رییس جمهور کرزی به روز پنجشنبه گذشته، یکبار دیگر از طالبان خواست به روند صلح بپیوندند، از مبارزه گرم برای دست یافتن به قدرت دست بردارند و به مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز بپردازند.
او در بخشی از سخنان خود گفت:"آخوند ملا محمد عمر در داخل افغانستان هرجای که بخواهد بیاید، دفتر سیاسی باز کند، سلاح را به زمین بگذارد، با همکارانش حزب سیاسی را ایجاد کرده، در این کشور سیاست کند و در انتخابات خود را کاندید نماید. اگر رای به دست آورد، نوش جانش بیاید رهبری کشور را به دست گیرد".
این نخستین بار نیست که رییس جمهور با اصرار و التماس از طالبان و دیگر گروه های مسلح مخالف دولت می خواهد که سلاح های خود را بر زمین بگذارند و به زندگی صلح آمیز برگردند.
لحن و ادبیات مورد استفاده در اظهارات رییس جمهور به گونه ای است که گویا هیچ قید و شرط و محدودیتی برای بازگشت آنها به زندگی عادی وجود ندارد.
با این حال این درخواست های مکرر هر بار از سوی طالبان مردود دانسته شده و نادیده گرفته شده است.
این بار رییس جمهور به صورت مستقیم از ملا عمر می خواهد که دست از نظامی گری و جنگ بردارد و سلاح خود را بر زمین بگذارد.
از یاد نمی بریم که در سال های اول حضور نیروهای خارجی و تشکیل دولت کنونی، همواره عنوان می شد که ملاعمر و اسامه بن لادن؛ رهبر طالبان و رهبر مقتول شبکه القاعده، هیچ راهی جز نابود شدن ندارند و تمامی تلاش ها معطوف و متمرکز به حذف فیزیکی آنان بود.
جوایز چندین میلیون دالری که ایالات متحده امریکا برای دستگیری یا مرگ اسامه و ملاعمر تعیین کرده بود نیز دلیل روشنی برای این مدعاست.
اما اکنون هم دولت افغانستان و هم نیروهای خارجی به ویژه امریکایی ها به نحوی پذیرفته اند که پیروزی در جنگ رویارو با طالبان امکان پذیر نیست و باید آنان را وادار کرد که در هر صورت به زندگی مسالمت آمیز برگردند. این نشان می دهد که دولت افغانستان و نیروهای خارجی به گونه ای، این واقعیت را درک کرده اند که مبارزه نظامی و جنگ، جز ویرانی و ادامه کشتار غیر نظامیان و تداوم اشغال کشور از سوی نیروهای خارجی، هیچ دستاورد دیگری ندارد.
با این حال در خواسته اخیر رییس جمهور، آنچه اهمیت دارد، این است که آیا واقعا ملاعمر مرد صلح و سیاست هست؟
ملاعمر در طول زندگی سیاسی-نظامی خود، حتا یکبار هم در ملأ عام ظاهر نشده است. از تدبیر و دوراندیشی و درایت سیاسی او نیز هیچ تصور و سرنخی در دست نیست.
ملاعمری اگر در کار باشد با توجه به مشی و منش او در چند سال جنگ و نظامی گری، مشخص است که فردی انعطاف ناپذیر، خودمحور، مستبدالرای و خودکامه است و کمتر اهل گفتگو و تعامل و سازش و صلح سیاسی است.
چنین روش و منشی در سیاست، آنهم در جامعه سیاسی چندگانه و کثیرالهویتی مثل افغانستان، بسیار به دشواری می تواند به توفیقی دست یابد.
معمولا انسان هایی که از راه جنگ و ستیز بر اریکه قدرت جلوس کرده اند نمی توانند از رهگذر صلح و سازش و مبارزه مسالمت آمیز سیاسی به همان جایگاهی دست یابند که با جنگ به آن رسیده اند.
این درست است که ملاعمر اکنون بیش از یک دهه است که از قدرت رانده شده؛ اما در ساختار سنتی تشکیلات طالبانی، او همچنان رهبر بلامنازع است و چیزی از قدرتش کاسته نشده است.
ملاعمر اکنون حتا تصور هم نمی کند که او روزی در جامعه ای، سیاست کند که او تنها یک طرف معادلات سیاسی باشد.
فردی که به دنیای سیاست، از دهلیز جنگ و سرنیزه وارد شده، نمی تواند با صلح و سازش به همان مامولی دست یابد که در جنگ آن را فرادست آورده است.
او در زمانی، رهبر سیاسی و مذهبی گروه حاکم بر 90 درصد خاک افغانستان بود که دولت تحت اداره اش با کشورهای انگشت شماری رابطه سیاسی داشت و این رابطه نیز بیشتر نظامی و استخباراتی بود تا سیاسی و دیپلماتیک. بنابراین با توجه به اینکه این رابطه هنوز هم به گونه هایی با همان کشورها برقرار است و از طرفی رهبری بلامنازع او بر گروه یادشده همچنان استمرار دارد؛ پس آیا او تصور می کند که دیگر رهبر قدرتمند پیشین نیست و برای رسیدن به قدرت، باید به مبارزه سیاسی روی آورد؟
به نظر نمی رسد با توجه به مفروضات پیشگفته، پاسخ این پرسش مثبت باشد. لذا تصور اینکه بتوان رهبری طالبان را به بازگشت به زندگی صلح آمیز سیاسی وادار کرد نیز دشوار خواهد بود.
