاه شاعری حکومت می کند و جعفریان هم هر چه کرده است تا به حال شاعری بوده است، مستند ساخته است، مقاله نوشته است و هر کاری کرده است شعبه ای از دستگاه عظیم شعر بوده است. من اگر سراغ قصه و متن و نثر می روم مثل تیمم بدل از وضو و غسل است. اگر بلد بودم به سمت شعر می رفتم. اما وقتی ما هنر را به شیوه دسته بندی رایج روزگار طبقه بندی میکنیم، خیلی اوقات سینما و تصویر را در جایگاه بالاتری از شعر می نشانیم و من اعتقادی به این طبقه بندی ندارم. همه اینها را گفتم تا بگویم که علاقه من برای رفتن به افغانستان و اصلا علاقه من به افغانستان با «کلمه» آغاز شد. سال ۱۳۷۰ در نماز خانه حوزه هنری من نوجوان نوخاسته ای بودم، آقای کاظمی را دیدم که آن مثنوی مشهور «پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت» را خواند. از همان روز تصمیم گرفتم که افغانستان را ببینم. دوباره تکرار می کنم که آنچه مرا به سمت افغانستان برد «کلمه» بود. همان پیوند واقعی ما با شما. هیچ فلم سینمایی و هیچ محصول تصویری مربوط به افغانستانی ها و هر چیز دیگری جز شعر نمی توانست این اتفاق را برای من رقم بزند. ۱۸ سال بعد به افغانستان رفتم و در طول این ۱۸ سال، هر سفری که می رفتم حسرت میخوردم که چرا به افغانستان نرفتم. این را برای این می گویم که شان شاعر برخی وقت ها انقدر پایین می اید که به عنوان یک منتقد سینما بالا می رود.
محمدکاظم کاظمی که نقش اجرای برنامه را هم به عهده داشت در این بخش از برنامه گفت: نه تنها رضا امیرخانی، نه تنها حسین جعفریان، نه تنها نادر طالبزاده بلکه غالبا کسانی که از دریچه کتاب و فرهنگ هنر و سینما با افغانستان آشنا شدهند و یا افغانستان از دریچه واقعی و مستقیم ارتباط پیداکرده اند، امروز دلبسته افغانستان شده اند و این زمینه ای برای نیکنامی و محبوب تری ما برای همه مردم بوده است هر چند کند بوده است.
محمدکاظم کاظمی در ادامه میزگرد، سوال بعدیاش را اینگونه مطرح کرد: چرا با وجود همه این مشترکات و همه این احساسات که همواره در وصفشان شنیدهایم با این حال چهره مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی در نظر بخشی از جامعه متفاوت است؟
جعفریان در پاسخ به این سؤال گفت که موج مهاجرت افغانستانیها به ایران در سالهای اول انقلاب و جنگ آغاز شد و همین موضوع سبب شد تا در وضعیتی که مردم با انبوه کاستیها روبرو بودند و مشکلات متعددی داشتند قوانین سختگیرانهای برای مهاجرین گذاشته شد. مثلا در بحث مشاغل.
جعفریان ادامه داد که بدبختانه بعدها که جنگ تمام شد و روزهای سازندگی آغاز شد، هیچ مسئول و تشکیلاتی برای بازنویسی این قوانین اقدام نکرد در حالی که شرایط کاملا عوض شده بود. در همان ایام هم ما از امام آن جمله تاریخی را شنیدیم که اسلام مرز ندارد، و وقتی ما در آن جنگ مهیب با عراق بودیم و تنها جایی که می توانستیم از آنجا مهمات و اسلحه بگیریم روسیه بود فقط به سبب اینکه روس ها به افغانستان حمه کرده بودند امام روسیه را محمکوم کرد و تنها روزنه را برای کمک نظامی به ایران بست. ما چنین تاوانی برای حمایت از افغانستان دادیم.
