تاریخ انتشار :يکشنبه ۱۷ ثور ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۰۰
کد مطلب : 41062
سازمان ملل و قدرت های منطقه ای؛ حاشیه‌نشین‌ های مساله افغانستان
قدرت های منطقه ای پیوندهایی بسیار فراتر از آنچه امروزه غربی ها با بوق و کرنا در پی نمایش آن به عنوان پیوند خود با افغانستان هستند دارند و نمی توان این پیوندها و ارتباطات پرپیشینه و تاریخی را از طریق پیمان یا توافقنامه با کشورهای دوردست جهان، نادیده گرفت و از تاثیرگذاری آن کاست
 
افغانستان اکنون در مرحله حساسی قرار دارد. حساسیت این مقطع را اگرچه نمی توان از آنچه پروپاگندای رسانه ای غرب شکل می دهد استنباط کرد؛ اما واقعیت این است که دولت افغانستان که به تازگی مشق استقلال و تکیه بر پتانسیل ها و ظرفیت های داخلی می کند، در مرحله تعیین کننده و حساسی قرار گرفته است.
مرحله ای که طی آن دولت می رود تا فارغ از هرگونه کمک و همکاری یا مداخله و کارشکنی خارجی، مسئولیت ها در عرصه های مختلف را به دست بگیرد. 

همین معنا را کشورهای غربی به ویژه آن دسته از قدرت هایی که در محور رویدادهای یک دهه اخیر افغانستان قرار داشته اند از منظری دیگر و با تفسیر و توجیه دیگری مطرح می کنند و آن اینکه در صورت ترک افغانستان از سوی کشورها و نیروهای خارجی، این کشور ممکن است بار دیگر به دامن تتنش های تنظیمی سال های گذشته، سقوط کند و یا اینکه دولت افغانستان به تنهایی توان مدیریت وضعیت نه چندان مطلوب و غیرعادی سیاسی و امنیتی را نخواهد داشت و ممکن است با خروج خارجی ها یکبار دیگر، این دولت مورد تهدیدهای جدی واقع شده و در خطر فروپاشی قرار گیرد؛ اما واقعیت این است که مردم افغانستان، اکنون اندک اندک به همین دولتی دل می بندند و امیدوار می شوند که اکنون به صورت گسترده و پردامنه ای دستمایه تبلیغات هدفدار و جهتمند کشورهای خارجی قرار گرفته؛ تا در پناه و پوشش آن، به اهداف و اغراض پنهانی خود در این کشور دست پیدا کنند. 

بر این اساس، افزون بر آنکه وضعیت جاری مستلزم هوشیاری و نگاه استراتژیک و دوراندیشانه دولتمردان به مسایل ملی است؛ از سوی دیگر، نیازمند تعامل موثر با کشورها و قدرت هایی است که حتا اگر در افغانستان همانند کشورهای غربی نیرو و پایگاه نظامی نیز نداشته باشند به دلیل ارتباط در هم تنیده تاریخی و سنتی، می توانند بر روند اوضاع، اثرگذار باشند. 

کشورهایی که در طول یک دهه اخیر به دلیل تعارض منافع با بلوک غربی جهان، در حاشیه رویدادهای افغانستان قرار داشته اند؛ اما هرگز از نقش و سهم و اهمیت تعیین کننده آنها در این روند، چیزی کم نشده است.
قدرت های منطقه ای پیوندهایی بسیار فراتر از آنچه امروزه غربی ها با بوق و کرنا در پی نمایش آن به عنوان پیوند خود با افغانستان هستند دارند و نمی توان این پیوندها و ارتباطات پرپیشینه و تاریخی را از طریق پیمان یا توافقنامه با کشورهای دوردست جهان، نادیده گرفت و از تاثیرگذاری آن کاست. 

این نخستین بار نیست که دستگاه سیاسی افغانستان با یک قدرت خارجی پیمان همکاری های استراتژیک می بندد؛ تاریخ افغانستان شاهد پیمان های فراوانی بوده است؛ اما چرا هیچیک از آن پیمان ها تاکنون پایدار و پابرجا نمانده اند؟
ریشه یابی و آسیب شناسی این امر از عهده این مجال کوتاه خارج است؛ اما دست کم یکی از واقعیت های غیرقابل انکار در این میان این است که همه آن پیمان ها به نوعی رو به سوی کشورهایی داشته اند که هیچ وجه مشترکی با افغانستان نداشته اند و تنها بر سر یکسری منافع مقطعی و کوتاه مدت دولت های دو کشور در غیاب ملت ها باهم تفاهم کرده اند و با پایان یافتن آن منافع یا تغییرات سیاسی- اجتماعی در کشور، آن پیمان ها نیز فروپاشیده اند.
بر این اساس درایت و دوراندیشی دولتمردان افغانستان که در راس یک دولت مردم سالار قرار دارند و قرار است تمامی عملکردهای آنها بر محور منافع ملی و قانون اساسی انجام شود، اقتضا می کند که به دلیل نفوذ برخی قدرت های خارجی،‌ اهمیت تعیین کننده همکاری های منطقه ای را نادیده نگیرند. 

قدرت های منطقه، بدون انعقاد پیمان استراتژیک نیز به صورت سنتی از نفوذ کافی و عمیقی در افغانستان برخوردار هستند؛ همچنان که افغانستان نیز مسلما دارای نفوذی متقابل در کشورهای منطقه می باشد؛ بنابراین اگر نتایج امضای این پیمان های پرتعداد، چیزی باشد که به حاشیه نشینی قدرت های منطقه ای و کاهش نقش نهادهای مشروع بین المللی نظیر سازمان ملل در مساله افغانستان منجر شود، بسیار دور از انتظار به نظر می رسد که صرف انعقاد این پیمان ها بتواند به حل مسایل مبتلابه کنونی کشور کمک کند؛ کما اینکه تجربیات تاریخی کشور نیز چنین چیزی را ثابت نمی کند.
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) – کابل – سرویس تحلیل وپژوهش اخبار
https://avapress.net/vdccixq0.2bqse8laa2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما