مولوی ارسلا رحمانی از سیاستمردان دو تابعیته ای بود که هم سابقه کار در مدارج بالای سیاسی- نظامی رژیمهای مجاهدین و طالبان را داشت و هم در دولت کنونی، بدون دغدغه از پرونده همکاری با رژیم فروپاشیده طالبان، به عنوان عضو ارشد شورای عالی صلح و نماینده انتصابی مجلس سنا کار میکرد.
او در زمان فعالیت در قالب دولت کنونی نیز تعلق خاطر خود با طالبان را همچنان حفظ کرده بود. رحمانی از هواداران پروپاقرص تداوم روند گفتگوهای صلح دولت با طالبان بود و باور داشت که سرانجام، روزی آنها به صلح گردن خواهند گذاشت.
از نشانههای مشهود تعلق خاطر رحمانی به طالبان، درخواست او مبنی بر لزوم فرستادن هیاتی به منظور بررسی وضعیت زندانیان طالبان در گوانتاناموست؛ هنگامیکه او در راس کمیسیونی قرار گرفت که اخیرا از طرف دولت افغانستان، به منظور بررسی و رسیدگی به شرایط زندانیان ایجاد گردید.
ارسلا رحمانی، صبح یکشنبه(24 ثور) در یک حادثه مبهم و پرسشبرانگیز در کابل از سوی سه مهاجم ناشناس، هدف تیراندازی قرار گرفت و کشته شد.
در کمال شگفتی، مهاجمان موفق به فرار شدند.
حادثه ترور آقای رحمانی، یکبار دیگر سرنوشت فراروی اعضای شورای عالی صلح پس از ترور برهان الدین ربانی؛ رییس پیشین این شورا را بر سر زبان ها انداخت.
مثل همیشه، انگشت اتهام به سوی "دشمنان مردم افغانستان" نشانه رفت؛ اصطلاحی که معمولا از سوی دولت افغانستان، به طالبان و دیگر گروه های خشونتطلب اطلاق میشود؛ اما این بار طالبان، ترور رحمانی را حتا به مثابه یک بهره برداری تبلیغاتی نیز به افتخارات خود نسبت ندادند و این، بر پیچیدگی ماجرا افزود.
پس چهکسی میتوانست در پشت این رویداد قرار داشته باشد؟
نحوه و شیوه مورد استفاده در ترور آقای رحمانی هم عجیب و تقریبا بی سابقه بود. به گفته مقام های پولیس کابل، او به گونه ای ترور شد که حتا راننده اش نیز متوجه اصابت گلوله به وی نگردید.
گلوله از فاصله نزدیک، درست به قلبش شلیک شد و او بلافاصله جان باخت.
پولیس همچنین حدس میزند که در ترور وی، احتمالا از صداخفهکن استفاده شده؛ تا صدای شلیک نتواند برای ترورکنندگانش درد سر امنیتی ایجاد کند.
دولت، طالبان را در ترور وی، دخیل میداند. کشورهایی مانند امریکا، پاکستان و نیروهای آیساف هم با انتشار اعلامیه هایی، ترور رحمانی را "محکوم" کردند.
طالبان اما دست داشتن در مرگ وی را مردود دانستند؛ بنابراین، برخلاف تصورات اولیه که بیشتر ناظر به ماجرای اعدام حدود 25 عنصر صلح جوی طالبان از سوی سران آن گروه در کویته بود، حکایت طالبان و گرگ جوجه خوار نیز چیزی نبود که بتوان آن را به آسانی به مورد مرگ ارسلا رحمانی تعمیم و تسری داد؛ اما ساعاتی بعد، گزارش شد که یک گروه ناآشنا و نوبنیاد به نام "محاذ ملا دادالله" در این ماجرا دست داشته است.
ملا دادالله؛ فرمانده خونآشام طالبان بود که در سال 2007 کشته شد؛ اما در شیوهها و شگردهای نظامی مورد استفاده وی، چیزی به نام ترور با صداخفهکن، به چشم نمیخورد!
گروه تحت امر او، بیشتر با مشخصه هایی چون حملات انتحاری، سربریدنهای خشن، بمبگذاری های کنار جاده و احیانا جنگ های نیمه منظم چریکی و پارتیزانی شناخته میشوند.
گزارش درباره هویت این گروه نوبنیاد، ابتدا در یک سایت امریکایی به نام لانگ وار ژورنال منتشر شد و بعد از آن، بنگاه های خبری غربی، به صورت گسترده آن را منعکس کردند.
رسانه های غربی در آفرینش آنی گروههای تروریستی که هرگز وجود خارجی ندارند، تخصص منحصر بهفردی دارند. در حادثه عاشورای90 کابل بود که بی بی سی، گروهی را به نام "لشکر جنگوی افغانستان" علم کرد و یک شبه برای آن، خط مشی و اهدافی چون شیعه ستیزی تعریف کرد؛ اما این خبر، به زودی از سوی مقامهای امنیتی افغانستان تکذیب شد و بی بی سی هم از آن دست برداشت!
به نظر میرسد یکی از اعجازهای رسانه ای غرب، نسبت دادن قتل هایی که نهایتا رد پای آن به دهلیزهای تاریک سازمان های پیچیده استخباراتی، ختم می شود به تروریزم بینالمللی است؛ حتا اگر لازم باشد گروه هایی با نام و نشان برساخته و بی بنیاد بیافرینند و از آن کابوسی بزرگ و ترسناک بسازند.
شیوه ترور ارسلا رحمانی، کاملا هالیوودی و ویژه ترورهای استخباراتی-اطلاعاتی بود...
به هرحال، اینکه در ترور رحمانی چه کسی دست داشت یا چه کسی دست نداشت، امری است که به ناگزیر باید به حوزه مفاهیم ناشناخته و غیرقابل شناخت نسبت داد؛ مثل بسیاری از رویدادهای مشابه در چند سال اخیر؛ اما این مهم است که پرسش کنیم صلحی که از آن، سخن گفته می شود، سرانجام به کجا خواهد انجامید: صلح، جنگی دیگر یا تداوم وضعیت جاری؛ وضعیتی که نه جنگ است و نه صلح و در عین حال، هم جنگ است و هم صلح؟
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) – کابل – سرویس تحلیل وپژوهش اخبار