جعفریان گفت: ما در رسانه های خودمان؛ همیشه نگاه بالا به پایین به مهاجرین افغانستانی داشتیم . سریال ها و فلم های ما افغانستانی ها را یا سرایه دار وکارگرد و یا باعث مضحکه و خنده نشان داده اند. هیچ وقت یک شاعر و دکتر و تاجر افغانستانی را نشان ندادیم. بچه های ما دارند شعر یک شاعر افغانستانی را در کتاب های درسی شان می خوانند . او می خواهد گواهینامه داشته باشد، می خواهد به یک شهر دیگر سفر کند، می خواهد مالکیت داشته باشد، می رود اداره کار، آنجا قانونی جلویش می گذارند که باید از لیست ۴۰ گانه مشاغل، شغلی را انتخاب کند.از کارگری کوره پزخانه تا روده پاک کنی، حتی بنا هم نمی تواند باشد. خود ایشان می گود که همه اینها را خواندم دیدم هیچ کدام شغل من نیست. نگاه کردم دیدم نزدیک ترین شغلی که به من می خورد چوپانی است. این باعث خجالت و شرم است. او "جهانی است بنشسته در گوشه ای" کاظمی بیدل شناسی است که در ایران نظیر ندارد و حالا باید این گونه با او رفتار شود. این حرفها تازه نیست. سی سال است که داریم این حرف ها را می زنیم. اگر اینجا خبرنگارانی نویسندگانی هستند خواهش می کنم این صدا را به گوش مسئولین برسانند.مسئولین ما این را باور ندارند. همین می شود که وقتی ۸۰ هزارنفر تماشاگر به استادیوم می آید، مسئولین کپ می کند . این ها برنامه می خواهند معرفی می خواهند طرح می خواهند.
جعفریان گفت: دکتر فرهت مسئول بخش جراحی کودکان بیمارستان امام رضاست که جراحی اش در دنیا نظیر ندارد. چه کسی او و امثال او را معرفی کرده است. ما هر وقت افغانستانی ها را نشان دادیم، کارگری بودند که بیلی روی دوششان بوده است.
در ادامه بحث رضا امیرخانی به میدان بحث آمد و سخنانی گفت که با واکنشهای متفاوتی روبرو شد. امیرخانی گفت: من به عنوان یک نویسنده، یک فرهنگی و... هیچ وقت نتوانستم به چیزی به اسم مرز میان ایران و افغانستان قائل باشم. لب مرز هم رفته ام و واقعا نتوانسته ام تمایزی میان این ور و آن ور بگذارم.مرز در زمینه سیاست خارجی است. در زمینه فرهنگ من مرزی نمی بینیم. بنابراین اگر در رسانه ها می بینیم که توهینی به افغانستانی ها می شود، ازنظر من همانقدر بیراه است که به قوم ترک و لر و..توهین شود. داخل یک زمینه مشترک است. اگر مرزی هست به من ارتباطی ندارد.من نیویسنده این مرز را نمی شناسم. در دنیایی که همه داریم تلاش می کنیم که مرزهای قدیم را بشکنیم. اتحادیه اروپا را جوری تنظیم می کنند که مرزها همه از بین برود و یک شهروند اروپایی به هر جا می خواهد سفر کند، در اتحادیه عرب مابه چنین شرایطی را فراهیم می کنند، در چنین شرایطی، من اگر قرار باشد با یک جا در عالم مرز نداشته باشم آنجا افغانستان است. بنابراین من اساسا این مشکلات و مسائل را در قالب آن ور مرز نمی بینیم، در آنچه مستقیما به خودم مربوط است می بینیم.حتما عده ای هستند که می توانند در زمینه استحکام مرزها صحبت کنند اما من به این مرز فعلی اعقتاد ندارم و انچه را در بین این دو مرز میبینیم در واقع یک اتفاق می دانم.
