روسیه و چین در جریان پروژه سنگین براندازی نظام سوریه توسط مثلث ایالات متحده، غرب و ارتجاع عرب در دو حوزه نبردهای میدانی و اقدامات بین المللی، متفاوت ظاهر شدند و به صورت غیر منتظره برای سومین بار قطعنامه های مورد نظر امریکا، غرب و کشورهای مرتجع عرب را وتو کردند. اقدامی که از سوی روسیه و چین در تاریخ خاورمیانه بی سابقه به نظر می رسید.
آگاهان به خوبی می دانند، امریکا و کشورهای غربی-عربی به موازات مدیریت، سازماندهی و تسلیح تروریست ها در نبرد با سوریه، در عرصه سیاسی و دیپلماتیک نیز بارها درراستای فراهم سازی زمینه تصویب قطعنامه های مختلف "تحریم"، "ایجاد منطقه پرواز ممنوع" و اخیراً "بردن پرونده سوریه تحت بند هفت منشور" در شورای امنیت، اقدام کردند تا راه دخالت مستقیم نظامی در سوریه به عنوان عمده ترین هدف و اسقاط دولت قانونی آن کشورهموار گردد. اما این قطعنامه ها با قاطعیت از سوی روسیه و چین وتو شد. برخی، وتوی قطعنامه های آغازین توسط روسیه را یک چانه زنی تاکتیکی برای اخذ امتیازات بیشتر تفسیرمی کردند. عده ای دیگر بر این نظر بودند که روسیه به منظور حفظ پایگاه سوم دریایی خود در طرطوس سوریه مبادرت به چنین اقدامی کرده است. اما بر اساس دلایل و شواهدی می توان تحلیل های مزبور را سطحی و کم عمق دانست و استدلالی برای اثبات آن به دست داد.
قبل از طرح آن استدلال، بایسته است که تاملی نسبت به جایگاه روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ضعف مفرطی که به لحاظ وجهه سیاسی، توان اقتصادی و از دست دادن عمق استراتژیک و زوال هژمونیک، داشت، صورت بگیرد.
امریکا در پایان جنگ سرد (1991م)، تفوق استراتژیک خود را در یک پیکار غیر مستقیم با اتحاد جماهیر شوروی به رخ کشیده بود اما با سقوط اتحاد شوروی، تک ابرقدرت بلا منازعه شد و انحصار عینی در توسل به زور در روابط بین المللی را به دست گرفت. جنگ خلیج فارس (1991م) "سیاست مهار دو گانه" در مقابل دول مزاحم یا بالقوه مخاطره آفرین و نیز تعریف وتبلیغ کشورهای مخالف استراتژیک، تحت عنوان "محورت شرارت"، خلق تئوری « برخورد تمدنها» در حوزه نظری و "جنگ باز دارنده" در مقیاس نظامی، یا راهبرد "یا باما" یا "برعلیه ما"، فاز های مختلفی است که درغیبت "ابرقدرت شرق" و در راستای تضمین تحمیل امریکا به عنوان تنها ابرقدرت و نظم تک قطبی، عملیاتی شده بود تا تفوق سیاسی- نظامی خود را در جهان به کرسی بنشاند. این کشور، با به استخدام در آوردن نهاد های بین المللی نظیر سازمان ملل، و استفاده ابزاری از شورای امنیت و سازمان های نظامی مثل پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو"، بر آن بود تا امپراطوری بی رقیب خود را توسعه دهد. لذا به نظامی گری ویک جانبه گرایی افراطی در روابط بین المللی رو آورد. اگر چه رویکرد های نرم (انقلاب های مخملی) را در محیط های "نظامی گری ناپذیر" مثل گرجستان، دیگر کشورها و جمهوری اسلامی ایران از یاد نبرد.
اسقاط رژیم های میلوسویچ در یوگسلاوی، صدام در عراق، طالبان در افغانستان و قذافی در لیبی با اقدام مستقیم نظامی و اخیرا با مدیریت و متمرکز سازی گروه های تروریستی بر علیه "جمهوری عربی سوریه " به عنوان کشور حامی مقاومت اسلامی ضد اسرائیلی خاورمیانه، در ساختن همین امپراطوری، انجام گرفت.
همه این اقدامات بک جانبه و نظامی گرایانه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در فصل یخ بستگی روسیه و«طرحی برای یک قرن جدید امریکایی» و در چهارچوب استراتژی ی بود که بعدها نیورک تایمز از آن پرده برداشت. ولفوویتس و آی. لویس لیبی، به ترتیب معاون وزیر دفاع و مشاور دیک چنی معاون رئیس جمهوروقت امریکا در امور امنیتی، سندی برای پنتاگون تحت عنوان « در باره سیاست دفاعی ( DPG ) 1994- 1992 تهیه و مکتوب ساختند. دراین سند « مقابله با هر قدرت متخاصم» درتسلط برمناطقی که منابع آن به وی امکان دهد تا به «ردۀ ابر قدرت» دست یابد؛ ممانعت کشورهای پیشرفتۀ صنعتی از هرتلاشی درجهت زیر سوال بردن «رهبری ما در جهان» و یا «واژگون ساختن نظم سیاسی و اقتصادی حاکم» و « پیشگیری از ظهور هر گونه رقیبی در سطح جهانی» اکیدا" تو صیه شده بود. بسیاری از صاحبنظران یکی از مهمترین دلایل حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق را کنترل کشورهایی مانند چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه، در جهت تحقق همین استراتژی، می دانند.
ایالات متحده در شرایط کنونی در همین چهارچوب، گسترش ناتو به شرق، استقرار سپر موشکی در چک، ترکیه و در آینده، قطر، تضعیف روسیه، چین و جمهوری اسلامی ایران، را در ابعاد مختلف دنبال می کند.
چنان که ذکر آن رفت، یکی از مهمترین دلایل حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق، کنترل کشورهایی مانند چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران بود اما چین، عضو قدرتمند نظام بینالملل و ابرقدرت نوظهور اقتصادی و نظامی در اغلب تحولات به دنبال حفظ روابط دور از تنش و پیشرفت اقتصادی و تاثیر گذاری از طریق سرمایه گذاری است که از آن آن به "دیپلماسی لبخند" تعیبر می شود. این کشور علی رغم هم آوایی با روسیه در وتوی قطعنامه اخیر برعلیه سوریه، نمی خواهد به یک متغیر تعیینکننده و چالشساز در روابطش با ایالات متحده تبدیل شود. لذا تساهل و تسامح بیشتری نسبت به روسیه در تحولات سوریه اتخاذ کرده و موضع خود را در قالب "دیپلماسی آرام و روان" در مقابل امریکا دنبال می کند.
بر این اساس استراتژی عمده چین تاثیر گذاری از طریق سرمایه گذاری در مناسبات جهانی و بویژه خاور میانه است که اگرچه ندرتا از طریق سیاسی مثل قضایای سوریه نیزدنبال می شود. چین با سرمایه گذاری سه میلیارد دالری در ترکمنستان و ده میلیارد دالری در قزاقستان، سرمایه گذاری در مس عینک و سنگ آهن حاجیگک و مبادله ۲۳۴ میلیون دالری (۲۰۱۱) مبادلات تجاری در افغانستان و گسترش روابط اقتصادی با عراق، بخشی از تلاش های چین برای تأثیرگذاری بر تحولات بینالمللی است که ایالات متحده همواره دغدغه ها و نگرانی های خود را در این خصوص آشکارا ابراز کرده است.
در حالی که روسیه اکنون، پس لرزه های سیاسی، اقتصادی و تحقیرشدگی هژمونیک ناشی از فروپاشی را پشت سرگذاشته؛ با ریاست پوتین دوران گذار از بحران فروپاشی، انتقال به وضعیت ثبات و وصول به اقتدار مجدد را تجربه می کند؛ به دنبال باز احیاء یک روسیه مقتدر در مناسبات جهانی است که جز با خروج از سیاست انفعالی دهه های پس از فروپاشی و جبران تغافل سال های 2000 -2010 از تحولات و تغییرات جهانی ممکن نیست. بر همین اساس، روسیه در سیاست خارجی جدید خود، استراتژی حمایت از کشورهای مستقل مخالف امریکا، ایستادگی در مقابل یک جانبه گرایی و نظامی گری ایالات متحده- که درسایه هم پیمانی با دول غربی که با لجام کسیختگی عریان انجام می شود- و تاثیر گذاری بر تحولات حال و آینده جهانی و منطقه ای، تعریف کرده است. دیپلماسی «لبخند چینی» و "غیبت و تغافل روسی" در مناسبات و تحولات، جهان را عرصه جولان ایالات متحده ساخت. دیگر از تزویر جنگ سرد، خبری نیست؛ اقدامات عریان و بی واهمه امریکا، به جایی رسیده که هیلاری کلینتون از اعلام اینکه «طالبان و القاعده را ما به وجود آوردیم»، احساس شرم نمی کند. طالبان و القاعده ای که برای متهم ساختنش، فاجعه تراژیک 11 سپتامبر را آفریدند و به همین بهانه به تصرف افغانستان و قربانی ساختن هزاران انسان مبادرت کردند. با دروغ "وجود" تسلیحات کشتار جمعی که "نبود"، وارد عراق شدند.
