ادب در ساده ترین تعریف آن، احترام به حد و حدود و حریم دیگران است. هر کسی که پا از حریم خودخواهی و خود پسندی فراتر گذاشته و به دیگران می اندیشد، معمولاً انسان مودب و با نزاکتی خواهد بود. رعایت ادب و نزاکت، در قدم اول به طرز دید و نگرش انسانها نسبت به آفریدگار و پدیده های جهان هستی اعم از انسان و موجودات دیگر، بستگی تام و تمامی می تواند داشته باشد.
انسانی که به خدا و مفاهیم ارزشی دینی و معنوی فکر می کند، در عمل نیز سعی دارد تا حتی الامکان در زندگی شخصی و اجتماعی خویش جانب ادب و نزاکت را نگهداشته و محدوده خویش و دیگران را رعایت کند. بر عکس، آن کسی که باور و اعتقادی به دین و گزینه های الهی ندارد، در رفتار و عمل نیز خیلی خود را ملزم به رعایت ادب و نزاکتی که دین بدان تاکید دارد، نمی کند.
البته در هردو گته گوریِ، انسان های مومن و غیر مومن، حساب استثناها و امور فوق العاده فرق می کند؛ چرا که ممکن است گاهاً در میان مومنین انسانهایی پیدا شوند که خیلی در بند رعایت ادب و اخلاق اسلامی نباشند و از آن طرف، ممکن است در میان بی باوران به مسایل اخلاقی و ادبی، افرادی وجود داشته باشند که به رعایت اخلاق و آداب اجتماعی دینی، ملزم و پایبند باشند.
اما بحث ما روی کلیت این موضوع است نه استثناها و فوق العاده ها. بستر دوم خانواده است. تاثیر خانواده در باادب و بی ادب شدن فرد و افراد در اجتماع، روشنتر از آن است که نیاز به آوردن دلیل و مدرک داشته باشد. خانواده های تربیت شده با فرهنگ و آموزه های اخلاق و ادب دینی، قطعاً نسل مودب و با نزاکتی را تحویل اجتماع خواهند داد؛ چنانچه خانواده های لااوبالی و سرگردان، آفت هایی را در پیکر جامعه رها خواهند کرد که خود و جامعه از شر آنان در امان نخواهند ماند.
محیط یکی دیگر از بسترهایی است که رابطه مستقیم در هنجارمندی رفتار و اندیشه افراد و یا ناهنجاری آن از نظر ادب و اخلاق فردی و اجتماعی دارد. محیط انسان ساز است، چنانچه می تواند مخرب نیز باشد و انسان و انسانهایی را به دیو و دد و شرارت پیشگان تبدیل کند.
با توجه به مقدمه بالا، مردم افغانستان را با هر یک از گزینه های سه گانه که در نظر بگیریم و ارزیابی کنیم، خواهیم دید که مردم ما نسبت به هر کدام از آنها مشکل عمده و اساسی دارند؛ در بعد جهان بینی باید گفت بررغم آنکه همه مدعی تدین و پایبندی به فرهنگ دینی و اسلامی هستیم، اما از آنجا که اسلام و ایمان اکثریتی از جامعه ما، تقلیدی و بدون پشتوانه استدلال و منطق می باشد و ایمان و اسلام موروثی از پدران و مادران خویش داریم، هیچگاهی نتوانسته ایم نسلی باشیم که خویش را با زحمت و کوشش، متخلق به مکارم اخلاقی و متصف به آداب و نزاکتهای اجتماعی کرده است.
کوتاهی و ضعف نسبت به جهان بینی اسلامی، سایه سیاه خود را بر فضای خانواده های ما نیز پهن کرده است؛ تا آنجا که بیشتری از خانواده ها با اخلاق و ادب اسلامی اساساً میانه چندانی ندارند. ناهنجاری های متفاوت و متنوعی که دامنگیر بسیاری از خانواده های افغانستانی است، دیگر جایی برای بحث در باره ادب و اخلاق اسلامی و رعایت آن از سوی این گونه خانواده ها را باقی نمی گذارد.
ادب و اخلاق در جایی است که بسیاری از مشکلات و ناهنجاری های مردم و ملتی حل شده باشد و ما بتوانیم به عنوان فضیلت و کمال، گزینه های برتر و بالاتری را به آن ملت و مردم به معرفی بگیریم. اما در کشوری که بیشتری از ساکنان آن با الفبای ادب و اخلاق، بیگانه بوده و به هر دلیل، ضرورتی را برای آموزش و رعایت این گونه موارد انسانی، احساس نمی کنند، و از طرفی نیز با ناهنجاری هایی دست به گریبان و درگیراند که ادب و اخلاق را به بوته نسیان و فراموشی می سپارد، دیگر چه جایی برای بحث از ادب و اخلاق باقی خواهد ماند؟!