اما امیرخانی به نکته دومی هم اشاره کرد: برادران و دوستان افغانستانی مهاجر ما شاید تصور کنند که برخی از این نگاههای تبعیض آمیز فقط برای افغانستانی هاست. اما باید بگویم که در برخی از موارد واقعا تقاوتی نمی کرد اگر شما شهروند افغانستانی بودید یا جای دیگر دنیا. امروز در جامعه المضصفی ما امریکایی ها و اروپایی ها را داریم می بینیم که از لحاظ قوانین تبعیض آمیز تفاوتی با افغانستانیها ندارند. قوانین حقوقی که ما داریم قوانین مربوط به مهاجرت، قوانین ویزای کار و اقامت، متعقلق به دوره پهلوی اول است. در همه جای دنیا تلاش بر این است که اتفاقات غیرقانونی سیاه به اتفاقات سپید قانونی تبدیل شوند تا میزان جرم و جنایت کمتر شود. در ایران متاسفانه برعکس این افتقا در موارد مختلف می افتد.
بنابراین گرفتاری اول ما در تغییرات قانونی است.خیلی از این مشکلات را برادران عراقی ما هم دارند. به دلیل کثرت و تعدد مسائل افغانستان شاید تصور شود که همه مسائل مربوط به افغانستانی هاست. اما این گونه نیست. بگذارید برایتان مثالی بزنم،کمال السید یک نویسنده مشهور عراقی است. سالهاست در ایران ساکن است، بچه هایش را دانشگاه راه ندادند گواهینامه نگرفت. تلاش کردم برای ایشان تابیعت گرفته شود. دیدیم که تنها راه گرفتن تابعیت فقط دستور شخص اول مملکت است. این قانون برای رضاشاه است. این ضعف قانونی ماست. یکی از تلاش های بزرگ ما باید تغییر همین قوانین باشد.
امیرخانی در ادامه صحبتهایش مثالی از مرزهای امریکا با مکزیک زد: مرزهای وسیعی با مکزیک در امریکا وجود دارد. یک مکزیکی به محض ورود به ایران درآمد روزانه ش سه تا چهار برابر می شود. از مکزیک نیروی کار غیرقانونی وارد امریکا می شود. امریکا هر پنج سال یکبار تلاش می کند مکزیکیهای سیاه را پیدا کند. به آنها اقامت می دهد و آنها را تبیدل میکند به مهاجر قانونی و حقوق شهروندی به آنها می دهد.یک مسیر خیلی ساده و ابتدایی.بنابراین پایه اول کاری که یک فعال حقوق بشری باید در زمینه مهاجرین انجام بدهد رفتن به سمت تغییر قوانین است.
در بخش پایانی صحبت ها محمد کاظم کاظمی گفت: در تمام مدتی که ما با رسانه ها و مجامع فرهنگی ایران روبرو بودیم، هر روز شاهد گسترش و توسعه روابط بودیم. امروز شاهدیم که در خیلی از رسانه ها بر اساس اصول اسلامی و انسانی مطالب خوبی منتشر می شود.در خیلی از روزنامه ها که ما فقط در صفحه حوادث آنها بودیم؛ امروز در صفحه فرهنگ و هنر نیز حضور داریم. امروز دیدم که در صفحه اول یک روزنامه که علیه افغانستانی ها زیاد کار می کرد خبر همایش « سی سال خون شریکی» را در صفحه اول منتشر کرده است. امیدواریم این دید به مسئولین نیز برسد.
کاظمی سپس سوال پایانیاش را اینگونه مطرح کرد: مطالبات مهاجرین چگونه باید مطالبه شود؟ امروز ما خبر داریم که مثلا جانبازی افغانستانی کارت جانبازی نگرفته است و به شدت در مشکل است. این مطالبات چگونه باید مطرح شود.
