تاریخ انتشار :جمعه ۲۶ عقرب ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۳۱
کد مطلب : 52310
« مضلّين کربلا »
درروز دوم محرم الحرام، دو کاروان در موازی هم در حال حرکت هستند. امام معصوم(ع) با شنیدن نام سرزمین « نینوا » به قافله فرمان توقف می دهد. حر بن یزید ریاحی هم چنین. در آسمان غوغائی است. تا چشم کار می کند خار است و بیابان. ملائک در فرود بر ارض «کرب وبلا » بریکایک یاران حسین (ع) پیشی می گیرند. با فرمان ولایت خیمه ها یکی پس از دیگری دایر می شوند. شیطان در گوش «حر» مکرر نجوای شیطنت می کند. حرامیان کوفی هم مباشر بلافصل شیطان هستند. ابوالفضل العباس (س) فقط چشم بر دهان امامش دوخته است. خواص گمراه کماکان گیج بیراهه هستند. هنوز فصل یا« اخاه» علمدارکربلا فرا نرسیده است. زینب (س) به رسم امانت پیراهن کهنه ئی از مادر برای برادردر دست دارد. طفلان معصوم حرم کماکان از گزند نگاه حارث ملعون در امانند. بزرگ بانوی کربلا در افق ابلاغ رسالتش با سکینه نظاره گرپایان تاریخ اموی است . ده روزی به شروع مجدد تاریخ بازمانده است .چشمه کین بنی امیه با آل طاها کم کم در حال جان جوشش است. بار دیگرتاریخ ذبح انسانیت و دیانت در حال تکوین است. جنود شیطان با امام عصر(ع) سر آشتی ندارد. تربت کربلا ، این مائده ناب الهی پیشاپیش در طبقات سماوی دست به دست می گردد. «حر » با کتیبه ئی شوم خبر فرودکاروان را به عبیدا... بن زیاد می فرستد. لبه تیزشمشیر اشقیا به کیسه های زر یزید آراسته شده است. حرمله در پی تیر سه شعبه قراری ندارد. هلهله یهود از برج و باروی قصر سبزیزید به گوش می رسد. کاروان امر به معروف و نهی ازمنکر دیروز در منزلگاه قصر بني مقاتل بود. فردا هم داستان خود را دارد. قرار است عمر سعد پا به کربلا گذارد. هرکس سوم محرم را روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند. این وعده رسول اکرم (ص) است. امام مظلوم که زخم خورده نامردمی های کوفیان ا ست تا دیروز بیست و پنج منزلی طی کرده بود تا در میانه عين التمر و قطقطانه به منزلگاه قصر بنی مقاتل برسد.کربلا آئینه عبرت است. قرار است امام (ع)جنس عشق به امامت عبيد الله بن حر جعفي را بسنجد. هنوز گودال کربلا به چشم نمی آید. خیزرانی هم در کار نیست. خبر بی مروتی کوفیان به تازگی نقل محافل شده است. می گویند عبیدا...بن حر جعفی دفتری از روایات امام علی (ع) دارد. عبیدا... حفظ جان را بهانه می کند. امام(ع)حق شرعی امامت و ولایت را متذکر می شود. عبیدا... که ننگ حفظ جان را بر تن خریده است بی شرمانه امام را به غلامان و اموالش حواله می دهد. او که مردی مال پرست است از امام (ع)می خواهد که او را از جنگ با ظلم معافش بدارد و هرچه مال و منال دارد برای امام. امام (ع) با تلخی می گویند:« ای عبیدا.. من تورا می خواهم . اسب و شمشيرت از آن خودت، ما از خودت ياري مي خواستيم. اگر حاضر به جانبازي نيستي، ما را نيازي به مال تو نيست » امام (ع)وقتی نکبت را در رخ سیاه عبیدا... می بینند می فرمایند « عبیدا...برو که دیگر خیری در خون و مالت نیست » و سپس جمله ماندگار «و ما كنتُ متخذ المضلّين عضداً » برای عبرت آیندگان را در دل سنگی تاریخ حک می کنند. هشت روز بعد امام (ع) به همراه یاران جام شهادت را سر می کشند و در بهشت قرب الهی سکنی می گزینند. اما هنوز نجوای نادمانه عبيد الله در گوش تاریخ طنین انداز است که «فيالك حسرةً ما دمتُ حيّاً ترود بين صدري و الترّاقي » 

نویسنده:سیروس محمودیان
منبع : خبرگزاری آوا- کابل
https://avapress.net/vdcawenm.49nu615kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما