رییس جمهور کرزی، در ادامه رویکرد امضای پیمان های استراتژیک با کشورهای غربی و برخی از کشورهای منطقه ای، دیروز سه شنبه با کشور شاهی ناروی نیز پیمان استراتژیک امضا کرد.
این در حالی است که او پیش از این با کشورهایی مانند امریکا، انگلیس، ایتالیا، فرانسه و هند نیز پیمان استراتژیک امضا کرده و انتظار می رود در آینده با کشورهایی چون ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان نیز پیمان های مشابهی را امضا کند.
به نظر می رسد دولت رییس جمهور کرزی سعی دارد با امضای این پیمان ها حمایت کشورهای غربی حتی بعد از خروج نیروهای نظامی آن کشورها از افغانستان را همچنان با خود داشته باشد.
با این حال، امضای این پیمان ها دلایل دیگری نیز دارد. دلایلی که شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. یکی از آن دلایل این است که به باور برخی تحلیلگران، پیمان هایی نظیر آنچه دیروز با ناروی امضا شد، تنها جنبه های نمادین و تشریفاتی دارد و از هیچگونه اهمیت استراتژیک و راهبردی برای آینده و حال حاضر افغانستان برخوردار نیستند.
این تحلیلگران باور دارند که این دست پیمان ها تنها به این منظور به امضا می رسند که از حساسیت موجود در برابر پیمان های بزرگ و در واقع استراتژیکی که با کشورهایی مانند امریکا و انگلیس امضا شده، بکاهد و در واقع امضای پیمان استراتژیک را در سطح افکار عمومی به امری عادی و معمولی تنزل دهد؛ این در حالی است که در آغاز مباحث مربوط به امضای پیمان های استراتژیک، این امر با دقت و حساسیت بی نظیر و وسواس شدیدی از سوی مردم و نهادهای سیاسی افغانستان دنبال می شد؛ به گونه ای که گویی رییس جمهور طرحی را امضا می کند که این کشور را برای همیشه به دستان استعمار می سپارد.
البته نباید نادیده گرفت که بهره برداری استراتژیک از پیمان استراتژیک با یک قدرت خارجی، مستلزم قدرت و اراده قوی و لازم برای حفاظت از کیان منافع و حاکمیت ملی خود می باشد. افغانستان کشوری است که اکنون ۱۱ سال تمام است که میزبان حضور همه جانبه نیروهای نظامی و سیاسی غربی است و اینک در آستانه خروج این نیروها از افغانستان، یکی از عمده ترین نگرانی هایش این است که مبادا با خروج آنان، کشور بار دیگر به دامن تروریزم بین المللی یا جنگ های دامن گستر داخلی سقوط کند؛ بنابراین آیا چنین کشوری توانایی لازم برای بهره وری استراتژیک از پیمان های استراتژیک را خواهد داشت؟
این امر، از نقطه نظر تئوریک بسیار بعید و دور از انتظار به نظر می رسد؛ این در حالی است که در عرصه عملی نیز این موضوع، با چالش های بسیار جدی مواجه است.
به عنوان نمونه از امضای پیمان استراتژیک با امریکا حدود یک سال می گذرد؛ اما دولت افغانستان بارها اعلام کرده است که امریکا به تعهدات خود در قبال افغانستان عمل نکرده است. حتی هنوز پیش شرط هایی که رییس جمهور کرزی برای امضای پیمان استراتژیک با امریکا تعیین کرده بود به تمامی برآورده نشده است.
به عنوان نمونه واگذاری زندان ها و زندانیان افغان به نیروهای داخلی، امری است که حتی هنوز هم به صورت کامل تحقق نیافته است؛ یعنی دولت افغانستان در برابر امریکا در زمینه امضای پیمان استراتژیک به مرحله ای از ناتوانی و عدم قدرت قرار داشته است که پیش از تحقق پیش شرط های امضای پیمان، باراک اوباما؛ رییس جمهوری امریکا با سفری شب هنگام به افغانستان، سریعا پیمان را امضا کرد و این یعنی اینکه افغانستان به مرحله ای از توانایی نرسیده است؛ تا در یک سطح متوازنی از قدرت، بتواند توازن و تعادل در بهره برداری و صیانت از منافع کلان استراتژیک خود در امضای این پیمان ها را حفظ کند.
بنابراین، برخی از این پیمان ها مانند پیمان با امریکا، واقعا ارزش استراتژیک دارند و باید در زمینه آن دقت و حساسیت به خرج داد؛ اما برخی دیگر مانند پیمان با ناروی، تنها جنبه نمادین دارند و در راستای حساسیت زدایی از جنبه های هژمونیک و استراتژیک پیمان های بزرگ و مهم می توانند به کار آیند.