و جعفریان این گونه پاسخ داد: ما در حوزه فرهنگ و ادبیات زحمتمان را کشیدیم. من در سال ۶۸ آمدم مشهد و چه قدر به شما اصرار کردم که کتاب شما را چاپ کنم. اما متاسفانه یک مقدار حرکات قائم به فرد شده است. حرکات ما تاثیراتی گذاشته است، ولی خیلی کند است.همین همایش را اگر تلویزیون پخش کند چه اتفاق بزرگی رخ خواهد داد. این فرصتی است که انشاا... قدر آن دانسته می شود. من اعتقاد دارم که آن چیزی که شما به دنبالش هستید در حوزه ادبیات وجود دارد. همین کتاب جانستان کابلستان...اما نسبت به مساله افغانستان نگاه دقیق تری لازم است. در حوزه هایی مشکلات زیادی وجود دارد اما باید این ها را هم لحاظ کنیم که کدام کشور است که سه میلیون مهاجر داشته باشد و نیمی از آنها غیرقانونی باشد و باز هم برخوردها در این سطح باشد.من در سرزمین شما مجروح شدم و با چه فلاکتی به ایران رفتم. . امسال وقتی برای چهارمین بار به افغانستان رفتم، مسئول امنیت شما من را گرفت و بازجویی کرد و گرفت و برد و داشت کار بالا می گرفت که عکسم با احمدشاه مسعود را نشان دادم و نجات پیدا کردم.یک مقداری این چیزها طبیعی است اما از حوره طبیعی فراتر رفته است و باید اصلاح شود.
جعفریان پاسخ داد: باور شخصی من این است که من اصلا چیزی به نام فرهنگ مشترک نمی فهمم. مشترک یعنی چی؟ اصل کار یکی است. ما یکی هستیم.
کاظمی در پایان شعر مشهور «شمشیر جغرافیا» را خواند.
هم اکنون همایش «سی سال خون شریکی» اولین تلاش برای پاسداشت شهدای افغانستانی ۸ سال دفاع مقدس و شهدای ایرانی جهاد افغانستانی در مرکز همایش های بین المللی دانشگاه شهید بهشتی در حال برگزاری است.
این همایش به همت کانون فردوس ملل و به تلاش مجموعه ای از دانشجویان افغانستانی دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه های دیگر ایران برگزار می شود.
به گزارش خبرگزاری آوا به نقل از تنسیم، بخش دوم همایش « سی سال خون شریکی» با میزگردی با حضور محمدکاظم کاظمی، رضا امیرخانی و محمدحسین جعفریان آغاز شد.
میزگرد با خوانش شعر «بازگشت» شعر مشهور محمدکاظم کاظمی درباره ۸ سال دفاع آغاز شد.کاظمی محمدحسین جعفریان را اینگونه معرفی کرد: کسی که نزدیک به ۲۵ سال است درگیر مساله افغانستان است و ما امروز او را وطندار خودمان میدانیم. تا جایی که توانسته است با ابزارهایی مثل فلم، مقاله، کتاب و یادداشت به افغانستان کمک کرده است.
کاظمی، امیرخانی را این گونه معرفی کرد:امیرخانی رمان نویس مطرح که علاقه و علقه خاصی به افغانستان پیدا کرده است و کتاب دلپذیری به نام جانستان کابلستان منتشر کرده است و مورد اقبال وسیع افغانستانی ها قرار گرفته است.
اما اولین سوال مشترک کاظمی از امیرخانی و جعفریان این بود: چه اتفاقی اقتاد که شما دلبسته مساله افغانستان شدید؟.
