تاریخ انتشار :شنبه ۲۸ اسد ۱۳۹۱ ساعت ۲۲:۵۵
کد مطلب : 47136
نگاهی به مجموعه داستان "زنی با حریر آبی در طبقهٔ هفتم" نوشتهٔ سکینه محمدی (قسمت اول)
اشاره:
من مطالعات پراکنده‌ای دارم. از داستان و شعر گرفته تا فلسفه و عرفان و غیره. این است که به قول معروف همه کاره و هیچکاره شده‌ام. در عالم این پراکنده خوانی‌های چيزهاي پراكنده‌اي نيز مي‌نويسم. گاهي اين نقدها سروساماني دارد و گاهي مانند اين نوشته از نوع حاشيه نويسي بر تك تك داستانهاي يك كتاب است. از جمله اين حاشيه نويسي‌ها يكي هم اين نوشته است بر مجموعه داستاني به نام «زنی با حریر آبی در طبقهٔ هفتم» نوشتهٔ خانم سکینه محمدی. لازم به گفتن است که این کتاب توسط انتشارات عرفان به چاپ رسیده است.
اما سکینه‌محمدی را خیلی وقت است می‌شناسم از وقتی که دانش آموزی بود و همراه خواهر دیگرش بتول محمدی به جلسات آموزش و نقد داستان می‌آمدند. خواهران محجوب، کم گویی و مودبی که داستان را وجه همت خودشان قرار داده بودند. این دو خواهر هنرمند امروز هرکدام برای خودشان بانویی شده‌اند. بتول در دانشگاه قزوین فلسفه خوانده و سکینه در دانشگاه رفسنجان مهندسی کشاورزی و تا کنون دو کتاب منتشرکرده است. کتاب اولش با نام چند سال پیش در کابل توسط مؤسسه تعاون به چاپ رسید که یکی دو نسخه بیشتر دست مولف نرسید و به همین خاطر نایاب تلقی می‌شود. وقتی این کارش را نقد می‌کردم تلاش کردم آن را نیز گیر بیاورم ولی خوب نایاب بود. سبک نویسندگی سکینه غبطه برانگیز است. از بس ساده و بی‌تکلف می‌نویسد. در داستان‌هایش غوغای تکنیک و گرد و خاک فرم را مشاهده نمی‌کنیم. اما با وجود این بر دل می‌نشیند. ساختار محکمی دارند. شاید به راحتی نتوانی بفهمی که این حسن قبول را از کجا به دست آورد. آنچه می‌خوانید گزارش نقد گونه‌ای از داستانهای این کتاب است.
۱_ "سفید" که اولین داستان کتاب است گرایش نمادگرایانه دارد. این گرایش در چند تا از داستانهای دیگراین کتاب هم دیده می‌شود. مانند خال گوشتی. سفیدی که شاید‌‌همان بی‌رنگی مطرح شده در عرفان ما باشد تم اصلی این داستان است. دختری که سفیدی را دوست دارد و در خواب می‌بیند که با مداد نقاشی سپیدش روی دفتر سفید نقاشی کشیده است. پنجره و پرنده و ابرکشیده است و بعد پرنده او را تا دوردستهای جهان برده است. این دختر وقتی از خواب بلند می‌شود نیز می‌خواهد این کار را انجام بدهد. اما غافل از اینکه دنیای واقع قوانین خاص خودش را دارد. غافل از اینکه دنیای ما دنیای رنگ است. و مدتهاست که به قول مولانا بیرنگی اسیر رنگ شده است. تضاد میان دنیای خیال و واقع در دو بخش اول و دوم این داستان طرح شده است. دختر وقتی نقاشی‌اش را به مادرش نشان می‌دهد، مادر با بی‌تفاوتی و شاید با تعجب شانه‌هایش را بالا می‌اندازد. شاید نکتهٔ لطیف این داستان کشف همین وضعیت باشد. نویسنده در ترسیم سیمای شخصیت دختر داستان ناتوان به نظر می‌رسد. خواننده بعد از خواندن نمی‌تواند سیمای شخصیت را نقاشی کند. در پایان داستان حال خواننده مانند حال مادر دختر است که چون بر صفحهٔ کاغذ دفتر نقاشی دخترش چیزی نمی‌بیند ناچار شانه‌هایش را بالا می‌اندازد که یعنی ‌چه؟
۲_ موهای کوتاه حکایت درگیری دختری است که از موی بلند و سیاه خودش ناراضی است و موی زرد و کوتاه را دوست دارد. اولین نشانه‌های تغییر هنجار و درافتادن با هنجارهای رایج اولین نشانه‌های دنیای مدرن. مشکل این داستان به گمان من کاربرد بیش از حد تلخیص به جای صحنه است. این داستان در مجموع ۳۷ سطر دارد تنها یک سطر و نیمش روایت در حال و به اصطلاح صحنه است. اما باقی داستان همگی روایت کلی و تلخیص شدهٔ زندگی این دختر است. در این گونه داستان‌ها مشکلی به نام نشان دادن و گفتن پیش می‌آید. موضوع به جای اینکه نشان داده شود گفته می‌شود. این است که ما در یک صفحه داستان زندگی یک دختر را می‌بینیم. این یک داستان کوتاه نیست بیان یک حس متراکم است. چنانکه اتفاقات در این داستان خلاصه شده است احساس نیز خلاصه شده است.