اکنون نیز با وقاحت تمام کسانی را که خود غربی ها(سازمان اطلاعات خارجی آلمان) آنها را القاعده و مجری ۹۳ عملیات تروریستی طی ۸ ماه گذشته در سوریه و از جمله کشتار الحوله میدانند، ایالات متحده نه تنها بارها به صراحت از آنها اعلام حمایت مالی، تسلیحاتی، سیاسی و رسانه ای کرده که القاعده سراسر آسیا و افریقا را گرد آورده و در جنگ با سوریه مدیریت و سازماندهی می کند. اقدامی که لاوروف با صریحترین لهجه گفت که «امریکا از تروریسم حمایت می کند». فراتر از این امریکا و کشورهای غربی می خواستند با قطعنامه اخیر به دنبال گره زدن موضوع سوریه به فصل هفتم منشور، اگر بتوانند، مستقیما به اشغال آن کشور مبادرت کنند. پروژه ای که با وتوی روسیه و چین عقیم ماند و رئيس جمهور روسيه "ولاديمير پوتين" در يك كنفرانس مطبوعاتي با "ماريو مونتي" نخست وزير ايتاليا در شهر سوچي با قاطعیت اعلام کرد که «كشورش اجازه نمي دهد سناريوي افغانستان درباره سوريه تكرار شود.»
اظهارات و اقدامات فوق گویای این است که روسیه دیگر نمی خواهد، قدرت "بزرگ" اما "منفعل" باشد که با گسترش ناتو به سمت خودش دیگر فضای تنفس نداشته باشد و از سوی دیگر با تصاحب بازار فروش تسلحیات در خاور میانه و اغلب مناطق جهان، توسط امریکا- غرب، چرخه صنعت نظامی به عنوان یکی از عمده ترین زیر ساخت های اقتصادیش، ورشکسته گردد. بازار پر سودی که از طریق اشغال نظامی کشورها توسط امریکا و ساختن بنیاد امنیتی نو آنها با تجهیزات و تسلیحات امریکایی، یکی پس از دیگری تسخیر می شود. پروژه ای که هم اکنون در افغانستان با تخریب و تبدیل تاسیسات و تجهیزات روسی، انجام گرفته است.
اکنون روسیه می خواهد، در قالب یک استراتژی فعال در عرصه بین الملل، در مقابل تکروی و نظامی گری امپراطوری امریکا و نظم تک قطبی جهان بایستد. گویا روسیه بیش از این نمی تواند، توسعه امپراطوری شیر بی یال و دم و دندان(امریکا) را نظاره گر باشد. لذا سیاست هم پیمانی و همسویی با کشورهای مستقل و مخالف امریکا در خاور میانه مثل سوریه و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان سیاست انسداد و ایجاد خط گسل و دیپلماسی تهاجمی در دستور کار خود قرار داده است.
اعلام موضع در برابر سرکوب مردم عربستان توسط دیکتاتورهای آل سعود؛ میزبانی مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی ایران؛ وتوی مکرر قطعنامه های امریکایی- غربی برعلیه سوریه؛ تماس "سرگئی لاوروف" وزیر خارجه آن کشور با عربستان، هم پیمان منطقه ای امریکا و به عنوان یکی از تمویل کننده عمده مالی تروریسم در سوریه و درخواست توقف جنگ بر علیه سوریه؛ اعلام موضع صریح مبنی بر اینکه امریکا از تروریسم حمایت می کند؛ اعلام آمادگی برای میزبانی مذاکرات میان دولت سوریه و گروه های مخالف در چارچوب برنامه "تفاهم ملی" با هدف حل مشکلات این کشور و پایان درگیری توسط نماینده دایم روسیه در سازمان ملل؛ آمادگی برای اعزام ۳۰ ناظر به منظور پیوستن به ترکیب هیات ناظران سازمان ملل در سوریه، شواهد گویای تغییر استراتژی و جدیت روس ها در تحولات جهانی است.
در این آوردگاه، باید توجه داشت که کشورهای اسلامی به گونه ای تحولات را مدیریت کنند و با تعامل با دیگر قدرت ها از تمام ظرفیت های آنها استفاده و با استعمار فرانو مبارزه کنند که استقلال سیاسی، عزت دینی شان، منافع ملی و ارزشهای دینی شان قربانی قدرت ها نشود.