جعفریان پاسخ داد: دلیل شخصی این مساله این بود که من درمحیطی در مشهد بزرگ شدم که با افغانستانیها بسیار همدم بودم. من در کوی پنج تن زندگی می کردم که از هر۱۰ همسایه ما ۵ تا افغانستانی بودند و خیلی از شعرا و ادبای افغانستانی هممحله ای ما بودند. آن دوران ارتباط با افغانستان بسیار سخت بود، در دوره حکومت کمونیستی و اصلا رفت و آمد در مرزها هم به شدت مغشوش و درهم بود. یادم است که آن موقع من سال سوم دبیرستان بودم، در سال ۶۲ به دلیل اغتشاش در نقاط مرزی به دلیل بروز جنگ تحمیلی، برخی از بچه های کمیته را گذاشتند گشت مرزی و من هم به همراه آنها به این منطقه مرزی که نزدیک ترین نقطه به افغانستان بودیم رفتم و رازگونی افغانستان که از ابتدای برای من وجود داشت آنجا شدت یافت. بعد هم که من به حوزه هنری رفتم و وارد دنیای ادبیات شدم و شخص علی معلم در رفتن من به سمت ادبیات افغانستان بسیار موثر بود همان موقع بود که مقاله «از فراز هندوکش» در کیهان فرهنگی را منتشرکردم که اولین مطالبی بود که در حوزه ادبیات افغانستان منتشر شد و این رابطه ادامه پیدا کرد. دو دوره هم رایزن فرهنگی بودم و ارتباطات بسیار گسترش پیدا کرد.
امیرخانی به این سوال این گونه پاسخ داد: هنر غرب گوهری دارد که معمولا می گویند درام است. در واقع اگر درام نبود، اصلا هنر غرب شکل نمی گرفت. مطالعات فرهنگی نشان می دهد که در ۲۰۰ سال پیش در لندن آن روز هر سال ۳۰۰ نمایشنامه روی پرده می رفت. بی راه نیست اگر جوهر هنر غربی را درام دانستهاند. در ایران و افغانستان هم مثل همه چیزهای ترجمه شده ما هم گوهر هنر را درام فرض کردیم و سینما و تصویر را ارجح دانستیم در حالی که به اعتقاد من گوهر هنر ما شعر است. آنچه ما بیشتر به او دلبسته می شویم و بیشتر از او تاثیر می گیریم، شعر است حالا ممکن است اوضاع فروش فلم و کتاب چیز دیگر باشد؛ اما واقعیت این است.
امیرخانی ادامه داد: البته من در دورترین نقطه نسبت به شعر هستم. کاظمی که در بارگاه شاعری حکومت می کند و جعفریان هم هر چه کرده است تا به حال شاعری بوده است، مستند ساخته است، مقاله نوشته است و هر کاری کرده است شعبه ای از دستگاه عظیم شعر بوده است. من اگر سراغ قصه و متن و نثر می روم مثل تیمم بدل از وضو و غسل است. اگر بلد بودم به سمت شعر می رفتم. اما وقتی ما هنر را به شیوه دسته بندی رایج روزگار طبقه بندی میکنیم، خیلی اوقات سینما و تصویر را در جایگاه بالاتری از شعر می نشانیم و من اعتقادی به این طبقه بندی ندارم. همه اینها را گفتم تا بگویم که علاقه من برای رفتن به افغانستان و اصلا علاقه من به افغانستان با «کلمه» آغاز شد. سال ۱۳۷۰ در نماز خانه حوزه هنری من نوجوان نوخاسته ای بودم، آقای کاظمی را دیدم که آن مثنوی مشهور «پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت» را خواند. از همان روز تصمیم گرفتم که افغانستان را ببینم. دوباره تکرار می کنم که آنچه مرا به سمت افغانستان برد «کلمه» بود. همان پیوند واقعی ما با شما. هیچ فلم سینمایی و هیچ محصول تصویری مربوط به افغانستانی ها و هر چیز دیگری جز شعر نمی توانست این اتفاق را برای من رقم بزند. ۱۸ سال بعد به افغانستان رفتم و در طول این ۱۸ سال، هر سفری که می رفتم حسرت میخوردم که چرا به افغانستان نرفتم. این را برای این می گویم که شان شاعر برخی وقت ها انقدر پایین می اید که به عنوان یک منتقد سینما بالا می رود.
محمدکاظم کاظمی که نقش اجرای برنامه را هم به عهده داشت در این بخش از برنامه گفت: نه تنها رضا امیرخانی، نه تنها حسین جعفریان، نه تنها نادر طالبزاده بلکه غالبا کسانی که از دریچه کتاب و فرهنگ هنر و سینما با افغانستان آشنا شدهند و یا افغانستان از دریچه واقعی و مستقیم ارتباط پیداکرده اند، امروز دلبسته افغانستان شده اند و این زمینه ای برای نیکنامی و محبوب تری ما برای همه مردم بوده است هر چند کند بوده است.
محمدکاظم کاظمی در ادامه میزگرد، سوال بعدیاش را اینگونه مطرح کرد: چرا با وجود همه این مشترکات و همه این احساسات که همواره در وصفشان شنیدهایم با این حال چهره مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی در نظر بخشی از جامعه متفاوت است؟
جعفریان در پاسخ به این سؤال گفت که موج مهاجرت افغانستانیها به ایران در سالهای اول انقلاب و جنگ آغاز شد و همین موضوع سبب شد تا در وضعیتی که مردم با انبوه کاستیها روبرو بودند و مشکلات متعددی داشتند قوانین سختگیرانهای برای مهاجرین گذاشته شد. مثلا در بحث مشاغل.
جعفریان ادامه داد که بدبختانه بعدها که جنگ تمام شد و روزهای سازندگی آغاز شد، هیچ مسئول و تشکیلاتی برای بازنویسی این قوانین اقدام نکرد در حالی که شرایط کاملا عوض شده بود. در همان ایام هم ما از امام آن جمله تاریخی را شنیدیم که اسلام مرز ندارد، و وقتی ما در آن جنگ مهیب با عراق بودیم و تنها جایی که می توانستیم از آنجا مهمات و اسلحه بگیریم روسیه بود فقط به سبب اینکه روس ها به افغانستان حمه کرده بودند امام روسیه را محمکوم کرد و تنها روزنه را برای کمک نظامی به ایران بست. ما چنین تاوانی برای حمایت از افغانستان دادیم.
جعفریان گفت: ما در رسانه های خودمان؛ همیشه نگاه بالا به پایین به مهاجرین افغانستانی داشتیم . سریال ها و فلم های ما افغانستانی ها را یا سرایه دار وکارگرد و یا باعث مضحکه و خنده نشان داده اند. هیچ وقت یک شاعر و دکتر و تاجر افغانستانی را نشان ندادیم. بچه های ما دارند شعر یک شاعر افغانستانی را در کتاب های درسی شان می خوانند . او می خواهد گواهینامه داشته باشد، می خواهد به یک شهر دیگر سفر کند، می خواهد مالکیت داشته باشد، می رود اداره کار، آنجا قانونی جلویش می گذارند که باید از لیست ۴۰ گانه مشاغل، شغلی را انتخاب کند.از کارگری کوره پزخانه تا روده پاک کنی، حتی بنا هم نمی تواند باشد. خود ایشان می گود که همه اینها را خواندم دیدم هیچ کدام شغل من نیست. نگاه کردم دیدم نزدیک ترین شغلی که به من می خورد چوپانی است. این باعث خجالت و شرم است. او "جهانی است بنشسته در گوشه ای" کاظمی بیدل شناسی است که در ایران نظیر ندارد و حالا باید این گونه با او رفتار شود. این حرفها تازه نیست. سی سال است که داریم این حرف ها را می زنیم. اگر اینجا خبرنگارانی نویسندگانی هستند خواهش می کنم این صدا را به گوش مسئولین برسانند.مسئولین ما این را باور ندارند. همین می شود که وقتی ۸۰ هزارنفر تماشاگر به استادیوم می آید، مسئولین کپ می کند . این ها برنامه می خواهند معرفی می خواهند طرح می خواهند.
جعفریان گفت: دکتر فرهت مسئول بخش جراحی کودکان بیمارستان امام رضاست که جراحی اش در دنیا نظیر ندارد. چه کسی او و امثال او را معرفی کرده است. ما هر وقت افغانستانی ها را نشان دادیم، کارگری بودند که بیلی روی دوششان بوده است.