محیط انسان افغانستانی و به خصوص در یک دهه اخیری که از ورود فرآورده های فرهنگی غرب در آن می گذرد، و پیش از این و در طول حاکمیت جو جنگ و خونریزی و وحشت در کشور، به محیطی فاسد و بی بند وباری تبدیل شده است.
وفور و گستردگی مظاهر ضد ادب و اخلاق فرهنگ غرب در کشور، هویت بومی و دینی- ولو کمرنگ- جوان افغانستانی را از او گرفته و به جای آن، او را به موجودی هلینه از خودش تبدیل کرده است. احترام به بزرگتر و شفقت به کوچکتر که چاشنی و شاه بیت ادب و اخلاق اسلامی را تشکیل می دهد، خیلی وقت است که در اذهان جوانان افغانستانی اعم از دختر و پسر، رنگ باخته است!
جوان افغانستانی در اثر کوتاهی و بی خبری از فرهنگ پویا و به روز اسلامی، به راحتی در دام فرآورده های سست و بی بنیاد فرهنگ غرب، سقوط کرده است. تنگ مایگی جوان افغانستانی نسبت به فرهنگ اسلامی و سقوط او در جهنم زباله های فرهنگ غربی، از او موجود بیکاره و خطرناکی ساخته است! موجودی که نه به درد غرب می خورد و نه به درد شرق! امروزه با بسیاری از جوانان افغانستانی نمی توان دوکلام از منطق و استدلال صحبت کرد که از آن می توان به فاجعه فرهنگی در کشور یاد کرد و برای آن متاسف بود.
در بسیاری از مکانهای آموزشی و اکادمیک، به جای منطق و استدلال که لازمه لاینفک این گونه محیط ها است، مشاجرات و پرخاشگری های غیرمودبانه و برخوردهای ناهنجار فیزیکی، در جریان است! وضعیت به وجودآمده، ابدا شایسته یک کشور اسلامی نیست و اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیداکند، با بحران غیر قابل مهار و کنترول ادب و اخلاق در کشور مواجه خواهیم شد.
این وظیفه علما، خانواده ها و دولت اسلامی افغانستان است تا با استفاده از روش تشویق و تنبیه، موانع تعلیم و تربیت سالم و اسلامی را از پیش روی جوانان برداشته و با شفقت و دلسوزی توام با قاطعیت، آنان را به سمت و سوی فراگیری ادب و اخلاق و نزاکت های اجتماعی سوق دهند.
نویسنده: سید فاضل محجوب
انسانی که به خدا و مفاهیم ارزشی دینی و معنوی فکر می کند، در عمل نیز سعی دارد تا حتی الامکان در زندگی شخصی و اجتماعی خویش جانب ادب و نزاکت را نگهداشته و محدوده خویش و دیگران را رعایت کند. بر عکس، آن کسی که باور و اعتقادی به دین و گزینه های الهی ندارد، در رفتار و عمل نیز خیلی خود را ملزم به رعایت ادب و نزاکتی که دین بدان تاکید دارد، نمی کند.
البته در هردو گته گوریِ، انسان های مومن و غیر مومن، حساب استثناها و امور فوق العاده فرق می کند؛ چرا که ممکن است گاهاً در میان مومنین انسانهایی پیدا شوند که خیلی در بند رعایت ادب و اخلاق اسلامی نباشند و از آن طرف، ممکن است در میان بی باوران به مسایل اخلاقی و ادبی، افرادی وجود داشته باشند که به رعایت اخلاق و آداب اجتماعی دینی، ملزم و پایبند باشند.
اما بحث ما روی کلیت این موضوع است نه استثناها و فوق العاده ها. بستر دوم خانواده است. تاثیر خانواده در باادب و بی ادب شدن فرد و افراد در اجتماع، روشنتر از آن است که نیاز به آوردن دلیل و مدرک داشته باشد. خانواده های تربیت شده با فرهنگ و آموزه های اخلاق و ادب دینی، قطعاً نسل مودب و با نزاکتی را تحویل اجتماع خواهند داد؛ چنانچه خانواده های لااوبالی و سرگردان، آفت هایی را در پیکر جامعه رها خواهند کرد که خود و جامعه از شر آنان در امان نخواهند ماند.
محیط یکی دیگر از بسترهایی است که رابطه مستقیم در هنجارمندی رفتار و اندیشه افراد و یا ناهنجاری آن از نظر ادب و اخلاق فردی و اجتماعی دارد. محیط انسان ساز است، چنانچه می تواند مخرب نیز باشد و انسان و انسانهایی را به دیو و دد و شرارت پیشگان تبدیل کند.
با توجه به مقدمه بالا، مردم افغانستان را با هر یک از گزینه های سه گانه که در نظر بگیریم و ارزیابی کنیم، خواهیم دید که مردم ما نسبت به هر کدام از آنها مشکل عمده و اساسی دارند؛ در بعد جهان بینی باید گفت بررغم آنکه همه مدعی تدین و پایبندی به فرهنگ دینی و اسلامی هستیم، اما از آنجا که اسلام و ایمان اکثریتی از جامعه ما، تقلیدی و بدون پشتوانه استدلال و منطق می باشد و ایمان و اسلام موروثی از پدران و مادران خویش داریم، هیچگاهی نتوانسته ایم نسلی باشیم که خویش را با زحمت و کوشش، متخلق به مکارم اخلاقی و متصف به آداب و نزاکتهای اجتماعی کرده است.
کوتاهی و ضعف نسبت به جهان بینی اسلامی، سایه سیاه خود را بر فضای خانواده های ما نیز پهن کرده است؛ تا آنجا که بیشتری از خانواده ها با اخلاق و ادب اسلامی اساساً میانه چندانی ندارند. ناهنجاری های متفاوت و متنوعی که دامنگیر بسیاری از خانواده های افغانستانی است، دیگر جایی برای بحث در باره ادب و اخلاق اسلامی و رعایت آن از سوی این گونه خانواده ها را باقی نمی گذارد.
ادب و اخلاق در جایی است که بسیاری از مشکلات و ناهنجاری های مردم و ملتی حل شده باشد و ما بتوانیم به عنوان فضیلت و کمال، گزینه های برتر و بالاتری را به آن ملت و مردم به معرفی بگیریم. اما در کشوری که بیشتری از ساکنان آن با الفبای ادب و اخلاق، بیگانه بوده و به هر دلیل، ضرورتی را برای آموزش و رعایت این گونه موارد انسانی، احساس نمی کنند، و از طرفی نیز با ناهنجاری هایی دست به گریبان و درگیراند که ادب و اخلاق را به بوته نسیان و فراموشی می سپارد، دیگر چه جایی برای بحث از ادب و اخلاق باقی خواهد ماند؟!
محیط انسان افغانستانی و به خصوص در یک دهه اخیری که از ورود فرآورده های فرهنگی غرب در آن می گذرد، و پیش از این و در طول حاکمیت جو جنگ و خونریزی و وحشت در کشور، به محیطی فاسد و بی بند وباری تبدیل شده است.
وفور و گستردگی مظاهر ضد ادب و اخلاق فرهنگ غرب در کشور، هویت بومی و دینی- ولو کمرنگ- جوان افغانستانی را از او گرفته و به جای آن، او را به موجودی هلینه از خودش تبدیل کرده است. احترام به بزرگتر و شفقت به کوچکتر که چاشنی و شاه بیت ادب و اخلاق اسلامی را تشکیل می دهد، خیلی وقت است که در اذهان جوانان افغانستانی اعم از دختر و پسر، رنگ باخته است!
جوان افغانستانی در اثر کوتاهی و بی خبری از فرهنگ پویا و به روز اسلامی، به راحتی در دام فرآورده های سست و بی بنیاد فرهنگ غرب، سقوط کرده است. تنگ مایگی جوان افغانستانی نسبت به فرهنگ اسلامی و سقوط او در جهنم زباله های فرهنگ غربی، از او موجود بیکاره و خطرناکی ساخته است! موجودی که نه به درد غرب می خورد و نه به درد شرق! امروزه با بسیاری از جوانان افغانستانی نمی توان دوکلام از منطق و استدلال صحبت کرد که از آن می توان به فاجعه فرهنگی در کشور یاد کرد و برای آن متاسف بود.
در بسیاری از مکانهای آموزشی و اکادمیک، به جای منطق و استدلال که لازمه لاینفک این گونه محیط ها است، مشاجرات و پرخاشگری های غیرمودبانه و برخوردهای ناهنجار فیزیکی، در جریان است! وضعیت به وجودآمده، ابدا شایسته یک کشور اسلامی نیست و اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیداکند، با بحران غیر قابل مهار و کنترول ادب و اخلاق در کشور مواجه خواهیم شد.
این وظیفه علما، خانواده ها و دولت اسلامی افغانستان است تا با استفاده از روش تشویق و تنبیه، موانع تعلیم و تربیت سالم و اسلامی را از پیش روی جوانان برداشته و با شفقت و دلسوزی توام با قاطعیت، آنان را به سمت و سوی فراگیری ادب و اخلاق و نزاکت های اجتماعی سوق دهند.
نویسنده: سید فاضل محجوب
منبع : خبرگزاری آوا- کابل