سیدذکی موسوی/ آیا حکومت دینی معنا دارد؟ آیا دین و سیاست با یکدیگر قابل جمع میباشند؟ آیا با یکدیگر سازگارند؟ آیا میتوان دین را آنقدر وسعت داد که زندگی دنیا و آخرت یا زندگی عادی و قدسی را شامل شود؟ با این توضیح که زندگیها با یکدیگر مرتبط بوده و بر یکدیگر تأثیر میگذارند. آیا میتوان دنیا و زندگی عادی را آن قدر گسترش داد که عرفان و دین و هنر را در برگیرد؟
در جواب به این سوالها دو دیدگاه وجود دارد.
الف: دیدگاهی که میگوید سیاست زیرمجموعهی دین است و باید در چهارچوب دین حرکت نماید.
ب: دیدگاه دیگر این است که دین از سیاست جداست، این دیدگاه دین را از امور فردی و سیاست را از امور اجتماعی میداند. سکولاریسم بر اساس همین دیدگاه میباشد.
هر کدام از این دیدگاهها ادلهی خود را بیان میکنند. بررسی این مباحث و ادلهها طی چند بخش ارائه خواهد شد. ابتدا به توضیح دیدگاهی که میگوید سیاست زیرمجموعه دین است و باید در چهارچوب دین حرکت کند خواهیم پرداخت. این دیدگاه از شیوههای مختلفی استفاده میکند. یکی از این شیوهها، تحلیل دینپژوهی و تحلیل محتوای ادیان است که به آن اشاره خواهد شد.
تحلیلها:
آیا حکومت دینی معنا دارد؟ آیا دین و سیاست با یکدیگر قابل جمع است؟ آیا با یکدیگر سازگارند؟ آیا میتوان دین را آنقدر وسعت داد که زندگی دنیا و اخرت یا زندگی عادی و قدسی را در بر بگیرد؟ با این توضیح که زندگیها با یکدیگر مرتبط است و بر یکدیگر تأثیر میگذارد. آیا میتوان دنیا و زندگی عادی را آن قدر گسترش داد که عرفان و دین و هنر را شامل شود؟ برای جواب به این سؤالها میتوان به یک راهحل ساده رسید. سیاست یعنی اداره امور اجتماع، حال باید دید که دین برای اداره امور اجتماع دستوراتی دارد یا خیر؟ آیا حکومت دینی ممکن است یا خیر؟
حکومت دینی یعنی حکومت دین بر مردم و حکومت مقبولِ مردمی که خصلت دینی دارد. حکومت دینی به امر قدسی چه وحیانی و چه غیر وحیانی روی آوردن است. این جواب میتواند راحت ترین جوابها باشد که از تحلیل واقعی و تاثیر خارجی و تاریخی دین بر حکومتها چشم بپوشد و به تمامی پذیرشهای متدینین خصلت و صبغه دینی بدهد. ولی راه دیگری هم وجود دارد؛ که آن تحلیل دین پژوهی و بررسی تاریخی است.
الف) تحلیل دین پژوهی
بیائیم جوامع بدوی و یا تمدنهای بزرگ هندی، ژاپنی، چینی، ایرانی، یونانی، مصری و رومی را بررسی کنیم. آیا در جوامع بدوی افریقائی، استرالیائی و امریکائی یا در تمدنهای بزرگ دین به معنای وسیعِ تأثیر بر اداره و سیاست و تأثیر بر قانونگذاری و تشریع و تاثیر بر قضاوت و داوری بوده است؟
در جوامع بدوی قبیلهای، رئیس قبیله با قدرت بدنی و فرزندان زیاد، یا ابزار و وسائل و یا تدبیر و برشی که دارد مشخص میشود. رئیس با جادوگر و کاهن و طبیب همراه است که چه بسا در یک شخصی تجلی میکند. این شخص میتواند با ارواح قبیله و روح جهان ارتباط برقرار کند. داروها، آیینها و مناسک را میشناسد. رئیس در کارهای جاری قبیله در تولد و مرگ و عروسی و مریضی و صلح و جنگ بر این کاهن و جادوگر تکیه دارد. این رویه در جوامع بدوی که هنوز در جنگلهای استرالیا و افریقا سرگردانند مشهود است.