سید آقا موسوی نژاد
آگاهان به خوبی می دانند، امریکا و کشورهای غربی-عربی به موازات مدیریت، سازماندهی و تسلیح تروریست ها در نبرد با سوریه، در عرصه سیاسی و دیپلماتیک نیز بارها درراستای فراهم سازی زمینه تصویب قطعنامه های مختلف "تحریم"، "ایجاد منطقه پرواز ممنوع" و اخیراً "بردن پرونده سوریه تحت بند هفت منشور" در شورای امنیت، اقدام کردند تا راه دخالت مستقیم نظامی در سوریه به عنوان عمده ترین هدف و اسقاط دولت قانونی آن کشورهموار گردد. اما این قطعنامه ها با قاطعیت از سوی روسیه و چین وتو شد. برخی، وتوی قطعنامه های آغازین توسط روسیه را یک چانه زنی تاکتیکی برای اخذ امتیازات بیشتر تفسیرمی کردند. عده ای دیگر بر این نظر بودند که روسیه به منظور حفظ پایگاه سوم دریایی خود در طرطوس سوریه مبادرت به چنین اقدامی کرده است. اما بر اساس دلایل و شواهدی می توان تحلیل های مزبور را سطحی و کم عمق دانست و استدلالی برای اثبات آن به دست داد.
قبل از طرح آن استدلال، بایسته است که تاملی نسبت به جایگاه روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ضعف مفرطی که به لحاظ وجهه سیاسی، توان اقتصادی و از دست دادن عمق استراتژیک و زوال هژمونیک، داشت، صورت بگیرد.
امریکا در پایان جنگ سرد (1991م)، تفوق استراتژیک خود را در یک پیکار غیر مستقیم با اتحاد جماهیر شوروی به رخ کشیده بود اما با سقوط اتحاد شوروی، تک ابرقدرت بلا منازعه شد و انحصار عینی در توسل به زور در روابط بین المللی را به دست گرفت. جنگ خلیج فارس (1991م) "سیاست مهار دو گانه" در مقابل دول مزاحم یا بالقوه مخاطره آفرین و نیز تعریف وتبلیغ کشورهای مخالف استراتژیک، تحت عنوان "محورت شرارت"، خلق تئوری « برخورد تمدنها» در حوزه نظری و "جنگ باز دارنده" در مقیاس نظامی، یا راهبرد "یا باما" یا "برعلیه ما"، فاز های مختلفی است که درغیبت "ابرقدرت شرق" و در راستای تضمین تحمیل امریکا به عنوان تنها ابرقدرت و نظم تک قطبی، عملیاتی شده بود تا تفوق سیاسی- نظامی خود را در جهان به کرسی بنشاند. این کشور، با به استخدام در آوردن نهاد های بین المللی نظیر سازمان ملل، و استفاده ابزاری از شورای امنیت و سازمان های نظامی مثل پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو"، بر آن بود تا امپراطوری بی رقیب خود را توسعه دهد. لذا به نظامی گری ویک جانبه گرایی افراطی در روابط بین المللی رو آورد. اگر چه رویکرد های نرم (انقلاب های مخملی) را در محیط های "نظامی گری ناپذیر" مثل گرجستان، دیگر کشورها و جمهوری اسلامی ایران از یاد نبرد.
اسقاط رژیم های میلوسویچ در یوگسلاوی، صدام در عراق، طالبان در افغانستان و قذافی در لیبی با اقدام مستقیم نظامی و اخیرا با مدیریت و متمرکز سازی گروه های تروریستی بر علیه "جمهوری عربی سوریه " به عنوان کشور حامی مقاومت اسلامی ضد اسرائیلی خاورمیانه، در ساختن همین امپراطوری، انجام گرفت.