این در حالی است که او پیش از این با کشورهایی مانند امریکا، انگلیس، ایتالیا، فرانسه و هند نیز پیمان استراتژیک امضا کرده و انتظار می رود در آینده با کشورهایی چون ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان نیز پیمان های مشابهی را امضا کند.
به نظر می رسد دولت رییس جمهور کرزی سعی دارد با امضای این پیمان ها حمایت کشورهای غربی حتی بعد از خروج نیروهای نظامی آن کشورها از افغانستان را همچنان با خود داشته باشد.
با این حال، امضای این پیمان ها دلایل دیگری نیز دارد. دلایلی که شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. یکی از آن دلایل این است که به باور برخی تحلیلگران، پیمان هایی نظیر آنچه دیروز با ناروی امضا شد، تنها جنبه های نمادین و تشریفاتی دارد و از هیچگونه اهمیت استراتژیک و راهبردی برای آینده و حال حاضر افغانستان برخوردار نیستند.
این تحلیلگران باور دارند که این دست پیمان ها تنها به این منظور به امضا می رسند که از حساسیت موجود در برابر پیمان های بزرگ و در واقع استراتژیکی که با کشورهایی مانند امریکا و انگلیس امضا شده، بکاهد و در واقع امضای پیمان استراتژیک را در سطح افکار عمومی به امری عادی و معمولی تنزل دهد؛ این در حالی است که در آغاز مباحث مربوط به امضای پیمان های استراتژیک، این امر با دقت و حساسیت بی نظیر و وسواس شدیدی از سوی مردم و نهادهای سیاسی افغانستان دنبال می شد؛ به گونه ای که گویی رییس جمهور طرحی را امضا می کند که این کشور را برای همیشه به دستان استعمار می سپارد.
البته نباید نادیده گرفت که بهره برداری استراتژیک از پیمان استراتژیک با یک قدرت خارجی، مستلزم قدرت و اراده قوی و لازم برای حفاظت از کیان منافع و حاکمیت ملی خود می باشد. افغانستان کشوری است که اکنون ۱۱ سال تمام است که میزبان حضور همه جانبه نیروهای نظامی و سیاسی غربی است و اینک در آستانه خروج این نیروها از افغانستان، یکی از عمده ترین نگرانی هایش این است که مبادا با خروج آنان، کشور بار دیگر به دامن تروریزم بین المللی یا جنگ های دامن گستر داخلی سقوط کند؛ بنابراین آیا چنین کشوری توانایی لازم برای بهره وری استراتژیک از پیمان های استراتژیک را خواهد داشت؟
این امر، از نقطه نظر تئوریک بسیار بعید و دور از انتظار به نظر می رسد؛ این در حالی است که در عرصه عملی نیز این موضوع، با چالش های بسیار جدی مواجه است.
به عنوان نمونه از امضای پیمان استراتژیک با امریکا حدود یک سال می گذرد؛ اما دولت افغانستان بارها اعلام کرده است که امریکا به تعهدات خود در قبال افغانستان عمل نکرده است. حتی هنوز پیش شرط هایی که رییس جمهور کرزی برای امضای پیمان استراتژیک با امریکا تعیین کرده بود به تمامی برآورده نشده است.
به عنوان نمونه واگذاری زندان ها و زندانیان افغان به نیروهای داخلی، امری است که حتی هنوز هم به صورت کامل تحقق نیافته است؛ یعنی دولت افغانستان در برابر امریکا در زمینه امضای پیمان استراتژیک به مرحله ای از ناتوانی و عدم قدرت قرار داشته است که پیش از تحقق پیش شرط های امضای پیمان، باراک اوباما؛ رییس جمهوری امریکا با سفری شب هنگام به افغانستان، سریعا پیمان را امضا کرد و این یعنی اینکه افغانستان به مرحله ای از توانایی نرسیده است؛ تا در یک سطح متوازنی از قدرت، بتواند توازن و تعادل در بهره برداری و صیانت از منافع کلان استراتژیک خود در امضای این پیمان ها را حفظ کند.
بنابراین، برخی از این پیمان ها مانند پیمان با امریکا، واقعا ارزش استراتژیک دارند و باید در زمینه آن دقت و حساسیت به خرج داد؛ اما برخی دیگر مانند پیمان با ناروی، تنها جنبه نمادین دارند و در راستای حساسیت زدایی از جنبه های هژمونیک و استراتژیک پیمان های بزرگ و مهم می توانند به کار آیند.