اما در تمدنهای بزرگ مردانی هستند که در دورههای مختلف میدرخشند. با مقبولیتی که مییابند و سامان و سازمانی که میدهند، مردان، امیران، قاضیان، وزیران، مسند قدرت او را استوار میکنند وجریانهای بزرگ را شکل میدهند. در دربار آنان تأثیر موبدان، مغان، زرتشت، مانی، مزدک، و حکیمانی با ریشههای دینی مشهود است. در میان آنها داود و سلیمان، یا پادشاهان مسیحی و صلیبی حضور داشتند.
با شروع تمدن اسلامی صبغهی دینی خلافت و حکومت، چشمگیرتر میشود. همراه انشعابات شیعی و زیدی و اسماعیلی و فاطمی و قاجاری و مشروطه و جمهوری اسلامی؛ در میان امویان و عباسیان و عثمانیها و حتی پادشاهان و جمهوریهای معاصر هنوز ادعای اولوالامری و یا ظل الهی هست.
این جریان ریشهدار تاریخی از ارتباط وثیق سیاست با دین حکایت دارد. گذشته از این، تأثیر در اداره و سیاست، تأثیر بر قانون گذاری و تشریع و یا تأثیر در قضاوت و داوری، حتی در جوامع غیر دینی و حکومتهای آزاد مبتنی بر شورای قانونگذاری و تقسیم قوا به چشم میخورد. منابع دینی هند و چین، یهود تلمود و تورات و انجیل و کتاب و سنت و فقه اسلامی، به عنوان یک منبع قانون؛ حتی هنگام برکناری از قدرت و سیاست، مورد توجه بوده است. تأثیر جریانهای دینی بر جنگ و صلح، سیاست و اداره، تشریع و تقنین و قضا و داوری پنهان و پوشیده نیست. همین ارتباط و داد و ستد؛ چه در جوامع بدوی و ادیان بدوی چه در تمدنهای بزرگ و ادیان بزرگ از موقعیت حکومت دینی خبر میدهد.
ب) تحلیل محتوای ادیان
راه دیگر تحلیل مضمون و محتوای ادیان است، بخصوص در ادیان وحیانی و توحیدی. آیا این ادیان، بر انگیزه، ربط و یا پیوند خاصی تأثیر میگذارد؟ آیا از طرح تربیتی و سازماندهی خاصی برخوردار نیستند؟ آیا اهداف حکومتی چه سلبی یا اثباتی ندارند. آیا قوانین جهاد، قصاص، دیات، یا دیوانیات ندارند؟ اگر یک دین، انگیزه، روش، طرح، هدف و قانون ادارهی جامعه را داشته باشد آیا باز هم حکومت ندارد؟ و سیاست ادارهی امور جامعه را نخواهد داشت؟
یک مرتبه میگوئیم؛ که ادیان توحیدی، حتی اسلام ناب محمدی (ص) ناتوان است که مسائل خانواده، جامعه، مشکلات کار و توسعه و اشتغال، تولید، جنگلها و مراتع را حل و فصل کند. ناتوان است که مشکل کنترل موالید و جمعیت را سامان دهد. ناتوان است که روابط سیاسی و روابط خارجی با کشورهای آزاد و ملحد برقرار سازد و یا برای علم و هنر و فلسفه و فرهنگ حسابی باز کند. و ....
یک مرتبه از آنچه که نیست حرف میزنیم و از آنچه که هست، چشم میپوشیم.
اگر توحید و معاد و همین مذهب حداقلی کافی باشد که انگیزه و ربط و هدف حکومت را با آن مشخص کنند، به آدمی که در درون خودش به نفسانیت خودش حکومت ندارد، اجازه اطاعت از هیتلر و فرعون و قارون را نمیدهد.
اگر همین قدر از زمینه توحید به ولایت و عبودیت و امامت، خلافت راه بیابد. اگر قوانین کیفری و جزائی و دیوانیات مالی صبغهی حکومتی داشته باشد. اگر این موجودیتها و این هستها را باور کنیم، آن وقت میتوانیم به سراغ این مسأله بیائیم؛ که با چه دستگاه و نظامی میتوانیم مسایل مستحدثه و حوادث واقعه را جوابگو باشیم. آیا با رأی و استحسان یا عرف و بنای عقلا یا اصول عامه و قواعد کلی یا اصول عملیه یا احکام ثانویه با احکام حکومتی و مصلحتی یا با نظامی که میتواند با توجه به مبانی و مقاصد، همراه هر شرائطی پاسخ ریز و مشخص، شکل عمل، روش عمل، و دستورالعمل را بدهد. خلاصه، جواب اسلامی و دینی، داشته باشد. نه اینکه جواب التقاطی و منفعل.