همه این اقدامات بک جانبه و نظامی گرایانه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در فصل یخ بستگی روسیه و«طرحی برای یک قرن جدید امریکایی» و در چهارچوب استراتژی ی بود که بعدها نیورک تایمز از آن پرده برداشت. ولفوویتس و آی. لویس لیبی، به ترتیب معاون وزیر دفاع و مشاور دیک چنی معاون رئیس جمهوروقت امریکا در امور امنیتی، سندی برای پنتاگون تحت عنوان « در باره سیاست دفاعی ( DPG ) 1994- 1992 تهیه و مکتوب ساختند. دراین سند « مقابله با هر قدرت متخاصم» درتسلط برمناطقی که منابع آن به وی امکان دهد تا به «ردۀ ابر قدرت» دست یابد؛ ممانعت کشورهای پیشرفتۀ صنعتی از هرتلاشی درجهت زیر سوال بردن «رهبری ما در جهان» و یا «واژگون ساختن نظم سیاسی و اقتصادی حاکم» و « پیشگیری از ظهور هر گونه رقیبی در سطح جهانی» اکیدا" تو صیه شده بود. بسیاری از صاحبنظران یکی از مهمترین دلایل حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق را کنترل کشورهایی مانند چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه، در جهت تحقق همین استراتژی، می دانند.
ایالات متحده در شرایط کنونی در همین چهارچوب، گسترش ناتو به شرق، استقرار سپر موشکی در چک، ترکیه و در آینده، قطر، تضعیف روسیه، چین و جمهوری اسلامی ایران، را در ابعاد مختلف دنبال می کند.
چنان که ذکر آن رفت، یکی از مهمترین دلایل حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق، کنترل کشورهایی مانند چین، روسیه و جمهوری اسلامی ایران بود اما چین، عضو قدرتمند نظام بینالملل و ابرقدرت نوظهور اقتصادی و نظامی در اغلب تحولات به دنبال حفظ روابط دور از تنش و پیشرفت اقتصادی و تاثیر گذاری از طریق سرمایه گذاری است که از آن آن به "دیپلماسی لبخند" تعیبر می شود. این کشور علی رغم هم آوایی با روسیه در وتوی قطعنامه اخیر برعلیه سوریه، نمی خواهد به یک متغیر تعیینکننده و چالشساز در روابطش با ایالات متحده تبدیل شود. لذا تساهل و تسامح بیشتری نسبت به روسیه در تحولات سوریه اتخاذ کرده و موضع خود را در قالب "دیپلماسی آرام و روان" در مقابل امریکا دنبال می کند.
بر این اساس استراتژی عمده چین تاثیر گذاری از طریق سرمایه گذاری در مناسبات جهانی و بویژه خاور میانه است که اگرچه ندرتا از طریق سیاسی مثل قضایای سوریه نیزدنبال می شود. چین با سرمایه گذاری سه میلیارد دالری در ترکمنستان و ده میلیارد دالری در قزاقستان، سرمایه گذاری در مس عینک و سنگ آهن حاجیگک و مبادله ۲۳۴ میلیون دالری (۲۰۱۱) مبادلات تجاری در افغانستان و گسترش روابط اقتصادی با عراق، بخشی از تلاش های چین برای تأثیرگذاری بر تحولات بینالمللی است که ایالات متحده همواره دغدغه ها و نگرانی های خود را در این خصوص آشکارا ابراز کرده است.
در حالی که روسیه اکنون، پس لرزه های سیاسی، اقتصادی و تحقیرشدگی هژمونیک ناشی از فروپاشی را پشت سرگذاشته؛ با ریاست پوتین دوران گذار از بحران فروپاشی، انتقال به وضعیت ثبات و وصول به اقتدار مجدد را تجربه می کند؛ به دنبال باز احیاء یک روسیه مقتدر در مناسبات جهانی است که جز با خروج از سیاست انفعالی دهه های پس از فروپاشی و جبران تغافل سال های 2000 -2010 از تحولات و تغییرات جهانی ممکن نیست. بر همین اساس، روسیه در سیاست خارجی جدید خود، استراتژی حمایت از کشورهای مستقل مخالف امریکا، ایستادگی در مقابل یک جانبه گرایی و نظامی گری ایالات متحده- که درسایه هم پیمانی با دول غربی که با لجام کسیختگی عریان انجام می شود- و تاثیر گذاری بر تحولات حال و آینده جهانی و منطقه ای، تعریف کرده است. دیپلماسی «لبخند چینی» و "غیبت و تغافل روسی" در مناسبات و تحولات، جهان را عرصه جولان ایالات متحده ساخت. دیگر از تزویر جنگ سرد، خبری نیست؛ اقدامات عریان و بی واهمه امریکا، به جایی رسیده که هیلاری کلینتون از اعلام اینکه «طالبان و القاعده را ما به وجود آوردیم»، احساس شرم نمی کند. طالبان و القاعده ای که برای متهم ساختنش، فاجعه تراژیک 11 سپتامبر را آفریدند و به همین بهانه به تصرف افغانستان و قربانی ساختن هزاران انسان مبادرت کردند. با دروغ "وجود" تسلیحات کشتار جمعی که "نبود"، وارد عراق شدند.