در ادامه بحث رضا امیرخانی به میدان بحث آمد و سخنانی گفت که با واکنشهای متفاوتی روبرو شد. امیرخانی گفت: من به عنوان یک نویسنده، یک فرهنگی و... هیچ وقت نتوانستم به چیزی به اسم مرز میان ایران و افغانستان قائل باشم. لب مرز هم رفته ام و واقعا نتوانسته ام تمایزی میان این ور و آن ور بگذارم.مرز در زمینه سیاست خارجی است. در زمینه فرهنگ من مرزی نمی بینیم. بنابراین اگر در رسانه ها می بینیم که توهینی به افغانستانی ها می شود، ازنظر من همانقدر بیراه است که به قوم ترک و لر و..توهین شود. داخل یک زمینه مشترک است. اگر مرزی هست به من ارتباطی ندارد.من نیویسنده این مرز را نمی شناسم. در دنیایی که همه داریم تلاش می کنیم که مرزهای قدیم را بشکنیم. اتحادیه اروپا را جوری تنظیم می کنند که مرزها همه از بین برود و یک شهروند اروپایی به هر جا می خواهد سفر کند، در اتحادیه عرب مابه چنین شرایطی را فراهیم می کنند، در چنین شرایطی، من اگر قرار باشد با یک جا در عالم مرز نداشته باشم آنجا افغانستان است. بنابراین من اساسا این مشکلات و مسائل را در قالب آن ور مرز نمی بینیم، در آنچه مستقیما به خودم مربوط است می بینیم.حتما عده ای هستند که می توانند در زمینه استحکام مرزها صحبت کنند اما من به این مرز فعلی اعقتاد ندارم و انچه را در بین این دو مرز میبینیم در واقع یک اتفاق می دانم.
اما امیرخانی به نکته دومی هم اشاره کرد: برادران و دوستان افغانستانی مهاجر ما شاید تصور کنند که برخی از این نگاههای تبعیض آمیز فقط برای افغانستانی هاست. اما باید بگویم که در برخی از موارد واقعا تقاوتی نمی کرد اگر شما شهروند افغانستانی بودید یا جای دیگر دنیا. امروز در جامعه المضصفی ما امریکایی ها و اروپایی ها را داریم می بینیم که از لحاظ قوانین تبعیض آمیز تفاوتی با افغانستانیها ندارند. قوانین حقوقی که ما داریم قوانین مربوط به مهاجرت، قوانین ویزای کار و اقامت، متعقلق به دوره پهلوی اول است. در همه جای دنیا تلاش بر این است که اتفاقات غیرقانونی سیاه به اتفاقات سپید قانونی تبدیل شوند تا میزان جرم و جنایت کمتر شود. در ایران متاسفانه برعکس این افتقا در موارد مختلف می افتد.
بنابراین گرفتاری اول ما در تغییرات قانونی است.خیلی از این مشکلات را برادران عراقی ما هم دارند. به دلیل کثرت و تعدد مسائل افغانستان شاید تصور شود که همه مسائل مربوط به افغانستانی هاست. اما این گونه نیست. بگذارید برایتان مثالی بزنم،کمال السید یک نویسنده مشهور عراقی است. سالهاست در ایران ساکن است، بچه هایش را دانشگاه راه ندادند گواهینامه نگرفت. تلاش کردم برای ایشان تابیعت گرفته شود. دیدیم که تنها راه گرفتن تابعیت فقط دستور شخص اول مملکت است. این قانون برای رضاشاه است. این ضعف قانونی ماست. یکی از تلاش های بزرگ ما باید تغییر همین قوانین باشد.