ما این انگیزه، ربط، هدف، تربیت، تشکیل، جمع، قیام، تقیه و ... غیره را داریم. آیا این خصلت سیاسی و حکومتی نیست؟ دین، قوانینِ قضائی و جزائی و اقتصادی دارد. آیا اینها خصلت و صبغههای سیاسی و حکومتی نیست؟
در هر حال ترکیب حکومت دینی و سیاسی، با توجه به تحلیل تاریخی ادیان بدوی و جوامع بدوی تا ادیان بزرگ و تمدنهای بزرگ، با توجه به تحلیل محتوائی که در دین در سطح حداقلی خود برانگیزد، روش، هدف، تأثیر میگذارد. تمامی قوانین قضائی، جزائی و تمامی قوانین دیوانی و مالی، پولی خصلت سیاسی و حکومتی دارد. با این بیان حکومت دینی، با این دو تحلیل مشکلی نخواهد داشت. به دنبال این تحلیلها، در سه حوزهی، اداره، سیاستگذاری، و تشریع و قانونگذاری، قضاوت و داوری، بجا است که از این حوزهها در ادیان وحیانی، یهودیت و مسیحیت و اسلام گفتگوی مفصلتری داشته باشیم.
یهودیت
یهودیت با اسحاق آغاز میشود. با یعقوب و یوسف ادامه پیدا میکند. بیت یوسف بیت پادشاهی و حکومت است و بیت ولائی و بیت وحی و رسالت است. حکومت و پادشاهی و قضاوت و داوری و رسالت و نبوت در مقاطعی از یکدیگر جدا هستد.
حتی با حضور و ظهور حضرت موسی (ع) باز حکومت و رسالت از یکدیگر جدا بودند. موسی نیامده بود، تا با فرعون درگیر شود و او را به اطاعت و متابعت بکشاند. موسی دو مأموریت داشت: یکی در رابطه با فرعون که میخواهد بنیاسرائیل را رها سازد، تا موسی آنها را با خود ببرد. دیگری در رابطه با بنی اسرائیل که به بردگی رفته و در استضعاف و استثمار گرفتار گشته بود. میخواهد آنها را به شخصیت و قدرت و صلابت برساند. از این چوبهای خشک و مرده، در برابر قدرتها و فراعنهی مصر اژدهای مسلطی فراهم آورد.
موسی تا حدودی در این کار موفق میشود. ولی بنی اسرائیل آنچنان که باید، همکاری نمیکند تا اینکه پس از موسی، از پیامبری میخواهد، تا بـرای آنان پادشاهی بگذارد. صاحب پرچمی را برانگیزد؛ تا در راه خدا بجنگد و مبارزه کند. «الم تر الی الملاء من بنیاسرلئیل من بعد موسی اذ قال لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل ...» در این مرحله طالوت به پادشاهی و صاحب امری برانگیخته میشود. داود و سلیمان به ترتیب به پادشاهی و ملک، حکومت، داوری، نبوت و رسالت میرسند. بدین گونه است که نبوت و رسالت به حکم، داوری، ملک و پادشاهی گره میخورد. تا اینکه یهود با فسق و فساد و خیانت و فتنهگری گرفتار خشم مردم و نفرت حکومتها میشوند و به رنج و ذلت و تبعید و تفرق در طول تاریخ راه مییابند.
مسیحیت
مسیحیت گرچه به حکومت و پادشاهی همچون داود و سلیمان روی نیاورد. ولی به تربیت و تبشیر پادشاهان و سرداران روی آورد. در روم و بیزانس و حبشه و مصر و عراق و ایران بذر دعوت را پراکند. حتی با ظهور اسلام، مسیحیت در روم و اروپا گسترش یافت و در برابر مسلمانان به تجدید قوا پرداخت و بسیج نیروهای مسیحی و جنگهای صلبی را پایه گذاشت.