۲_شاید بشود گفت که پیراهن عزیزه خانم جزء کامل‌ترین داستانهای این کتاب است. یک داستان کوتاه جمع و جور در بیان حالات و احساسات قشری از زنان این داستان با گرایش رقیق فمینستی حال دو زن را روایت می‌کند که درعین دوستی و داد و ستد کاری بر سر تصاحب یک مرد رقابت می‌کند. در این داستان زن خیاط با وجود اینکه از مرد متنفر است اما وقتی که می‌بیند مرد توسط رقیبش شکار می‌شود از خودش حساسیت نشان می‌دهد. صحنه‌پردازی و روایت در این داستان هوشمندانه است. شخصیت‌های داستان نیز بیاد ماندنی‌اند و می‌شود آن‌ها را دید و شناخت. داستان زن خوشبخت نیز در امتداد پیراهن عزیزه خانم داستان خوش ساختی است. دغدغه‌های یک زن سنتی و خانه دار به خوبی در آن نشان داده شده است. ضربه‌های نهایی که اغلب در آخر داستان‌ها و در یک جمله زده می‌شود در این داستان بخوبی به کار گرفته شده است. "شوهرش وارد حیاط می‌شود و بستهٔ سبزی را بدست زن می‌دهد."
۳_ در زنی با حریر آبی در طبقه‌هفتم، مردی با خیالهای زنش که در داستان حضور عینی ندارد درگیر است. مرد در دلش نقشهٔ قتل زن را می‌کشد ولی عملا کاری از پیش برده نمی‌تواند. و این باعث می‌شود که درونش بیشتر متلاشی شود. در این داستان زن مدام خنده می‌کند و مرد می‌گرید اما نویسنده به ما از علت این روابط و این اتفاقات چیزی نمی‌گوید. داستان به شیوهٔ روایت ذهنی و توصیف‌های خیالی نوشته شده که در کل با ساختار داستان نویسی سکینه که مبتنی بر سادگی و نگارش واقع گرایانه است متفاوت می‌نماید. تناسب میان تم داستان و روایت و صحنه سازی یا‌‌همان دکوپاژ داستان جالب است. قرار گرفتن مردی به ظاهر آرام در طبقه‌هفتم و دور از جنجال‌های خیابان در حال خواندن کتاب اما با درونی کاملا توفانی و پرطپش. در ترسیم زندگی زن برخلاف زندگی آرام مرد رقص و تلاش و شلوغی حس می‌شود. تضادی که میان دنیای شلوغ ذهنی مرد و فضای آرام طبقهٔ هفتم و تنها پنجره‌ای که از انجا می‌شود خیابان شلوغ را دید جالب است. روحیهٔ مرد ستیزانه‌ای در این داستان وجود دارد که از واقعیت به خیال کشیده شده. اما این داستان از نظر دقت در توصف اشکالاتی دارد. ازباب نمونه: "بادی که پاورچین پاورچین از لای پنجره به درون آمده کتابی را که خیس است ورق می‌زند." 

نویسنده: سيد ابوطالب مظفري
منبع : خبرگزاری آوا
https://avapress.net/vdcai6ny.49n0e15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما