ساختار اجتماعی جامعه افغانستان، به گونه ی ساخت سازی شده است که با الگوهای جامعه مدرن سازگاری متوازن ندارد. بدین سبب است که فرهنگ سیاسی و سنت قبیلوی جامعه افغانستان با انکشاف و توسعه، ناهمگون به نظر می رسد. این سخن بدین معنی است که برای پیمودن موفقیت آمیز مسیر دموکراسی سازی، قانونگرایی و حاکمیت قانون در کشور بیش از هر امری تحول ساختاری امر ضروری است. تا زمانی که ساختار قبیلوی و سنتی جامعه متحول نگردد، حرکت به سوی ایجاد دموکراسی، قانونگرایی و مردم سالاری با موانع جدی روبر خواهد بود.
مطلق گرای و مطلق نگری فضای سیاسی واجتماعی افغانستان، ریشه در ساختار جامعه سنتی افغانستان دارد. تمایز و تفاوت در داوری ها و برخوردها، در این ساختار بسیار کم رنگ و یا بیرنگ است. در این گونه جوامع داوری در قبال دیگران و حتی شخصیت های فکری و سیاسی با دید مطلق نگرانه و یکسونگرانه صورت می گیرد. معنای این سخن آن است که در این جامعه افراد و مسایل یا کاملا سیاه هستند یا کاملا سفید. یا دوستی مطلق وجود دارد یا دشمنی مطلق. قضاوت و داوری مطلق نگرانه موجب می گردد که بین موارد، تفاوت گذاشته نشود. بدین گونه است که در عرصه سیاست بطور واضح مرز موضع گیری ها بین دوستی و دشمنی مطلق ترسیم می گردد. تفکر مطلق نگرانه اصل نسبیت در سیاست و برنامه ها را در حاشیه می راند. حال آنکه اصل نسبیت و تکثرگرای سیاسی یکی از ویژگی های جامعه مدرن است. مطلق گرایی در سیاست به جزم گرایی در مواضع و برنامه ها می انجامد و امکان نقد سازنده را از فضای سیاست دور می سازد. مطلق گرایی بین نقد به منظور اصلاح و خصومت و ویرانگری تفکیک نمی کند. از این روی در جامعه ما مرز نقد و خصومت آشکار نیست. یا حمایت مطلق است یا خصومت مطلق. موضع میانه و رنگ های خاکستری میان سیاه و سفید به رسمیت شناخته نمی شود.
نگرش مطلق گرایانه به مسایل، امکان تعامل، تفاهم و احترام به دیدگاه های دیگران را از بین برده و به تدریج خود زمینه ساز انحصار، استبداد و تک صدایی می گردد. بی تردید، در چنین جامعه ای تکثر گرایی و چند صدایی که یکی از لوازم دموکراسی است از جامعه رخت بر خواهد بست. جامعه دموکرات جامعه تکثر گرا است و در مقابل در جامعه مطلق گرا و تک صدایی جایی برای دموکراسی وجود ندارد.
ساختار قبیلوی جامعه افغانستان، همه چیز را با معیار و منافع قبیله تفسیر می کند. بدین جهت است که دراین ساختار فرهنگ شخص گرای بر شخصیت گرای غالبیت دارد. بدین مفهوم که، در جامعه سنتی جایگاه و منزلت اجتماعی افراد نه بر اساس دانش، تخصص و اندیشه های وی، بلکه بر مبنای شخص و و موقف خانوادگی و پایگاه اجتماعی وی مورد قضاوت قرار می گیرد. در این فرهنگ، فکر، تخصص و مهارت کاری افراد از اهمیت جدی برخوردار نیست بلکه نسبت خانوادگی و پایگاه قومی و نژادی وی مورد توجه قرار می گیرد. این ویژگی منفی فرهنگ سنتی یکی دیگر از لوازم و عناصر مهم دموکراسی سازی را فرو می ریزد که عبارت است از اصل شایسته سالاری و تخصص گرایی. در حالی که برای پیمودن توسعه و انکشاف، جامعه نیازمند سرمایه مالی و انسانی است که از طریق اصل شایسته سالاری تأمین می گردد. این امر در فرهنگ سنتی و قبیلوی با مشکل جدی و امتناع روبرو است.
برهمین مبنا، هویت ملی در جامعه سنتی افغانستان، بر مبنای اشتراکات خونی و قبیلوی تعریف می گردد. بدین جهت است که جامعه افغانستان فاقد هویت جمعی و ملی به نظر می آید.
بحران هویت و اتمیزه شدن هویت جمعی از ویژگی های رایج جوامع سنتی است. در این حالت و در حوزه سیاست سخن از هویت ملی در حد هویت های خرد قومی و قبیلوی تنزل می یابد. بدین صورت است که افراد خود را در آینه قوم و قبیله بیشتر از آینه ملت در سطح کلان کشور می بینند. در چنین حالتی سخن از منافع ملی، اقتدار ملی، رفاه ملی و حاکمیت ملی با ابهامات جدی روبرو می گردد. وقتی از منافع ملی سخن به میان می آید به صورت ناخودآگاه منافع قوم و قبیله خاص به جای هویت کلان ملی می نشیند. این امر سیاست ملی را در حد سیاست قومی تنزل می دهد. بدین اساس سایر مفاهیمی که با پسوند ملی مطرح می شوند، نیز با این وضعیت سیاه روبروست.
نویسنده: سید آصف حسینی
منبع : خبرگزاری آوا - کابل