در قرون وسطی با همکاری کلیسا و قدرت و تجاوز، قساوت، زمینههای اصلاح یا برکناری مسیحیت از سیاست فراهم آمد. با انشعاب پروتستان و جریانهای اصلاحی، همزمان با قرن بیداری علم، رشد، صنعت، دین به محاصره گرفتار شد. دین دنیائی گردید. جدائی دین و سیاست و حقوق اقتصاد و حتی اخلاق و تربیت را به دنبال آورد. با این جدائی دین و سیاست، هنوز دین در افریقا یا امریکای جدید و امریکای لاتین نقش اهرمی را داشت که میتوانست همچون وسیلهای به کار گرفته شود و وجهی ابزاری داشته باشد. این وجهی ابزاری، آن برکناری از حوزهی معرفت، سیاست، اقتصاد حقوق، و تفکیک بین جهان شناختی و انسان شناختی دین، به معصومیت دین و قدسیت آن کمک کرد. به رشد مسیحیت و بالاتر به تأثیرگذاری بر جریانهای سیاسی در امریکای لاتین انجامید.
اسلام
برای تحقیق در حکومت اسلامی، میتوان از شؤون رسول الله مثل شاهد، بشیر، منذر، داعی، سراج و حاکم؛ از کارهای رسول الله مثل یتلوا، یزکی، یعلم و یبین؛ از اهداف و غایات رسالت مثل «لیقوم الناس بالقسط» «لیظهره علی الدین» و «یجعلکم خلفاء الارض»؛ از حقوق رسول الله مثل اطاعت، استجابت، اتباع، تسلیم و ولایت؛ و از امکانات رسول الله مثل هدی بینات، حکمة، موعظه، کتاب، میزان و فرقان بهره بگیریم.
همان طور که میتوانیم از سیره و رفتار بیست و سه ساله رسول الله وجهی حکومتی حتی نوع حکومت اسلامی را مشخص نمائیم. همان طور که میتوانیم از تحلیل مضمونی و محتوای دین، این وجهه را تحقیق کنیم. همان طور که بیان شد شواهد زیادی است که بیان میکند بر اینکه دین میتواند و باید در سیاست و اجتماع و قانونگذاری دخالت کند، که در بخشهای بعدی به تعدای از آنها اشاره میکنیم.
ادامه دارد...
در جواب به این سوالها دو دیدگاه وجود دارد.
الف: دیدگاهی که میگوید سیاست زیرمجموعهی دین است و باید در چهارچوب دین حرکت نماید.
ب: دیدگاه دیگر این است که دین از سیاست جداست، این دیدگاه دین را از امور فردی و سیاست را از امور اجتماعی میداند. سکولاریسم بر اساس همین دیدگاه میباشد.
هر کدام از این دیدگاهها ادلهی خود را بیان میکنند. بررسی این مباحث و ادلهها طی چند بخش ارائه خواهد شد. ابتدا به توضیح دیدگاهی که میگوید سیاست زیرمجموعه دین است و باید در چهارچوب دین حرکت کند خواهیم پرداخت. این دیدگاه از شیوههای مختلفی استفاده میکند. یکی از این شیوهها، تحلیل دینپژوهی و تحلیل محتوای ادیان است که به آن اشاره خواهد شد.
تحلیلها:
آیا حکومت دینی معنا دارد؟ آیا دین و سیاست با یکدیگر قابل جمع است؟ آیا با یکدیگر سازگارند؟ آیا میتوان دین را آنقدر وسعت داد که زندگی دنیا و اخرت یا زندگی عادی و قدسی را در بر بگیرد؟ با این توضیح که زندگیها با یکدیگر مرتبط است و بر یکدیگر تأثیر میگذارد. آیا میتوان دنیا و زندگی عادی را آن قدر گسترش داد که عرفان و دین و هنر را شامل شود؟ برای جواب به این سؤالها میتوان به یک راهحل ساده رسید. سیاست یعنی اداره امور اجتماع، حال باید دید که دین برای اداره امور اجتماع دستوراتی دارد یا خیر؟ آیا حکومت دینی ممکن است یا خیر؟
حکومت دینی یعنی حکومت دین بر مردم و حکومت مقبولِ مردمی که خصلت دینی دارد. حکومت دینی به امر قدسی چه وحیانی و چه غیر وحیانی روی آوردن است. این جواب میتواند راحت ترین جوابها باشد که از تحلیل واقعی و تاثیر خارجی و تاریخی دین بر حکومتها چشم بپوشد و به تمامی پذیرشهای متدینین خصلت و صبغه دینی بدهد. ولی راه دیگری هم وجود دارد؛ که آن تحلیل دین پژوهی و بررسی تاریخی است.