او در بخشی از سخنان خود گفت:"آخوند ملا محمد عمر در داخل افغانستان هرجای که بخواهد بیاید، دفتر سیاسی باز کند، سلاح را به زمین بگذارد، با همکارانش حزب سیاسی را ایجاد کرده، در این کشور سیاست کند و در انتخابات خود را کاندید نماید. اگر رای به دست آورد، نوش جانش بیاید رهبری کشور را به دست گیرد".
این نخستین بار نیست که رییس جمهور با اصرار و التماس از طالبان و دیگر گروه های مسلح مخالف دولت می خواهد که سلاح های خود را بر زمین بگذارند و به زندگی صلح آمیز برگردند.
لحن و ادبیات مورد استفاده در اظهارات رییس جمهور به گونه ای است که گویا هیچ قید و شرط و محدودیتی برای بازگشت آنها به زندگی عادی وجود ندارد.
با این حال این درخواست های مکرر هر بار از سوی طالبان مردود دانسته شده و نادیده گرفته شده است.
این بار رییس جمهور به صورت مستقیم از ملا عمر می خواهد که دست از نظامی گری و جنگ بردارد و سلاح خود را بر زمین بگذارد.
از یاد نمی بریم که در سال های اول حضور نیروهای خارجی و تشکیل دولت کنونی، همواره عنوان می شد که ملاعمر و اسامه بن لادن؛ رهبر طالبان و رهبر مقتول شبکه القاعده، هیچ راهی جز نابود شدن ندارند و تمامی تلاش ها معطوف و متمرکز به حذف فیزیکی آنان بود.
جوایز چندین میلیون دالری که ایالات متحده امریکا برای دستگیری یا مرگ اسامه و ملاعمر تعیین کرده بود نیز دلیل روشنی برای این مدعاست.
اما اکنون هم دولت افغانستان و هم نیروهای خارجی به ویژه امریکایی ها به نحوی پذیرفته اند که پیروزی در جنگ رویارو با طالبان امکان پذیر نیست و باید آنان را وادار کرد که در هر صورت به زندگی مسالمت آمیز برگردند. این نشان می دهد که دولت افغانستان و نیروهای خارجی به گونه ای، این واقعیت را درک کرده اند که مبارزه نظامی و جنگ، جز ویرانی و ادامه کشتار غیر نظامیان و تداوم اشغال کشور از سوی نیروهای خارجی، هیچ دستاورد دیگری ندارد.
با این حال در خواسته اخیر رییس جمهور، آنچه اهمیت دارد، این است که آیا واقعا ملاعمر مرد صلح و سیاست هست؟
ملاعمر در طول زندگی سیاسی-نظامی خود، حتا یکبار هم در ملأ عام ظاهر نشده است. از تدبیر و دوراندیشی و درایت سیاسی او نیز هیچ تصور و سرنخی در دست نیست.
ملاعمری اگر در کار باشد با توجه به مشی و منش او در چند سال جنگ و نظامی گری، مشخص است که فردی انعطاف ناپذیر، خودمحور، مستبدالرای و خودکامه است و کمتر اهل گفتگو و تعامل و سازش و صلح سیاسی است.
چنین روش و منشی در سیاست، آنهم در جامعه سیاسی چندگانه و کثیرالهویتی مثل افغانستان، بسیار به دشواری می تواند به توفیقی دست یابد.
معمولا انسان هایی که از راه جنگ و ستیز بر اریکه قدرت جلوس کرده اند نمی توانند از رهگذر صلح و سازش و مبارزه مسالمت آمیز سیاسی به همان جایگاهی دست یابند که با جنگ به آن رسیده اند.
این درست است که ملاعمر اکنون بیش از یک دهه است که از قدرت رانده شده؛ اما در ساختار سنتی تشکیلات طالبانی، او همچنان رهبر بلامنازع است و چیزی از قدرتش کاسته نشده است.
ملاعمر اکنون حتا تصور هم نمی کند که او روزی در جامعه ای، سیاست کند که او تنها یک طرف معادلات سیاسی باشد.
فردی که به دنیای سیاست، از دهلیز جنگ و سرنیزه وارد شده، نمی تواند با صلح و سازش به همان مامولی دست یابد که در جنگ آن را فرادست آورده است.
او در زمانی، رهبر سیاسی و مذهبی گروه حاکم بر 90 درصد خاک افغانستان بود که دولت تحت اداره اش با کشورهای انگشت شماری رابطه سیاسی داشت و این رابطه نیز بیشتر نظامی و استخباراتی بود تا سیاسی و دیپلماتیک. بنابراین با توجه به اینکه این رابطه هنوز هم به گونه هایی با همان کشورها برقرار است و از طرفی رهبری بلامنازع او بر گروه یادشده همچنان استمرار دارد؛ پس آیا او تصور می کند که دیگر رهبر قدرتمند پیشین نیست و برای رسیدن به قدرت، باید به مبارزه سیاسی روی آورد؟
به نظر نمی رسد با توجه به مفروضات پیشگفته، پاسخ این پرسش مثبت باشد. لذا تصور اینکه بتوان رهبری طالبان را به بازگشت به زندگی صلح آمیز سیاسی وادار کرد نیز دشوار خواهد بود.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) - کابل- سرویس تحلیل وپژوهش اخبار