اکنون نیز با وقاحت تمام کسانی را که خود غربی ها(سازمان اطلاعات خارجی آلمان) آنها را القاعده و مجری ۹۳ عملیات تروریستی طی ۸ ماه گذشته در سوریه و از جمله کشتار الحوله میدانند، ایالات متحده نه تنها بارها به صراحت از آنها اعلام حمایت مالی، تسلیحاتی، سیاسی و رسانه ای کرده که القاعده سراسر آسیا و افریقا را گرد آورده و در جنگ با سوریه مدیریت و سازماندهی می کند. اقدامی که لاوروف با صریحترین لهجه گفت که «امریکا از تروریسم حمایت می کند». فراتر از این امریکا و کشورهای غربی می خواستند با قطعنامه اخیر به دنبال گره زدن موضوع سوریه به فصل هفتم منشور، اگر بتوانند، مستقیما به اشغال آن کشور مبادرت کنند. پروژه ای که با وتوی روسیه و چین عقیم ماند و رئيس جمهور روسيه "ولاديمير پوتين" در يك كنفرانس مطبوعاتي با "ماريو مونتي" نخست وزير ايتاليا در شهر سوچي با قاطعیت اعلام کرد که «كشورش اجازه نمي دهد سناريوي افغانستان درباره سوريه تكرار شود.»
اظهارات و اقدامات فوق گویای این است که روسیه دیگر نمی خواهد، قدرت "بزرگ" اما "منفعل" باشد که با گسترش ناتو به سمت خودش دیگر فضای تنفس نداشته باشد و از سوی دیگر با تصاحب بازار فروش تسلحیات در خاور میانه و اغلب مناطق جهان، توسط امریکا- غرب، چرخه صنعت نظامی به عنوان یکی از عمده ترین زیر ساخت های اقتصادیش، ورشکسته گردد. بازار پر سودی که از طریق اشغال نظامی کشورها توسط امریکا و ساختن بنیاد امنیتی نو آنها با تجهیزات و تسلیحات امریکایی، یکی پس از دیگری تسخیر می شود. پروژه ای که هم اکنون در افغانستان با تخریب و تبدیل تاسیسات و تجهیزات روسی، انجام گرفته است.
اکنون روسیه می خواهد، در قالب یک استراتژی فعال در عرصه بین الملل، در مقابل تکروی و نظامی گری امپراطوری امریکا و نظم تک قطبی جهان بایستد. گویا روسیه بیش از این نمی تواند، توسعه امپراطوری شیر بی یال و دم و دندان(امریکا) را نظاره گر باشد. لذا سیاست هم پیمانی و همسویی با کشورهای مستقل و مخالف امریکا در خاور میانه مثل سوریه و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان سیاست انسداد و ایجاد خط گسل و دیپلماسی تهاجمی در دستور کار خود قرار داده است.
اعلام موضع در برابر سرکوب مردم عربستان توسط دیکتاتورهای آل سعود؛ میزبانی مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی ایران؛ وتوی مکرر قطعنامه های امریکایی- غربی برعلیه سوریه؛ تماس "سرگئی لاوروف" وزیر خارجه آن کشور با عربستان، هم پیمان منطقه ای امریکا و به عنوان یکی از تمویل کننده عمده مالی تروریسم در سوریه و درخواست توقف جنگ بر علیه سوریه؛ اعلام موضع صریح مبنی بر اینکه امریکا از تروریسم حمایت می کند؛ اعلام آمادگی برای میزبانی مذاکرات میان دولت سوریه و گروه های مخالف در چارچوب برنامه "تفاهم ملی" با هدف حل مشکلات این کشور و پایان درگیری توسط نماینده دایم روسیه در سازمان ملل؛ آمادگی برای اعزام ۳۰ ناظر به منظور پیوستن به ترکیب هیات ناظران سازمان ملل در سوریه، شواهد گویای تغییر استراتژی و جدیت روس ها در تحولات جهانی است.
در این آوردگاه، باید توجه داشت که کشورهای اسلامی به گونه ای تحولات را مدیریت کنند و با تعامل با دیگر قدرت ها از تمام ظرفیت های آنها استفاده و با استعمار فرانو مبارزه کنند که استقلال سیاسی، عزت دینی شان، منافع ملی و ارزشهای دینی شان قربانی قدرت ها نشود.
سید آقا موسوی نژاد
منبع : خبرگزاری آوا- کابل