الف) تحلیل دین پژوهی
بیائیم جوامع بدوی و یا تمدنهای بزرگ هندی، ژاپنی، چینی، ایرانی، یونانی، مصری و رومی را بررسی کنیم. آیا در جوامع بدوی افریقائی، استرالیائی و امریکائی یا در تمدنهای بزرگ دین به معنای وسیعِ تأثیر بر اداره و سیاست و تأثیر بر قانونگذاری و تشریع و تاثیر بر قضاوت و داوری بوده است؟
در جوامع بدوی قبیلهای، رئیس قبیله با قدرت بدنی و فرزندان زیاد، یا ابزار و وسائل و یا تدبیر و برشی که دارد مشخص میشود. رئیس با جادوگر و کاهن و طبیب همراه است که چه بسا در یک شخصی تجلی میکند. این شخص میتواند با ارواح قبیله و روح جهان ارتباط برقرار کند. داروها، آیینها و مناسک را میشناسد. رئیس در کارهای جاری قبیله در تولد و مرگ و عروسی و مریضی و صلح و جنگ بر این کاهن و جادوگر تکیه دارد. این رویه در جوامع بدوی که هنوز در جنگلهای استرالیا و افریقا سرگردانند مشهود است.
اما در تمدنهای بزرگ مردانی هستند که در دورههای مختلف میدرخشند. با مقبولیتی که مییابند و سامان و سازمانی که میدهند، مردان، امیران، قاضیان، وزیران، مسند قدرت او را استوار میکنند وجریانهای بزرگ را شکل میدهند. در دربار آنان تأثیر موبدان، مغان، زرتشت، مانی، مزدک، و حکیمانی با ریشههای دینی مشهود است. در میان آنها داود و سلیمان، یا پادشاهان مسیحی و صلیبی حضور داشتند.
با شروع تمدن اسلامی صبغهی دینی خلافت و حکومت، چشمگیرتر میشود. همراه انشعابات شیعی و زیدی و اسماعیلی و فاطمی و قاجاری و مشروطه و جمهوری اسلامی؛ در میان امویان و عباسیان و عثمانیها و حتی پادشاهان و جمهوریهای معاصر هنوز ادعای اولوالامری و یا ظل الهی هست.
این جریان ریشهدار تاریخی از ارتباط وثیق سیاست با دین حکایت دارد. گذشته از این، تأثیر در اداره و سیاست، تأثیر بر قانون گذاری و تشریع و یا تأثیر در قضاوت و داوری، حتی در جوامع غیر دینی و حکومتهای آزاد مبتنی بر شورای قانونگذاری و تقسیم قوا به چشم میخورد. منابع دینی هند و چین، یهود تلمود و تورات و انجیل و کتاب و سنت و فقه اسلامی، به عنوان یک منبع قانون؛ حتی هنگام برکناری از قدرت و سیاست، مورد توجه بوده است. تأثیر جریانهای دینی بر جنگ و صلح، سیاست و اداره، تشریع و تقنین و قضا و داوری پنهان و پوشیده نیست. همین ارتباط و داد و ستد؛ چه در جوامع بدوی و ادیان بدوی چه در تمدنهای بزرگ و ادیان بزرگ از موقعیت حکومت دینی خبر میدهد.