امیرخانی در ادامه صحبتهایش مثالی از مرزهای امریکا با مکزیک زد: مرزهای وسیعی با مکزیک در امریکا وجود دارد. یک مکزیکی به محض ورود به ایران درآمد روزانه ش سه تا چهار برابر می شود. از مکزیک نیروی کار غیرقانونی وارد امریکا می شود. امریکا هر پنج سال یکبار تلاش می کند مکزیکیهای سیاه را پیدا کند. به آنها اقامت می دهد و آنها را تبیدل میکند به مهاجر قانونی و حقوق شهروندی به آنها می دهد.یک مسیر خیلی ساده و ابتدایی.بنابراین پایه اول کاری که یک فعال حقوق بشری باید در زمینه مهاجرین انجام بدهد رفتن به سمت تغییر قوانین است.
در بخش پایانی صحبت ها محمد کاظم کاظمی گفت: در تمام مدتی که ما با رسانه ها و مجامع فرهنگی ایران روبرو بودیم، هر روز شاهد گسترش و توسعه روابط بودیم. امروز شاهدیم که در خیلی از رسانه ها بر اساس اصول اسلامی و انسانی مطالب خوبی منتشر می شود.در خیلی از روزنامه ها که ما فقط در صفحه حوادث آنها بودیم؛ امروز در صفحه فرهنگ و هنر نیز حضور داریم. امروز دیدم که در صفحه اول یک روزنامه که علیه افغانستانی ها زیاد کار می کرد خبر همایش « سی سال خون شریکی» را در صفحه اول منتشر کرده است. امیدواریم این دید به مسئولین نیز برسد.
کاظمی سپس سوال پایانیاش را اینگونه مطرح کرد: مطالبات مهاجرین چگونه باید مطالبه شود؟ امروز ما خبر داریم که مثلا جانبازی افغانستانی کارت جانبازی نگرفته است و به شدت در مشکل است. این مطالبات چگونه باید مطرح شود.
و جعفریان این گونه پاسخ داد: ما در حوزه فرهنگ و ادبیات زحمتمان را کشیدیم. من در سال ۶۸ آمدم مشهد و چه قدر به شما اصرار کردم که کتاب شما را چاپ کنم. اما متاسفانه یک مقدار حرکات قائم به فرد شده است. حرکات ما تاثیراتی گذاشته است، ولی خیلی کند است.همین همایش را اگر تلویزیون پخش کند چه اتفاق بزرگی رخ خواهد داد. این فرصتی است که انشاا... قدر آن دانسته می شود. من اعتقاد دارم که آن چیزی که شما به دنبالش هستید در حوزه ادبیات وجود دارد. همین کتاب جانستان کابلستان...اما نسبت به مساله افغانستان نگاه دقیق تری لازم است. در حوزه هایی مشکلات زیادی وجود دارد اما باید این ها را هم لحاظ کنیم که کدام کشور است که سه میلیون مهاجر داشته باشد و نیمی از آنها غیرقانونی باشد و باز هم برخوردها در این سطح باشد.من در سرزمین شما مجروح شدم و با چه فلاکتی به ایران رفتم. . امسال وقتی برای چهارمین بار به افغانستان رفتم، مسئول امنیت شما من را گرفت و بازجویی کرد و گرفت و برد و داشت کار بالا می گرفت که عکسم با احمدشاه مسعود را نشان دادم و نجات پیدا کردم.یک مقداری این چیزها طبیعی است اما از حوره طبیعی فراتر رفته است و باید اصلاح شود.
جعفریان پاسخ داد: باور شخصی من این است که من اصلا چیزی به نام فرهنگ مشترک نمی فهمم. مشترک یعنی چی؟ اصل کار یکی است. ما یکی هستیم.
کاظمی در پایان شعر مشهور «شمشیر جغرافیا» را خواند.
هم اکنون همایش «سی سال خون شریکی» اولین تلاش برای پاسداشت شهدای افغانستانی ۸ سال دفاع مقدس و شهدای ایرانی جهاد افغانستانی در مرکز همایش های بین المللی دانشگاه شهید بهشتی در حال برگزاری است.
این همایش به همت کانون فردوس ملل و به تلاش مجموعه ای از دانشجویان افغانستانی دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه های دیگر ایران برگزار می شود.