ب) تحلیل محتوای ادیان
راه دیگر تحلیل مضمون و محتوای ادیان است، بخصوص در ادیان وحیانی و توحیدی. آیا این ادیان، بر انگیزه، ربط و یا پیوند خاصی تأثیر میگذارد؟ آیا از طرح تربیتی و سازماندهی خاصی برخوردار نیستند؟ آیا اهداف حکومتی چه سلبی یا اثباتی ندارند. آیا قوانین جهاد، قصاص، دیات، یا دیوانیات ندارند؟ اگر یک دین، انگیزه، روش، طرح، هدف و قانون ادارهی جامعه را داشته باشد آیا باز هم حکومت ندارد؟ و سیاست ادارهی امور جامعه را نخواهد داشت؟
یک مرتبه میگوئیم؛ که ادیان توحیدی، حتی اسلام ناب محمدی (ص) ناتوان است که مسائل خانواده، جامعه، مشکلات کار و توسعه و اشتغال، تولید، جنگلها و مراتع را حل و فصل کند. ناتوان است که مشکل کنترل موالید و جمعیت را سامان دهد. ناتوان است که روابط سیاسی و روابط خارجی با کشورهای آزاد و ملحد برقرار سازد و یا برای علم و هنر و فلسفه و فرهنگ حسابی باز کند. و ....
یک مرتبه از آنچه که نیست حرف میزنیم و از آنچه که هست، چشم میپوشیم.
اگر توحید و معاد و همین مذهب حداقلی کافی باشد که انگیزه و ربط و هدف حکومت را با آن مشخص کنند، به آدمی که در درون خودش به نفسانیت خودش حکومت ندارد، اجازه اطاعت از هیتلر و فرعون و قارون را نمیدهد.
اگر همین قدر از زمینه توحید به ولایت و عبودیت و امامت، خلافت راه بیابد. اگر قوانین کیفری و جزائی و دیوانیات مالی صبغهی حکومتی داشته باشد. اگر این موجودیتها و این هستها را باور کنیم، آن وقت میتوانیم به سراغ این مسأله بیائیم؛ که با چه دستگاه و نظامی میتوانیم مسایل مستحدثه و حوادث واقعه را جوابگو باشیم. آیا با رأی و استحسان یا عرف و بنای عقلا یا اصول عامه و قواعد کلی یا اصول عملیه یا احکام ثانویه با احکام حکومتی و مصلحتی یا با نظامی که میتواند با توجه به مبانی و مقاصد، همراه هر شرائطی پاسخ ریز و مشخص، شکل عمل، روش عمل، و دستورالعمل را بدهد. خلاصه، جواب اسلامی و دینی، داشته باشد. نه اینکه جواب التقاطی و منفعل.
ما این انگیزه، ربط، هدف، تربیت، تشکیل، جمع، قیام، تقیه و ... غیره را داریم. آیا این خصلت سیاسی و حکومتی نیست؟ دین، قوانینِ قضائی و جزائی و اقتصادی دارد. آیا اینها خصلت و صبغههای سیاسی و حکومتی نیست؟
در هر حال ترکیب حکومت دینی و سیاسی، با توجه به تحلیل تاریخی ادیان بدوی و جوامع بدوی تا ادیان بزرگ و تمدنهای بزرگ، با توجه به تحلیل محتوائی که در دین در سطح حداقلی خود برانگیزد، روش، هدف، تأثیر میگذارد. تمامی قوانین قضائی، جزائی و تمامی قوانین دیوانی و مالی، پولی خصلت سیاسی و حکومتی دارد. با این بیان حکومت دینی، با این دو تحلیل مشکلی نخواهد داشت. به دنبال این تحلیلها، در سه حوزهی، اداره، سیاستگذاری، و تشریع و قانونگذاری، قضاوت و داوری، بجا است که از این حوزهها در ادیان وحیانی، یهودیت و مسیحیت و اسلام گفتگوی مفصلتری داشته باشیم.
یهودیت
یهودیت با اسحاق آغاز میشود. با یعقوب و یوسف ادامه پیدا میکند. بیت یوسف بیت پادشاهی و حکومت است و بیت ولائی و بیت وحی و رسالت است. حکومت و پادشاهی و قضاوت و داوری و رسالت و نبوت در مقاطعی از یکدیگر جدا هستد.
حتی با حضور و ظهور حضرت موسی (ع) باز حکومت و رسالت از یکدیگر جدا بودند. موسی نیامده بود، تا با فرعون درگیر شود و او را به اطاعت و متابعت بکشاند. موسی دو مأموریت داشت: یکی در رابطه با فرعون که میخواهد بنیاسرائیل را رها سازد، تا موسی آنها را با خود ببرد. دیگری در رابطه با بنی اسرائیل که به بردگی رفته و در استضعاف و استثمار گرفتار گشته بود. میخواهد آنها را به شخصیت و قدرت و صلابت برساند. از این چوبهای خشک و مرده، در برابر قدرتها و فراعنهی مصر اژدهای مسلطی فراهم آورد.
موسی تا حدودی در این کار موفق میشود. ولی بنی اسرائیل آنچنان که باید، همکاری نمیکند تا اینکه پس از موسی، از پیامبری میخواهد، تا بـرای آنان پادشاهی بگذارد. صاحب پرچمی را برانگیزد؛ تا در راه خدا بجنگد و مبارزه کند. «الم تر الی الملاء من بنیاسرلئیل من بعد موسی اذ قال لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل ...» در این مرحله طالوت به پادشاهی و صاحب امری برانگیخته میشود. داود و سلیمان به ترتیب به پادشاهی و ملک، حکومت، داوری، نبوت و رسالت میرسند. بدین گونه است که نبوت و رسالت به حکم، داوری، ملک و پادشاهی گره میخورد. تا اینکه یهود با فسق و فساد و خیانت و فتنهگری گرفتار خشم مردم و نفرت حکومتها میشوند و به رنج و ذلت و تبعید و تفرق در طول تاریخ راه مییابند.
مسیحیت
مسیحیت گرچه به حکومت و پادشاهی همچون داود و سلیمان روی نیاورد. ولی به تربیت و تبشیر پادشاهان و سرداران روی آورد. در روم و بیزانس و حبشه و مصر و عراق و ایران بذر دعوت را پراکند. حتی با ظهور اسلام، مسیحیت در روم و اروپا گسترش یافت و در برابر مسلمانان به تجدید قوا پرداخت و بسیج نیروهای مسیحی و جنگهای صلبی را پایه گذاشت.
در قرون وسطی با همکاری کلیسا و قدرت و تجاوز، قساوت، زمینههای اصلاح یا برکناری مسیحیت از سیاست فراهم آمد. با انشعاب پروتستان و جریانهای اصلاحی، همزمان با قرن بیداری علم، رشد، صنعت، دین به محاصره گرفتار شد. دین دنیائی گردید. جدائی دین و سیاست و حقوق اقتصاد و حتی اخلاق و تربیت را به دنبال آورد. با این جدائی دین و سیاست، هنوز دین در افریقا یا امریکای جدید و امریکای لاتین نقش اهرمی را داشت که میتوانست همچون وسیلهای به کار گرفته شود و وجهی ابزاری داشته باشد. این وجهی ابزاری، آن برکناری از حوزهی معرفت، سیاست، اقتصاد حقوق، و تفکیک بین جهان شناختی و انسان شناختی دین، به معصومیت دین و قدسیت آن کمک کرد. به رشد مسیحیت و بالاتر به تأثیرگذاری بر جریانهای سیاسی در امریکای لاتین انجامید.
اسلام
برای تحقیق در حکومت اسلامی، میتوان از شؤون رسول الله مثل شاهد، بشیر، منذر، داعی، سراج و حاکم؛ از کارهای رسول الله مثل یتلوا، یزکی، یعلم و یبین؛ از اهداف و غایات رسالت مثل «لیقوم الناس بالقسط» «لیظهره علی الدین» و «یجعلکم خلفاء الارض»؛ از حقوق رسول الله مثل اطاعت، استجابت، اتباع، تسلیم و ولایت؛ و از امکانات رسول الله مثل هدی بینات، حکمة، موعظه، کتاب، میزان و فرقان بهره بگیریم.
همان طور که میتوانیم از سیره و رفتار بیست و سه ساله رسول الله وجهی حکومتی حتی نوع حکومت اسلامی را مشخص نمائیم. همان طور که میتوانیم از تحلیل مضمونی و محتوای دین، این وجهه را تحقیق کنیم. همان طور که بیان شد شواهد زیادی است که بیان میکند بر اینکه دین میتواند و باید در سیاست و اجتماع و قانونگذاری دخالت کند، که در بخشهای بعدی به تعدای از آنها اشاره میکنیم.
ادامه دارد...
منبع : خبرگزاری صدای افغان(آوا) قم